عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : پنج شنبه 2 مرداد 1393
بازدید : 594
نویسنده : آوا فتوحی


غم دنيا خوره آنکس که مرده
که دنيا سر به سر اندوه و درده
اگر مردي به قبرسون گذر کن
که بيني مرگ با شيرون چه کرده
" از ترانه?هاي محلي فارس"
اين بار دوستمان منصور اوجي «مرگ» را به حريم شعريش خوانده است. مرگ واقعيتي تلخ است که چشم در چشم ما دارد و اگر چشم دل بگشاييم حضورش را حس مي?کنيم.
و اين مائيم که گاهي خودمان را به نديدن مي?زنيم و وجود مرگ را نديده مي?گيريم.
اوجي در «به جاي مقدمه» در جواب اين سؤال: «آقاي اوجي چرا اين همه تم مرگ در کارهاي شما تکرار مي?شود؟» مي?نويسد: سالي نبوده است که بي?مرگ زيسته باشم و بي?مرگ عزيزانم، آخر چقدر مرگ؟ بن مايه?ي مرگ الان نيست که در شعرهاي من ظهور و بروز يافته باشد. در تمام کتاب?هاي شعري من شما اين تجلي را مي?بينيد و يک بخش در هر کتاب من به اين موضوع اختصاص يافته است و همان گونه که خانم دانشور در مقاله خود متذکر شده است: «اوجي از مرگ مي?گويد و سرانجام دل به دريا مي?زند و لوح گور مي?سرايد»، آخرين شعر من در مورد مرگ، شعري است در رثاي سحر رومي و در تکه?اي از آن گفته?ام: «اي جام به سنگ خورده،/ اي شعر تمام!/ کي نوبت ماست؟»
تا کي نوبت به خود من برسد و چه کساني از مرگ من بگويند؟
من يک مرتبه به مرگ سرائي روي نياورده?ام و همان گونه که ديده?ايد با مرگ بزرگ شده?ام بله ما آن شقايقيم که با داغ زاده?ايم.
دفتر شعر «در وقت حضور مرگ» شامل
دو بخش است:
بخش اول: دفتر مرگ
بخش دوم: دفتر ياد اندوه
مرگ عزيزان ناگوار است گاهي دلت را به درد مي?آورد و رهايت نمي?کند. اوجي چند شعري را که در رثاي خواهران و برادرش سروده تلخي مرگ را زير دندان دارد معلوم است که در خلوت تنهاييش با خاموشي آنها نتوانسته است کنار بيايد.
اين شعر را براي خواهرش «مريم» سروده:
بعد از تو
بعد از تو ستاره?ها سياه پوشند
بعد از تو درخت?ها عزادارند
بعد از تو نه بوسه?اي نه لبخندي
بي?سبزه وُ سيب
بي?آب وُ چراغ و عطر وُ آيينه
بي?سکه و عيد
تاريک?ترين بهار، در راه است
تاريک?ترين بهار، بعد از تو
تاريک?ترين بهار، بي?خورشيد.
و اين هم سوگ سرودش براي خواهرش فاطمه:
روزِ بعد از تو
سروها، سبز
آسمان، آبي
صبح روشن نشسته بر درگاه
چه هوايي
چه لحظه?اي
چه دمي
اين چنين است روز بعد از تو
هم چناني که در حوالي ما
شهر شيراز در هواي بهار
ماه بهمن، شکوفه?ي بادام
در چنين روز ليک در دلِ من
هر چه هر جا، نصيب ويراني است
روز بعد از تو آسمان دلم
سخت ابري?ست، سخت باراني است!
و اين شعر را براي عبدالرحمن برادرش نوشته است:
      آه!
صد دره?ي خسته?ام
صد کوه
صد کتاب
آه، اي کليد گمشده?ي باغِ کودکي
بر من چه رفته است؟
من خرد، من خراب!
کو همکلام من؟
کو روزهاي خوب؟
کو لحظه?هاي عطر؟
کو خنده?هاي شاد؟
من خسته، خسته?ام
کو شهرزاد مرگ؟
کو لالاي خواب؟
در دفتر «در وقت حضور مرگ» اوجي 10 قطعه شعر دارد که تماماً عنوان «لوح گور» را با خود دارند و هر کدام مي?تواند سنگ نوشته?اي بر روي يک قبر باشد.
سهراب هم شعري در اين زمينه دارد که در خاکستان بزرگ شيراز آن را ديده?ام:
به سراغ من اگر مي?آئيد
        نرم و آهسته بيائيد
                    مبادا که ترک بردارد
                             چيني نازک تنهايي من
از اين مجموعه شعري را مي?خوانيد:
لوحِ گور (5)
و اين گور من نيست
در اين گوشه?ي دور
پراکنده?ام در تمامي ذرات آن خاک پر عطر نارنج
در آن زندگاني که بودم
مرا نام شيراز بوده است
مرا کنيه منصور
اين مختصر را با شعر «وصيت» به پايان مي?برم. اوجي اين شعر را براي دخترش غزل نوشته است.
وصيت
....................
و تو غزل
نان را وَ نمک را
حرمت بگذار
چراغ را
و آب را
و از اين پس، خاک را
چون غبار
مشمار
ما را مزار
خواهد شد.

اين ادعاي فردوسي است که همه از بي?ادعايي است و نتيجه اينکه او وظيفه خويش مي?دانسته اين کار سترگ را آغاز و به پايان رساند. همچنانکه دوست ساليان، عباس کشتکاران لازم مي?داند که تا تفسير و تحليل خود را بر افکار اين رادمرد بزرگ به اطلاع همگان برساند.
کشتکاران مي?نويسد: «ديگر آنکه نامه پهلواني همراه با روز و هفته و ماه و سال و سده نيست. پهلوانان از آنِ همه?ي دوران?هايند. هر چند
هر کدام به روزي زاده مي?شوند و به روزي ديگر به مرگ تن در مي?دهند و جان مي?سپرند. با اين همه منش و کنش آنان در چارچوب زمان نمي?گنجد و اينست که چون تاريخ تن به تاريخ نداده اند.»
  کاملاً درست و بجا گفته است مؤلف کتاب، پهلوان تاريخ را پشت سر مي?گذارد و جاويدان مي?ماند چون تاريخ سيره پادشاهان و خونريزي?هاست اما منش پهلوان و خود او برخاسته از مردم است. بنابراين مردم پهلوانانشان را تا ابدالدهر ارج مي?نهند. در سوگشان مي?گريند و با شادي و پيروزيشان شاد مي?شوند.
«پهلوانان در تاريخ باستان چه از تبار خاندان?هاي برگزيده بلندنام و چه از ميان کم نامان و گمنامان برخاسته، همه روي به مردم دارند و توش و توان از مردم گرفته اند.
بيخود نيست که شبهاي نقالان هنگام بروز فاجعه يا پيروزي?هاي بزرگ رونقي ديگرگونه به خود مي?گيرد و عام و خاص با اشکي در چشم به روايت مرگ سهراب به دست پدر گوش جان مي?سپارند. نفوذ شاهنامه در روستاهاي ايران نشانه بعد خاص هنري اين اثر بزرگ است. هنر ناب هنري است که هر کس به اندازه وسع و توان معرفتي خويش توشه?اي از آن برگيرد.
عباس کشتکاران لطف بزرگي به خود و اصحاب معرفت و دانش نموده است چرا که برخلاف حافظ، سخن پيرامون اين استوره ادب و هنر کمتر رفته است و سعي دارد که توفيق آن را با همت و اراده?اي که دارد با خوانندگان يار سازد و به ترتيب به نوشتن اين کتابهاي سترگ بپردازد. ابتدا:
1-افسانه و افسون (کتابي?که اکنون در معرض ديد شماست)
2-ملک دارا (در تاريخ ماد و هخامنشي و يورش اسکندر)
3-افسرِ دارا و اردوان (که يکسره از اشکانيان سخن خواهد گفت)
4-سر کسري و تاج پرويز (در اين کتاب ساسانيان مد نظر مؤلف است)
5-مرغان قاف (درباره يورش اعراب و اسلام آوردن ايرانيان)
6-چنگ در غلغله (عصر رودکي و عنايت به سلسله?هاي صفاريان و سامانيان)
7-دولت محمود و زلف اياز (درباره عصر فردوسي و سبب سرودن شاهنامه)
8-مرغ و کوه (در کار دولت سلجوقيان و امراي ديگر آن عصر و شاعر بزرگ نظامي گنجوي)
9-خوي پلنگي (در مورد سعدي و عصر او – اتابکان- چنگيز خونريز)
10-سيل دمادم (عصر حافظ با همه فتنه?هايي که از درون و بيرون، اين عصر را در هم مي?آشفت)
11-زندان مکافات (دوران پس از حافظ و برآمدن سلسله صفويه)
12-ساز شرع (يکسره به شيوه و طرز کار صفويان پرداخته است)
13-صاحب قرآن (مسئله افغان، ظهور نادر، کريم خان زند و لطفعليخان زند مردي مردستان، هنگامه?ي شوم آغامحمدخان قاجار، قائم مقام و اميرکبير اين دو شخصيت جاويد تاريخ)
14-ياد آر ز شمع مرده ياد آر (درباره پايمردي هاي
ميرزا جهانگيرخان صور اسرافيل و ستارخان گرد و قهرمان تبريز)
15-راهست و کمين از پيش و از پس (در مورد سلطنت رضاشاه و فرزندش محمدرضا و برآمدن جمهوري اسلامي)
مردان بزرگ هدفهاي والا دارند. پرداختن به اين 15 کتاب طاقت سوز است. اما چرا که نه. کشتکار مي?تواند. خداي نيز با افزودن به عمر او بدو کمک خواهد کرد. کافيست که اصحاب فرهنگ  يار خاطر او باشند نه بار خاطرش. موفق باشد.



:: موضوعات مرتبط: مرگ , ,
:: برچسب‌ها: منصور اوجی , شاعر , استاد , دانشگاه , ,
تاریخ : دو شنبه 11 آذر 1392
بازدید : 1200
نویسنده : آوا فتوحی

:

هر موجودی که متولد میشود برای نوعی مرگ در مسیر ادامه تکامل می باشد و در اصل باید گفت که مرگ همیشه پیش از حیات در حرکت است .یعنی اول جسم میمیرد آنگاه روح و تن پوش از آن جدا می شوند. هر یک از ملل مختلف و ادیان و سنن شناخت و برداشت و نحوه عمل ویژه ای نسبت به مرگ و رفتار مردگان خود دارند عده ای مرده را میسوزانند برخی دفن می کنند و بعضیها آن را در فضای آزاد قرارمی دهند تا خوراک سایر حیوانات شودو غیره......

ولی در اصل مرگ یعنی تغییر فرکانس روح و نت پوش برای رسیدن به تکامل و هر موجودی که آفریده می شود باید تغییر فرکانس دهد تا به اصل خود نزدیکتر شود در زمان مرگ سیالات زندگی ناتوان می شوند و جسم تحمل نیروهای بیرون و درون را ندارد و این اختلاف فشارها موجب جدایی روح و مرگ می گردند.

باورهای ملل مختلف از مرگ:

ملل های جهان دارای باورهای خاصی نسبت به مرگ هستند و هرکدام از مرگ و روح و زندگانی پس از مرگ نظر جداگانه ای دارند:

اول: عدهای معتقد هستند که پس از مرگ از نسل بشر هیچ اثاری باقی نمیماند چون جسم در اصل از ماده بوجود امده و پس از مرگ هم تبدیل به همان ماده می شود.

دوم: گروهی دیگر باور دارند روح هر کسی پس از مرگ جسم مادی به سوی کهکشانها حرکت کرده و مدتی در آفرینش سرگردان است تا اینکه روزی فرا رسد و مجددا به جسم اولیه میلیاردها سال گذشته خویش باز گردد وآن فرد را برای کیفر یا پاداش به درگاه الهی زنده کند.

سوم: عده ای دیگر میگویند زمانی که فردی فوت کرد روح وی مستقیما به سوی خدا می رود و جسم او به خاک تبدیل می شود.

چهارم: گروهی هم معتقدند روح پس از جدا شدن از بدن به وسیله فرشتگان الهی به طور کامل گرفته می شود و برای شناخت ثواب و کیفر خود به سوی پروردگار می رود و اگر نیاز مجددی به تکامل داشته باشد دوباره با ماده ترکیب می گردد تا زمانی که کاملا پاک شود و سرانجام به خداوند بپیوندد.

حالتهای ارواح پس از جداشدن از بدن:

در این زمینه ارواح مترقی می گویند :

اول: عده ای از افراد که در زندگی از نظر اعمال وضع کاملا مشخصی دارند روح آنها پس از جدا شدن از جسم مادی به جهانهای از پیش تعیین شده به نسبت اعمال و رفتار زمان زندگی مادی خود می روند .

دوم: عده ای از ارواح پس از جداشدن ازجسم مادی در عوالم برزخ باقی میمانند تا زمانی که به عقل کامل روحی دست یابند و آنگاه به جهانهای مشخصی به نسبت اعمال خویش انتقال یابند این ارواح که در برزخ زندگی می کنند معمولا دارای باورهای زمان زندگی مادی خویش می باشندو اکثر آنها گناهکار یا ماده پرست هستند در بین این ارواح برزخی گاهی روح درستکار نیز یافت می شود زیرا این ارواح پس از مرگ فرصت کوتاهی از نیروهای الهی خواسته اند تا به برخی از اعمال یا خواسته های عاطفی یا معنوی و حتی مادی خود برسند گاهی این ارواح برزخی درخواستهایی از زنده ها می نمایند که به نسبت اعتقادات قبلی خویش است و از زنده ها در زمان خواب در خواست می کنند که اکثر آنها نادرست و بر مبنای نیازهای عقلی آنها در زمان حیات مادی است که زنده ها نباید توجه چندانی به اینگونه تقاضاهای آنها بنمایند.

انواع مرگ: مرگ بر دو نوع است:

1 _ مرگ طبیعی یا مرگ با تاخیر:

در این حالت از مرگ تمامی سیالات زندگی به تدریج در بدن ناتوان می شوند ودر اثر فشار نیروهای درونی و بیرونی تاب مقاومت از ریسمانهای نقرهای گرفته شده و در نتیجه از بدن جدا می شوند و پس از پاره شدن این رشته ها مرگ طبیعی فرا می رسد.

2 _ مرگ ناگهانی :

در این حالت از مرگ تمام سیالات زندگی دارای قدرت و نیروهای خود می باشند ولی در اثر یک رخداد ناگهانی این سیالات کامل و سالم مجبور می شوند که به سرعت از بدن جدا شوند و به تن پوش بپیوندند در اثر این جدا سازی ناگهانی که بدون انتظار جسم و تن پوش روی داده است تشنج و حرکاتی بین روح و تن پوش و جسم در می گیرد که عوام آن را حالت جان دادن می نامند و این حرکات آنقدر ادامه می بابند تا اینکه تمام سیالات از جسم جدا شده و با ریسمانهای نقرهای جذب تن پوش شوند .

ارواح از مرگ چه میگویند:

پاسخ ارواح در زمینه حالتهای مرگ در سراسر جهان تقریبا یکسان است و اگر اختلاف جزئی و جود داشته باشد مربوط به چگونگی حالتهای روحی همان روح و مسیر حرکت و محلی از که به جهانهای روحی انتقال یافته است ولی نتیجه تمام گفتارها یکی است و از مجموع گفته های ارواح مترقی از مرگ موارد زیر را می توان دریافت:

 

۱- بدن تمامی افراد بوسیله سیاله های زندگی موسوم به ریسمانهای نقره ای با تن پوش در ارتباط است .

۲- این سیالات ممکن است تا میلیاردها کیلومتر امتداد یابند بطوری که رابطه جسم و تن پوش همچنان حفظ گردد.

۳-  وقتی که زمان مرگ طبیعی فردی فرا می رسد این سیالات به تدریج قدرت زندگی خود را از دست می دهند و از جسم جدا می گردند و جزو تن پوش می شوند .

۴-  این سیالاتی که به وسیله ریسمانهای نقره ای به 14 نقطه جسم مادی ازطریق تن پوش وصل می باشند پس از جدا شدن از بدن جزو تن پوش می گردند و مجددا قدرت اولیه خود را بدست می آورند.

۵-  زمانی که این رشته های زندگی از جسم جدا شدند از آن پس بدن شروع به تجزیه و فساد می نماید.

۶-  ارواحی که در زمان زندگی مادی وابستگی زیادی به ماده و ماده پرستی داشته اند در زمان جدا شدن از بدن کوشش میکنند که اجازه پاره شدن ریسمانهای نقره ای را از بدن ندهند ولی توان کافی برای این کار را ندارند و مرگ در نهایت فرا می رسد .

۷-  زمانی که روح کوشش دارد اجازه پاره شدن ریسمانهای نقره ای را ندهد در این زمان کشمکش شدیدی بین نیروی منفی داخلی(جسم) یعنی ضعف زندگی در نگهداری از ریسمانهای نقره ای و نیروی خارجی مثبت یعنی قدرت روح در میگیرد که این کشمکش ها منجر به خستگی جسم مادی شده که افراد این حالت را زمان جان دادن فرد می گویند و در اثر این تلاشها مشاهده می شود که معمولا پیشانی فرد قبل از مرگ پر از قطرات عرق می شود.

۸-  برای جداسازی یا پاره کردن ریسمانهای نقره ای از جسم اغلب ارواح بستگان و نزدیکانی که در اصل همان فرشتگان الهی هستند و در زمان حیات مادی نیز از نظر روحی با آن فرد هم فرکانس بوده اند به یاری روح آن فرد می ایند و ضمن پاره کردن آخرین ریسمانهای نقره ای روح او را به محل زندگی جدید وی در عوامل روحی هدایت می نمایند و گاهی هم پس از پاره شدن ریسمانهای نقره ای به او اجازه می دهند تا زمان کوتاهی را در محیط مادی که روح به آنجا تعلق خاطر خاصی دارد یعنی عالم برزخ باقی بماند و پس از اتمام زمان معین شده به جهانهای روحی انتقال یابد.

 

حالتهای زمان مرگ : ارواح مختلف حالتهای زمان مرگ را بدینگونه بیان داشته اند.

۱-  بسیاری از ارواح زمان مرگ را به نوعی خواب تشریح کرده اند که پس از بیداری خود را در محلی جدید مشاهده نموده اند.

۲-  عده ای اظهار کرده اند پس از ترک جسم مادی به آنها یک حالتی از فراموشی دست داده وتنها بخشی از خاطرات را بیاد دارند وزمانی که بر عقل خود مسلت شده اند خود را در محلی تازه دیده اند .

۳-  گروهی از ارواح اظهار نموده اند زمانی که جسم خود را ترک کرده اند با کمک برخی ارواح راهنما به جهانهای روحی راهنمایی شده اند ولی از چگونگی آن آگاهی کاملی ندارند .

۴-  بسیاری از ارواح گفته اند پس از جدا شدن از جسم مادی بوسیله ارواح راهنما از مسیرهای تاریک و سرد و وحشتناک گذشته اند و سپس به محل زندگانی روحی خویش رسیده اند بسیاری از ارواح گفته اند که ارواح راهنما آنها را با سرعتی غیر قابل وصف از محلهای روشن و مناسب برده اند و در آن مسیر حتی برخی از روح آشنایان را نیز دیده اند همانگونه که بیان گردیده از نظر ارواح مترقی مرگ جزو بهترین و زیباترین لحظات زندگی افراد است که متاسفانه افراد ماده پرست و ناآگاه جزو بدترین و سخت ترین لحظات زندگی می دانند زیرا دل کندن آنان از مادیات زندگی و دلبستگیها بسیار سخت و مشکل است و گرنه خود فعل مرگ ترسناک نمی باشد.

در آخرین لحظات عمر روح نزدیکان به کمک افراد می آیند و آخرین سیالات زندگی را که از روح به جسم بوسیله ریسمانهای نقره ای انتقال می یابند را از رو و پشت افراد پاره می کنند و سپس آن روح را به محل زندگانی روحی وی هدایت می نمایند و اطلاعات و آموزشهای لازم را جهت ادامه زندگی در آن جهان به روح می دهند .

خاطرات ارواح پس از مرگ:

روحی که به جهانهای روحی انتقال پیدا می کند بسیاری از خاطرات زمان زندگی را که دارای سنگینی زیادی هستند رها کرده و به دست فراموشی می سپارند و بیشتر آن خاطراتی را که با خود به جهان روحی می برد که به حالتهای تکاملی و ثواب و عقاب وی مربوط می باشند حالتهای عقلی و نگهداری خاطرات در ارواح مختلف متفاوت است و هرچه ارواح بیشتر در جهانهای روحی باقی بمانند به همان نسبت هم خاطرات بیشتری از زمان زندگی را از یاد می برند حتی برخی از ارواح به سختی می توانند بعضی از خاطرات زندگی مادی را به یاد آورند از میان نتیجه اعمال افراد در زندگی مادی خاطرات الهی عاطفی علمی عقلی تا مدت زمان بیشتری نسبت به خاطرات مادی مانند ثروت پوشاک خوراک و...به یاد ارواح باقی میماند ارواح در جهانهای روحی پیوسته علوم ودانشهای جدیدی را جایگزین خاطرات بدون استفاده زمان زندگی مادی خود مینمایند

با توجه به مطالب بالا در می یابیم که:

۱-ارواح تا مدتها پس از مرگ خاطرات زمان زندگی مادی خود را از یاد نمی برند.

۲- هرچه ارواح در عوالم روحی بیشتر باقی بمانند به همان نسبت هم دانش جدیدتری را کسب می کنند و خاطرات گذشته را از یاد می برند.

 

 

 

هاله ی نورانی(آئورا) چیست؟!

 تعریف آئورا یا هاله ی نورانی در فرهنگ لغات، تجلی نامریی یا میدان انرژی ای است که اطراف تمام موجودات زنده و اشیا را احاطه کرده است. چون میدان انرژی دور همه چیز وجود دارد،حتی سنگ یا میز آشپزخانه هم دارای هاله ی نورانی است.در حقیقت هاله ی نورانی نه تنها دور تا دور بدن را احاطه کرده بلکه جزیی از هر سلول بدن است و ظریف ترین انرژی های حیات را منعکس میکند.

واژه ی آئورا برگرفته از واژه ی یونانی آورا(avra) به معنی نسیم است.

انرژی هایی که از بدن ما ناشی میشود شخصیت و طرز زندگی و افکار و احساسات ما را منعکس میکند.در حقیقت،هاله های نورانی بوضوح سلامت ذهن و جسم و روح ما را آشکار میسازد.

عده ای معتقدند آئورا انعکاس خود ماست که ثبت کامل گذشته و حال و آینده ی ما در آن وجود دارد.

آئورا شامل رنگ هم هست که برای دیدن آن به مقدار کمی نور نیاز هست چراکه رنگهای آن از نور بوجود آمده اند(اشتباه نشود،رنگهای آن نه خود آئورا) البته آئورا در تاریکی مطلق بطور کامل محو نمیگردد ، بلکه به شکل رشته های انرژی آبی رنگ ظریفی دیده میشوند.

آئوراها به طرق مختلف دیده میشوند. معمولا بصورت میدان های انرژی شبیه به تخم مرغی بزرگ که کاملا بدن را احاطه کرده است، دیده میشوند. بیشتر هاله ها تا چند سانتی متری دور بدن ادامه پیدا میکنند.

اعتقاد بر این است که شخص هرچه عارف تر و روحانی تر باشد، هاله ی او بزرگتر است.برای نمونه معروف است که هاله ی بودا تا چند کیلومتر امتداد داشته است!!!

آئوراها از لایه های مختلف تشکیل شده اند. اولین بار که آئورا را ببینیم، تقریبا ابر مانند و سفیدرنگ به نظرمان میاید.اما وقتی دیدمان بهتر شود رنگهای آنرا هم میبینیم.

هر هاله ای رنگی اصلی دارد که اطلاعات مهمی درباره ی شخص آشکار میکند. این رنگ بیانگر احساسات و ذهنیت و خلق وخوی فرد است. علاوه بر این ، هاله دارای شعاع های رنگی متفاوتی است که از بدن ساتع میشود و در سرتاسر هاله میدرخشد. عده ای آنرا امواج فکری تلقی میکنند، و بطور یقین افکار و احساسات ما بشدت بر هاله ی ما اثر میگذارد. این امواج ذهنی میایند و میروند و بصورت بخش دایمی هاله تلقی نمیشوند اما به هر حال، افکار و احساسات منفی میتواند تغییرات دایمی در هاله ایجاد کند. در چنین مواردی رنگهای طبیعی و درخشان و باشکوه هاله تبدیل به رنگهای کدر و زننده ای میشوند که حتی شرارت آمیز به نظر میرسد.

غالبا وقتی فردی بیمار است لکه ای خاکستری رنگ در هاله ی او دیده میشود.

جالب است بدانید که آئورا از بدو تولد وجود ندارد ولی با اولین دم وبازدم مرحله ی آغاز آن قابل رویت است. هاله ی نوزادان اساسا بی رنگ است ولی تا سه ماهگی نقره ای رنگ و کم کم تبدیل به رنگ آبی میشود که دلالت بر افزایش هشیاری دارد. وقتی آموزش کودک رسما آغاز میشود ، آئورای او رنگهای حقیقی خود را باز میتاباند که در سراسر زندگی او باقی خواهد ماند



:: موضوعات مرتبط: مرگ , ,

تعداد صفحات : 1
صفحه قبل 1 صفحه بعد


اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com