عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : دو شنبه 22 دی 1393
بازدید : 557
نویسنده : آوا فتوحی

ا

این حق آسمان است که می رود بالاتر
کجای جهان این گونه است آخر
که چون از خواب برمی خیزی می گویی
گور مرا نشان دهید
یا فکر می کنید می شود بدون هیچ تشویشی
بر پل ها قدم زنان پرندگان را دید
از من که گذشته دیگر
اما این جا چقدر ساده پای می نهند
به حرف ساعت ها و روزهایشان
هیچ کس انگار مخاطب هیچ کس نیست
و تازه تعجب می کنند
وقتی شاعری می گوید
تنها سیب نیست که دو نیمه یگانه است
که گاه نیز یک جان در دو سوی رود تقسیم می شود
چون شمعی که سبز می شود میان آیینه.

هرمز علی‌پور

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: هرمز علی پور ,
تاریخ : دو شنبه 22 دی 1393
بازدید : 538
نویسنده : آوا فتوحی

 

داستان موسیقی ایران، داستانی است پر از فراز و نشیب و در این میان آنچه ما را به مبدا پیدایش این هنر نزدیك می‌كند كشف نی‌های استخوانی مربوط به هزاره‌های قبل از میلاد است كه در نوع خود ابتدایی‌ترین و اولین نمونه‌های سازهای موسیقی محسوب شود، شادروان حسن مشحون معتقد است، از زمانی كه بشر توانست انفعالات درونی خود را به وسیله‌ صدا نمایش دهد و وزن را از صداهای منظم و مختلف طبیعت به دست آورد، موسیقی را به وجود آورد زیرا جهان پر از اصوات است و عالم خلقت بر توازن و انتظام استوار است.
چون تشخیص موزون از غیر موزون در طبیعت بشر است ، و هر چیز موزون مطابق طبع انسان است . آواز ، رقص ، شعر كه هر سه موزونند و مورد پسند بشر ؛ از همان دوران قدیم به صورت آداب و رسوم جزو زندگی ملل دنیا درآمدند ؛ با پیشرفت تمدن و با اختراع آلات و ادوات موسیقی بشر از نواهایی كه در ذهنش حالت دلپذیر ایجاد می كرد تقلید نمود و با سرودهای مذهبی به نیایش رب النوع ها پرداخت و موسیقی را ركن اصلی دین قرار داد و از رقص و آوازهای ضربی و غیر ضربی در جشن و سرور و مراسم مذهبی خود استفاده نمود. پس ریشه موسیقی به عهد كهن ارتباط دارد، موسیقی صوتی با سخن به وجود آمده است و در واقع همان روزی كه انسان توانست برای نخستین بار خوشی‌ها و رنج‌های خود را با صدا نمایش دهد، مبدا موسیقی است.

سرگذشت هنر ایران از جمله موسیقی آن را می توان به دو بخش تقسیم كرد :

دوره نخست : از آمدن نژاد آریایی به سرزمین ایران تا پایان دوره ساسانی

دوره دوم : از طلوع اسلام تا عصر حاضر

در مورد دوره نخست ، آنچه درباره اندیشه ، عواطف و احساسات هنر آریائیان گفته می شود به سبب فقدان آثار مدون و اسناد معتبر به ناگزیر مبنی بر حدس و گمان خواهد بود ، اكنون بیشتر اطلاعات ما از ایران قدیم غیر از روایات دانشمندان و مورخین شرقی و ادبای دوره اسلامی و اندكی از كتب ایران پیش از اسلام كه از اواخر عهد ساسانی باقی مانده ، از منابع خارجی و تحقیق و تتبع شرق شناسان است.

هیچ ملتی بدون اقتباس و استفاده و یاری جستن از دیگران نتوانسته به درجات عالی از تمدن دست یابد و هر ملتی بنابر نیازها و شرایط محیطی خویش و با اندیشه و ذوق و توانائی های خود چیزهائی بوجود آورده كه در طول زمان در نتیجه برخورد و ارتباط و در آمیختن با ملت های دیگر ، به دیگران منتقل شده است. ایرانیان از ملت هائی هستند كه در این اقتباس و تصرف در آن توانائی و ذوق و پسند خود را در طول تاریخ به ثبوت رسانیده و آن چه را اخذ كرده اند به صورتی بهتر و خوشایندتر در آورده و بدان رنگ ملی داده اند.

ابن خلدون نیز پیرامون اهمیت دادن سلسله‌های تاریخی ایران به موسیقی می‌نویسد: موسیقی نزد ایرانیان پیش از اسلام مطلوب و محبوب بود و رواج بسیار داشت. پادشاهان توجه و علاقه‌ی زیادی به اهل موسیقی مبذول می‌نمودند و خنیاگران و موسیقیدانان را در دربار سلاطین ایران منزلت و مقامی بس ارجمند بوده است.

برای روشن شدن این موضوع و با توجه به آمیزش و ارتباط ملت های متمدنی كه در قلمرو هخامنشیان می زیستند و دیگر مللی كه به ایران ارتباط داشتند ؛ ابتدا در مورد تمدن هائی صحبت خواهیم كرد كه از لحاظ هنر موسیقی دارای غنای فرهنگی بوده اند.

تمدن سومری : سومری ها دارای تمدن كهن بودند ؛ و اسباب و آلات موسیقی كه در حفاری های سرزمین كلده و شهر اور كشف شده تا حدودی سابقه و ریشه موسیقی آسیا به ویژه مردم آسیای غربی را روشن كرده است. در داخل آرامگاه یكی از پادشاهان سومری نقش برجسته ای است كه یك نوازنده چنگ و زنی را در حال رقص نشان می دهد ، نیز در كاوشهای انجام شده در اور دو ستون كشف شده كه بر آن آهنگ موسیقی نقش شده است. از وسایل مرسوم در این تمدن می توان طبل و چنگ و نی را نام برد.

تمدن كلده (بابل جدید) : این تمدن نسبت به ملل همسایه سمت مربی داشته و ملل قدیم از علوم و صنایع و هنر آنان برخوردار بوده اند ، از آثار بدست آمده در حفاری ها و تحقیقات دانشمندان معلوم گردیده كه اسباب و آلات موسیقی این دوره عبارت بودند از نی ، فلوت ، شیپور ، عود ، طبل و قانون.

در مورد ادوات موسیقی دوران‌های هخامنشی و پیش از اسلام نیز ، از سازهایی چون نقاره، شیپور، نی، بربط، تنبك، كوس، كرنای، سرنا، دمامه، خم، جلجل و گاودمن نام برده شده است.

به عنوان نمونه در شاهنامه می‌خوانیم :
خروش آمد و ناله كرنای برفتند گردان لشكر ز جای

یا منوچهری می‌گوید :
ز فریاد خرمهره و گام دم الاله بر امد ز رویینه خم

در یك تجزیه و تحلیلی كلی ،اطلاعاتی كه شاهنامه از ابزارهای موسیقی دوران‌های تاریخی و اسلامی به ما منتقل می‌كند به مراتب بیشتر از سایر منابع تاریخی است چرا كه فردوسی با توجه به سرایش شاهنامه در وزن حماسی در پیروزی ایرانیان سازهای شاد و مناسب و در جنگ‌ها موسیقی عزا و سوگ‌ها را به كار می‌برد.



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: طاهره صفارزاده ,
تاریخ : دو شنبه 15 دی 1393
بازدید : 431
نویسنده : آوا فتوحی

این همه از تاریکی بد نگویید


شما که فروش چراغ تان


به لطف همین تاریکی است

شمس لنگرودی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: شمس لنگرودی ,
تاریخ : دو شنبه 15 دی 1393
بازدید : 550
نویسنده : آوا فتوحی

بسازمت
بگذارمت پشت در
از ابر
آفتاب
درون روزن ها
میان راه
بشنوم
صداهایی در برگ ها
پاییز بریزد
و درخت گیلاس بتکاند دامن
گربه بچرخد در حیاط
و مار مو لک دنبال ماده اش کند
کلاغ ظرف آب پرنده ها را بر گرداند
و باد....
بسازد افسانه ها
.......................



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: سیمین رهنمایی , آسمان , ماه , ,
تاریخ : دو شنبه 8 دی 1393
بازدید : 530
نویسنده : آوا فتوحی

تکرار شو در من
بازتاب و باز آی
کایـــن تیـره ره
سد کرده عبور
فانوس شو چشمها را
درآر این پیراهن شب
که بس تنگ است به تن
پرده را بر بکش
وقت پرواز است
بشکن قفس ماه و ستاره
که آسمان دلش قناری میخواهد
تکــــرار شو در من
آغوشت را بگشای
کاین تشنه تـــــن
پر گشوده به نور وتنور
تکرار شو در من
فقط یکبار دگـــر
کاین پروانــــهء بی پیله
همی هـــوای بغل دارد



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: محمود شیربازو , ,
تاریخ : دو شنبه 8 دی 1393
بازدید : 355
نویسنده : آوا فتوحی

تو آمدی که بگویی: اگر... اگر می رفت...
تو آمدی و کسی داشت سمت در می رفت!

تو آمدی و چنان زل زدی به پوچی من
که داشت حوصله ی انتظار سر می رفت!!

تو آمدی و کسی گوشه ی غزل هی با
ردیف و قافیه هایی عجیب ور می رفت

تو آمدی، کلماتی که مرد ساخته بود
شبیه صابون از دست شعر در می رفت

از اینکه آمده تا... بیشتر پشیمان بود
از اینکه آمده تا... هرچه بیشتر می رفت!

اشاره کرد خدا سمت پرتگاه... ولی
به گوش من... و تو این حرف ها مگر می رفت!

تو آمدی که بگویی... به گریه افتادی!
و پشت پنجره انگار یک نفر می رف



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: سید مهدی موسوی , ,
تاریخ : دو شنبه 8 دی 1393
بازدید : 471
نویسنده : آوا فتوحی

با سایه ام گذر بود از کارگاه قالی 

قلبم فشرد و صبرم گم شد در آن حوالی 

 

دیدم نشسته آنجا در آن نمور غمگین 

خورشید های کوچک با قامت هلالی 

 

گفتم: ببین که این دست، این دست های کوچک 

چون می زند پر و بال بر روی دار قالی 

 

خواهد که پر گشاید وز این قفس برآید

اما چه گونه کوشد با نظم لایزالی؟

 

در گوش کوچه روزی گر شیونی برآرد

از روزگار بیند صد گونه گوشمالی 

 

در هر گره که بندد باغی شکفته خندد 

خشما! که باغبان راست زان بهره خشکسالی.

 

خورشیدکی، ازین سان، اما مدار عمرش 

روز و شبی ست تاریک، زینگونه در توالی 

 

در این قفس چه باغی این مرغک آفریده، 

بی سعی باد و باران، با دست های خالی.

 

گلبوته ها و مرغان شاد و شکفته هر سوی 

در جانب جنوبی در ساحت شمالی.

 

بنگر در آن رخ زرد و آن باغ و بوته ی ورد 

تا پاسخیت باشد، در بهت بی سوالی 

 

خواهم گر از ملالش، نقشی زنم ز حالش 

گیرد زبان شعرم درماندگی و لالی

 

ای کاش ز اخترانم می بود واژگانی 

 

 

تا تیره روزیش را نقشی زنم مثالی

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: شفیعی کدکنی , شاعر , کتاب , شعر , وب , سایت , ,
تاریخ : دو شنبه 8 دی 1393
بازدید : 385
نویسنده : آوا فتوحی

گرمرا امید دیدار و وصالی نیست ، هست

 گرچه پندارد که یارای جدالی نیست ، هست

 آنچه بی هنگام تر از روزگارم بود ، نیست

 زانچه دانم در تکاپوی مجالی نیست ، هست

آهویی در پنجه شیری گرفتار آمدم

از من شوریده تر گویی غزالی نیست ، هست

 طرح شوق تازه ای بر تار و پودم ریشه زد

 طالع و بختی که جز نقش و خیالی نیست ، هست

بانگ حق منصور را می برد بالای دار

 همچو مرغ حق یکی بشکسته بالی نیست ، هست

آتش ظالم به ناگه پهنه هستی گرفت

 در شکوه خلقتش گویی جلالی نیست ، هست

عالم هستی درون ذره ای جا می شود

کارگاه آفرینش را کمالی نیست ، هست

چشم ظاهربین اسیر جزء انگاری شود

عالم کثرت گرایی را سوالی نیست ، هست

سنگ خاره در بیابان تاب مجنونی نداشت

 شور آن سودازده در این حوالی نیست ، هست

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: حمید رضایی , ,
تاریخ : چهار شنبه 12 آذر 1393
بازدید : 529
نویسنده : آوا فتوحی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: اکبر درویش , ابر , آرزو , باران , دعا , ,
تاریخ : سه شنبه 4 آذر 1393
بازدید : 485
نویسنده : آوا فتوحی

الهــــــهء درون من
گمگشته در بیخوابی شبها
سفرم در تو بی انتهاست
بیا با بالهایت
گیسوان تنهاترین مسافر را
شانه کن ، افشان کن
بیا دستی بکش بر شانه های
خسته ترین همسفر جاده و سنگ
ای بــوی نجیب برکه ها
یاد رُخت در آینه و آب
نقش خیال پرواز کبوتر یست
از تبار آرامش و صلح
که سحرگاهان از من گریزانست
و شامگاهان بر مژگانم می نشیند
لانهء قلبم را دریاب
بیا بنشین و بنشانم بر درفش سپیدت.



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: محمود شیربازو , ,
تاریخ : سه شنبه 4 آذر 1393
بازدید : 402
نویسنده : آوا فتوحی

 

بس باد....

وای من ! من تهی ز من بس باد

مرده ! این گونه زیستن بس باد

نعر از درد می کشم خاموش

نعره بی روزن دهن بس باد

ابر ، اشک سیاه می بارد

.یاد باغ و گل و چمن بس باد

تن نمانده است تازیانه بسی است

جان بیدار بار تن بس باد

گر به مردی جدال گیرد خصم

خنجر کین تهمتن بس باد

کاش دشمن یکی و دوست یکی

اینچنین ، گر چه باختن بس باد !

تا جهان در ستیز آویزد

عالمی را یک اهرمن بس باد

گر هنوزت امید پرواز است

بال و پر بسته ی رسن بس باد

زیر این تاق گر تو را خاکی است

نامش ار می نهی وطن بس باد

خاک آزادگی اگر قفس است

گر تو آزاده ای سخن بس باد

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: پرویز خائفی , قفس , خاک , سخن , آزاده , اید , پرواز , اهرمن , مرد , خصم , سیاه , اشک , گل , چمن , درد ,
تاریخ : دو شنبه 3 آذر 1393
بازدید : 676
نویسنده : آوا فتوحی

بعد از ما
باز هم می آید ماه
و را ه می رود
جای قدم هامان
عاشق می شود
وبه آ سمان باز نمی گردد.



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: سیمین رهنمایی , آسمان , ماه , ,
تاریخ : چهار شنبه 28 آبان 1393
بازدید : 500
نویسنده : آوا فتوحی

1

تن ،جان مرا پيرهن سوخته ايست

جان ، سوخته خود آتش افروخته ايست

آن نقش عجب ، كه طرحي از لب دارد

لب نيست كه كهنه زخم لب دوخته ايست

  2                               

نا خوانده خروس صبح ، بيدار شديم

مستانه صبوحي زده هشيار شديم

بز چهره عشق ، نقش عالم خال است

سر گشته اين نقطه ، چو پرگار شديم



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: پرویز خائفی , ,
تاریخ : شنبه 24 آبان 1393
بازدید : 531
نویسنده : آوا فتوحی

صداقت باران
=======
بگذار با زبان عشق ، کمی گفتگو کنیم
با یک اشاره ، فاصله را زیر و رو کنیم

در گیرودار شور رسیدن به روزنه
گاهی ، حقیقت عشق را بازگو کنیم

فارغ ز ازدحام وهیاهوی کوچه ها
پس مانده های خاطره را جستجو کنیم

در لابلای بغض فرو مانده در گلو
گاهی به رنگ فصل بهار ، آرزو کنیم

با گریه های عقده گشا و دو چشم تر
با نیت نماز ، به مستی وضو کنیم

بگذار پشت اینهمه دلشوره های خیس
گرد و غبار آینه را ، شستشو کنیم

در التهاب هر تپش بی امان قلب
چین و چروک خاطره ها را ، رفو کنیم

باور کنیم که فاصله ، تقدیرمان نبود
اصلا بیا که فاصله را پشت و رو کنیم

باور کنیم صداقت باران عشق را
گلهای سرخ باغچه را همواره بو کنیم

گاهی دوباره با غزلی از " خیال " و "یاس"
مست از شراب عشق ، نظر بر سبو کنیم.

م.ج.یاس خیال



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: یاس خیال , باران , موج , عشق , بهار , آینه , مست , شراب , غزل , سبو , ,
تاریخ : شنبه 24 آبان 1393
بازدید : 535
نویسنده : آوا فتوحی

 

آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یک نفر در آب دارد می سپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پای دایم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید.
آن زمان که مست هستید از خیال دست یاییدن به دشمن
آن زمان که پیش خود بی هوده پندارید
که گرفت استید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید.
آن زمانی که تنگ می بندید
بر کمر هاتان کمر بند
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد می کند بی هوده جان، قربان!
آی آدم ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفره، جامه تان بر تن؛
یک نفر در آب می خواند شما را.
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راه دور دیده.
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابی اش افزون
می کند زین آب، بیرون
گاه سر، گه پا
آی آدم ها!

او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید
می زند فریاد و امید کمک دارد.
آی آدم ها که روی ساحل آرام در کار تماشایید!
موج می کوبد به روی ساحل خاموش
پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده بس مدهوش.
می رود نعره زنان، وین بانگ باز از دور می آید:
«آی آدم ها».
و صدای باد هر دم دل گزاتر
و در صدای باد بانگ او رهاتر
از میان آب های دور و نزدیک
باز در گوش این ندا ها:
«آی آدم ها»...



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: نیما یوشیج , آدم ها , دریا , مست , دشمن , زمان , نان , سفره , موج , آب , ساحل , باد , صدا , ,
تاریخ : شنبه 24 آبان 1393
بازدید : 465
نویسنده : آوا فتوحی

شعر افسوس

سالیان سال
با من این خواست همی بود که هست
تا بخوانم نامت را در شعرم
سالیان سال
گل یاسی بودی بر من
قصه عشقی که بخوانم در شعر
خاتون شهری که بخوانم نامت را با مردم شهر

سالیان سال
آه
چه دریغاها بود با من



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: دکتر اسمائیل یورد شاهیان , استاد , دانشگاه , تبریز , تهران , ایران ,
تاریخ : شنبه 17 آبان 1393
بازدید : 404
نویسنده : آوا فتوحی

 

دو ... شاخه از یکی درخت:

یکی تیر تابوت و

یکی تخت گهواره؟

نگران نباش گردوی پیر!

حالا هزار پاییز است

که گاه می آیند و

هزار بهار است که گاه می روند

هیچ پرنده ای

اشیان پرنده ی دیگری را تصرف نخواهد کرد.

دفتر شعر سمفونی سپیده دم/ شاعر: سید علی صالحی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: صالحی , سید علی , شاعر , سایت , وب , ,
تاریخ : یک شنبه 4 آبان 1393
بازدید : 480
نویسنده : آوا فتوحی

 

 

تجسم
______
ياران به آفتاب بگوييد
صد پاره شو، هزار ستاره
تا ذره ذره ذره بسازيم
بر بامي از بلند شهادت
تنديسي از عروج
آب از وضوي دست شهيدان بياوريد
يا از چشم هر شهيد
يك قطره اشك شوق بگيريد
-يك قطره اشتياق زيارت-
فواره اي ز نور بكاريد
قلبی از آینه ، دلی از دریا
و گردنی بلند
از آبشار پاك تواضع
يا از غرور محض بسازید
از آستين روشن موسی
دستي به رسم وام بگيريد
دستاری از امام بیارید
باری به دست نازک اشراق
از عشق پیکری بتراشید
از جنس یک تهاجم عریان
در دستش استخوان
با دست دیگرش
زیتونی از سپیده بکارید
اندازه از قيام بگيريد
بر قامتش كه جامه بدوزيد
رختي زجنس شال خدا بر تنش كنيد
-آبي تر از سپيد-
اسرار پايداري او را
ز آن يار سربلند بپرسيد
از آيه آيه ي ايمان
و از سوره سوره ي صبر
از نام او نشانه بگيريد
شايد توان مجسمه اي ساخت
از جنس استقامت خالص
اي لحظه ها چنين مگريزيد
تا عمري از هميشه بسازيم
جان مرا بگير خدايا
تا شايد اين تجسم شيرين
تنديس استقامت خالص
جاني مگر دوباره بگيرد
جاني مگر دوباره بگيريم



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: قیصر امین پور , عمر , سوره , ایمان , مجسمه , اسرار , زیتون , عشق , تهاجم , قیام , آبشار , بلند , اشراق , ,
تاریخ : یک شنبه 4 آبان 1393
بازدید : 530
نویسنده : آوا فتوحی

 

 

دنیا به اندازه‌ی همین اتاق شده
همین حدود تنهایی
همین حدود بی‌خوابی

پس نگو خیلی از چیزها با روح ما به گفت‌وگو هستند
که من در تاریکی دنبال قرص‌های قلب و اعصابم

پیش تو آمدم که سنگ شدن تهدید جدی بزرگی بود
اما از خواب ترس برداشته‌ام
پس
پرندگان کاغذی را می‌گردم
و در جایی می‌نویسم تو آن بهاری هستی که گریه‌ات این‌قدر
چه می‌دانم

این‌قدر کلید هست که ندیده‌اید
این‌قدر آدم هست که از حوالی دو چشم باید راند
و این‌قدر تو هم بهار نمی‌مانی.



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: هرمز علی پور , کلید , دنیا , بهار , هستی , آدم , قلب , قرص , اعصاب , خواب , ترس , ,
تاریخ : یک شنبه 4 آبان 1393
بازدید : 396
نویسنده : آوا فتوحی

«از این سرزمین بروید!»

از این سرزمین بروید!
ما هرگز
دخترانمان را زنده به گور نکرده‌ بودیم.
این شما بودید
که با لهجه‌ی شمشیر می‌خوانید
و زنان به چشمتان
کنیزکانی در مدارِ مطبخ و بستر بودند.

چگونه هر روز
به کفِ دست‌هایی که قاتلِ زیبایی‌اند
خیره می‌مانید
و کودکانتان را نوازش می‌کنید
با آن‌ها؟

دست‌هایی که آرایشِ زنان را
با اسید از صورت‌‌هاشان پاک می‌کنند
تا کشوری با مردمِ بی‌چهره بسازند.

از این سرزمین بروید!
ما قرن‌هاست در اقیانوسِ اسید زندگی می‌کنیم.
کاسه‌ی اسیدتان
از نیزه‌ی «چنگیز» و
قداره‌ی «اسکندر» خطرناک‌تر نیستند.
دوباره از خاکسترِ خود به دنیا می‌آییم
و زن‌های زیبای دیگری
در این سرزمین هستند
که با گیسوی رها در بادشان
پرچم بسازند. //

‫#‏یغماگلرویی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: یغما , برادر , ابد , زندگی , جهان , روزگار , جنگ , کشته , سال , خاک , کشور , سرزمین , زنان , کودکان , ,
تاریخ : چهار شنبه 30 مهر 1393
بازدید : 323
نویسنده : آوا فتوحی

تا آمدم بگویم دیوانه نیستم من پنجاه بهار گذشت
اما مگر نمی‌بینید هاله‌ای که شاعران می‌گویند
من هم فراز سر دارم که این چنین
از گریه‌ای به گریه دیگر می‌غلتم
مگر نمی‌بینید چون آب‌های آغاز خلقتم
که خواب رفته از یادم و
هرگاه نگاه کنم به نقش چهره‌ها و جمله‌ای کوتاه
گریستن بیاغازم
مگر نمی‌بینید که هاله‌ای نمی‌گذارد
چون دیگران بر هرچه نام خود بگذارم
و من که با ابرها بر این زمین نگاه کرده‌ام آن‌قدر
که کوه‌ها به سایه‌ام به خواب روند.




:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: هرمز علی پور , ,
تاریخ : چهار شنبه 30 مهر 1393
بازدید : 399
نویسنده : آوا فتوحی

بروی سنگ قبرم هم نمیخواهم گلی آید
نمیخواهم دگر دستی به تلقینم بگیراند
همان بهتر که مدفونِ زمینِ سرد باشم من
چو تنها زاده ام بهتر که تنها زیر پا باشم

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: سنگ , زمین , تنها , گل , ,
تاریخ : چهار شنبه 30 مهر 1393
بازدید : 339
نویسنده : آوا فتوحی

امروز
هوای شهر من بارانی ست .
مهر میبارد .
عشق
دانه های شادی
باران
وای باران
دل غمگینم را ماند
ابر .
خالی گشتند
ابرهای دلتنگ
از غم
از درد
درد دوری
رنج فراق .
امیدی نو جاری ست
در چشمه های خشکیده .
صدای بارشی یکریز
بر چتر
شادی زاید الوصف
سالیان کودکی را
آه باران



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: حمید رضایی , ,
تاریخ : دو شنبه 21 مهر 1393
بازدید : 268
نویسنده : آوا فتوحی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: دکتر داریوش دهقان , ,
تاریخ : دو شنبه 21 مهر 1393
بازدید : 407
نویسنده : آوا فتوحی

 

و َ عشق ، بُخار ِ فنجان ِ قَهوه ای است گَرم

خیال ِ دلت به هوای ِ خَنده که پَرت می شود

تَلخی اش میان ِ سینه ، رُسوخ میکند "

( ر _ هنرمند)



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: هنرمند , عشق , فنجان , قهوه , بخار , ,
تاریخ : دو شنبه 21 مهر 1393
بازدید : 354
نویسنده : آوا فتوحی

 

این روزها کار من است
هر شب باید گلی سپید را به گلدانش برگردانم

اَلو بفرمایید
من تنها نمی توانم به آبادان بیایم
همان که گفتم که
قطع

از این لحظه مخاطبم شما هستید
از تو عذر می خواهم
در این تأخیر دست نداشتم من
بعضی ها دوست دارند عمر ما جویده جویده رود

صورت تو را میان دست هایت می توانم مجسم کنم
بد می کنم می گویم آدرس ها را من خوب یاد نمی گیرم.

هرمز علی‌پور

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: هرمز علی پور , ,
تاریخ : دو شنبه 21 مهر 1393
بازدید : 433
نویسنده : آوا فتوحی

روز میلادم انگار
افروخت
مهر
بارید عشق
دمید
آتش اهورایی
وزیدن گرفت
نسیم شوق
مهر شاید
ماه ایجاد دل من باشد
مهر بسان مهره ای ست
بر گردن
مهر زده ای
برلب
بر دل
بر عقل
حلقه زده ای
بر چشم
بر گوش
بر دست .



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: حمید رضایی , میلاد , روز , آتش , ماه , ,
تاریخ : دو شنبه 21 مهر 1393
بازدید : 385
نویسنده : آوا فتوحی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: قیصر امین پور , ایستگاه , قطار , ,
تاریخ : دو شنبه 21 مهر 1393
بازدید : 351
نویسنده : آوا فتوحی

 

داعش‌ِبنِ استالین*(1)
==========
اعصاب ندارد روشن‌فکر؛
بی‌قرار است از ایمانِ ادیسون
درونِ جمجمه‌اش
پـُر است از شلیکِ ولایتِ مطلقه‌یِ موشه‌دایان
به چشمِ راستِ مصدق؛
آب را به دلیلِ سیل تحریم کرده
آتش را به دلیلِ کبابِ قناری*(2).
...
در بزرگ‌راه‌هایِ بی‌حریم
همواره از هر روزنه
به کوره‌راهی بدونِ خط‌کشی می‌پیچم
وقتی میانِ قطارِ گلوله‌هایِ رسیدن‌، در چپ و راست
بینِ دو خطِ افقیِ ممتدِ عبور گـیـــر کرده‌ام
و نگاهم به پیش رو
از لبخند به هجومِ بوق‌هایِ پشتِ سر
الکن است،
و افسارِ فرمانم به مخزنِ اگزوزِ تابوهایِ مدرنیته بند است
و لاینِ سبقتِ سلوک
در انحصارِ حداکثرِ سرعتِ غیرِمُجاز، اِشغال است.
...
میانِ عربده‌هایِ عرفانیِ ارابه‌هایِ خدایان
راهنما می‌زنم به چپ و راستِ تاریخ
و شهوتِ "حَقِ راه ندادن را"
در راننده‌ها بیدار می‌کنم.
من گره خورده‌اَم، گـیـــــر کرده‌ام...
میانِ همهمه‌یِ معراجِ افقی
در جاده‌‌هایِ تاریخیِ دروغ‌هایِ ابریشمی
میان ترافیکِ روانِ زنجیره‌یِ پوکه‌هایِ خالی!
پُـر می‌شوم از باروتِ ایمانِ تراست‌هایِ اسلحه‌سازی
و ناگهان
میان خواب و بیداری
رویِ تختِ روانِ نوار نقاله‌هایِ پوکه‌پُـرکُنی
با یک تیکِ تغییرِ شیفتِ ساعتِ معاد
پَــرچ میشود در سرم چاشنیِ بصیرت.
میانِ دو فصلِ سنت و مدرنیته
درونِ ذهنِ خسته‌اَم می‌پیچم به راست
وَ پَــــــرت می‌شوم به چپ‌ترین کوره راه
که میانِ دو گـــــارد ریلِ بی‌انتهایِ امنیت
از دَکل‌هایِ سیم‌هایِ خونینِ تجسس
حراست می‌کنند!
میانِ طوفانِ زردچوبه‌هایِ فقر
در فقدانِ زعفرانِ شله زردها
یک نیش ترمز برای خمیازه
تمامِ نظمِ بزرگراه را دَر هَم خواهد ریخت!
بنده‌یِ تابلوهایِ بزرگراهِ حقانی نمی‌شوم
و از اولین کوره راه خواهم گریخت
به غــــــارِ خدا.
اعصاب ندارد روشن‌فکر.
---------------------------------
خیام ابراهیمی
20 مهر 1393
================
پس‌نوشت:
*(1): رفقائی که از عبارتِ داعش‌ِبنِ استالین، خونِ سرخشان به جوش می‌آید، شاید بد نباشد که کمی به فرقِ "تروتسکی" و "استالین" و کشتارِ شهروندانِ روس بیندیشند!
*(2): کباب قناری= وام گرفته از شعرِ " کباب قناری بر آتش سوسن و یاس" سروده‌یِ "احمد شاملو".



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: خیام ابراهیمی ,
تاریخ : دو شنبه 21 مهر 1393
بازدید : 421
نویسنده : آوا فتوحی

"باران اگر بهانه ای برای گریستنت نبود،
تو این همه از آسمان سخن نمی گفتی!"
دیروز((ترانه های کوچک غربت))را می خواندم،
امروز اما پی عطر تو از خواب گل سرخ می گذرم.

به من چه که فصل سخن گفتن از ستاره دشوار است!
وقتی که تخیل صندلی از جای تو خالی نیست
معنی ساده اش این است که من شاعرم هنوز!

سیدعلی صالحی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: سید علی صالحی , نشر , شعر , شاعر , باران , ,
تاریخ : دو شنبه 14 مهر 1393
بازدید : 340
نویسنده : آوا فتوحی

هر روز ، جهان است و فرازی و نشیبی
این نیز نگاهی است به افتادن سیبی

در غلغله جمعی و تنها شده ای باز
آن قدر که در پیرهنت نیز غریبی

آخر چه امیدی به شب و روز جهان است
باید همه عمر خودت را بفریبی

چون قصه آن صخره که از صحبت دریا
جز سیلی امواج نبرده است نصیبی

آیینه تاریخ تو را درد شکسته است
اما تو نه تاریخ شناسی نه طبیبی !



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: فاضل نظری , ,
تاریخ : دو شنبه 14 مهر 1393
بازدید : 385
نویسنده : آوا فتوحی

 

راز پرواز
________
ای خوشا خروشیدن جاودانه جوشیدن
همچو رود ناآرام زین کرانه کوچیدن

ای خوشا ز خود رفتن مست خلسه ای خونین
سرخوش از سماعی سرخ عارفانه رقصیدن

معنی شکوفای است ترجمان والایی است
مثل غنچه خندیدن چون جوانه روییدن

راز هرچه پرواز است آستین برافشاندن
رمز هرچه اعجاز است آستانه بوسیدن

مثل زندگی سهل است چشم بستن و خفتن
مثل مرگ دشوار است آن یگانه را دیدن

در هوای او ای دل شد تو را همین حاصل:
مثل چشم باریدن مثل شانه لرزیدن



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: قیصر امین پور ,
تاریخ : دو شنبه 14 مهر 1393
بازدید : 399
نویسنده : آوا فتوحی

 

این‌سان که ماه قصه می‌کند با تو
گل از تو بیش‌تر سخن گفته‌ست

و من که مأوایم گاه باد است و
گاه سایه‌یی بی‌نام
این لحظه گریه‌یی به بوی گور دارم

چون می شناسمت می‌دانم
هیچ آتشی بی‌مژه‌ات نسوخت

وین عادت نژاد ماست
که ناگهان
در خنده‌یی بلند
می‌پژمرند.



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: هرمز علی پور ,
تاریخ : دو شنبه 14 مهر 1393
بازدید : 288
نویسنده : آوا فتوحی

مست میکند مرا
عطر خاک باران خورده
شاخه های آویخته رقصان
در باد
ابرهای تیره مترصد
وزش مهر بر پوسته سرد زمین
آوای برگ ها ، افتان
به هنگام خواب
حس جادویی پاییز
در گامهای عابران تنها
حس پیداشدن
گاه فراموشی
روشن گشتن
اشراق
شکفتن
به گاه خاموشی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: حمید رضایی , ,
تاریخ : دو شنبه 14 مهر 1393
بازدید : 302
نویسنده : آوا فتوحی

سرم گرم هــــوای توست ، و میــدانـــم نمیــــدانی
هـــزاران نــــامـه دادم من ، و میــدانـــم نمیخــوانی

بــریــــدم از تمـــام شهــر ، نشستم گوشه ای تنها
نمیــــگــویــم بمـان با من ، و میـــدانــم نمیـمـــانی

پـــریـده پلـک خـــواب من ، بیا تعبیـــر خـــوابم باش
شکسته ساقه ی شعرم ، تو خود اینرا که میـدانی

اگـــر وحشــی اگــر رامم ، همیشـه جَلدِ ایــن بامم
نخواهــم رفــت از بامــت ، تـــو هــم من را نمیرانی

شکستی بالــم و رفتــی ، به من تهمت زدی رفتم
قنـاری مــرغِ بــاغِ توست ، نـــه مــرغِ بــاغِ دیــوانی  



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: حامد دبیر چی ,
تاریخ : دو شنبه 14 مهر 1393
بازدید : 313
نویسنده : آوا فتوحی

کاش در دهکده ی عشق فراوانی بود
توی بازار صداقت کمی ارزانی بود

کاش اگر گاه کمی لطف به هم می کردیم
مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود

کاش به حرمتِ دلهای مسافر هر شب
روی شفاف ترین خاطره مهمانی بود

کاش رویا کمی از دردِ خودش کم می کرد
قرض می داد به ما هر چه پریشانی بود

کاش به تشنگی پونه که پاسخ دادیم
رنگ رفتار من و لحن تو انسانی بود

مثل حافظ که پر از معجزه و الهام است
کاش رنگ شب ما هم کمی عرفانی بود

چقدر شعر نوشتیم برای باران
غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود

کاش سهراب نمی رفت به این زودی ها
دل پر از صحبت این شاعر کاشانی بود

کاش دلها پر افسانه ی نیما می شد
و به یادش همه شب ماه چراغانی بود

کاش اسم همه ی دخترکان اینجا
نام گلهای پر از شبنم ایرانی بود

کاش چشمان پر از پرسش مردم کمتر
غرق این زندگی سنگی و سیمانی بود

کاش دنیای دل ما شبی از این شبها
غرق هر چیز که می خواهی و می دانی بود

دل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم
راز این شعر همین مصرع پایانی بود

"بانو مریم حیدر زاده"



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: مریم حیدر زاده , ,
تاریخ : دو شنبه 7 مهر 1393
بازدید : 398
نویسنده : آوا فتوحی

امروز از بازار کتابی خریدم
بنام پ ر
پرنده باز کوچه یمان می گوید
پ ر یعنی پرنده
عشقباز محله یمان می گوید
پ ر یعنی پرستیدن رخان زیبا
فیلسوف شهرمان می گوید
پ ر یعنی پندار رفعت
سیاستمدار کشورمان می گوید
پ ر یعنی به پرس اما رجوع نکن
می بینم من تمام عمر
پرنده بسیار دیده ام
رخان زیبا بسیار پرستیده ام
رفعت داشته ام
پندارم پرسیده و بسیار رجوع کرده ام
تااز خود رها شوم
اما چیزی نیافته ام
پس کتاب را چه بخوانم ؟

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: دکتر اسماعیل یورد شاهیان , ,
تاریخ : دو شنبه 7 مهر 1393
بازدید : 335
نویسنده : آوا فتوحی

 

هر روز ، جهان است و فرازی و نشیبی
این نیز نگاهی است به افتادن سیبی

در غلغله جمعی و تنها شده ای باز
آن قدر که در پیرهنت نیز غریبی

آخر چه امیدی به شب و روز جهان است
باید همه عمر خودت را بفریبی

چون قصه آن صخره که از صحبت دریا
جز سیلی امواج نبرده است نصیبی

آیینه تاریخ تو را درد شکسته است
اما تو نه تاریخ شناسی نه طبیبی !

"فاضل نظری"

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: فاضل نظری , ,
تاریخ : دو شنبه 7 مهر 1393
بازدید : 381
نویسنده : آوا فتوحی

 

ناگهان در کوچه دیدم بی وفای خویش را
باز گم کردم ز شادی دست و پای خویش را

با شتاب ابرهای نیمه شب می رفت و بود
پاک چون مه شسته روی دلربای خویش را

چون گلی مهتاب گون در گلبنی از آبنوس
روشنی می داد مشکین جامه های خویش را

گرم صحبت بود با آن خواهر کوچکترش
تا بپوشد خنده های نابجای خویش را

می درخشید از میان تیرگی ها گردنش
چون تکان می داد زلف مشک سای خویش را

گفته بودم بعد ازین باید فراموشش کنم
دیدمش وز یاد بردم گفته های خویش را

دیدم و آمد به یادم دردمندی های دل
گرچه غافل بود آن مه مبتلای خویش را

این چه ذوق و اضطراب ست؟ این چه مشکل حالتی ست؟
با زبان شکوه پرسیدم خدای خویش را

تا به من نزدیک شد، گفتم «سلام ای آشنا»
گفتم اما هیچ نشنیدم صدای خویش را

کاش بشناسد مرا آن بی وفا دختر «امید»
آه اگر بیگانه باشد آشنای خویش را

مهدی اخوان ثالث



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: مهدی اخوان , امید , وفا , سلام , مهتاب , کوچه , ,

تعداد صفحات : 26


اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com