عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : شنبه 16 خرداد 1394
بازدید : 564
نویسنده : آوا فتوحی

ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻢ
ﻣﯿﺸﮑﺎﻓﺘﻢ
ﺩﺭﻭﻥ ﺳﯿﻨﻪ
ﺩﻝ ﻋﺼﯿﺎﻧﮕﺮﺕ ﺭﺍ
ﺗﺎ ﺭﻫﺎ ﻣﯽ ﮔﺸﺘﻨﺪ
ﻣﺤﺒﺘﻬﺎﯼ ﺩﺭﯾﻎ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﻣﻦ !
ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻫﻬﺎﯼ ﻣﯿﺨﮑﻮﺑﺖ عمدی
ﺑﺮ ﺩﯾﻮﺍﺭ
ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺩﺍﺭﻡ .
ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺎﻧﯽ
ﮐﻪ
ﺑﻪ ﮔﺮﺩﺵ در نیامد
ﺑﻪ ﻧﻮﺍﺯﺵ
از غفلت خاطر تو
که ندید
ﮐﺎﺳﺘﻦ ﺟﺎن ﺭﺍ
شمع وجود
ﻗﻄﺮﻩ ﻗﻄﺮﻩ
ﻫﺮﺷﺐ
ﺑﺮ ﺍﻭﺭﺍﻕ ﺷﻌﺮ



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: حمید رضایی , شعر , شمع , نگاه , محبت , رها , عصیان , سینه , ,
تاریخ : دو شنبه 4 خرداد 1394
بازدید : 355
نویسنده : آوا فتوحی

ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻢ
ﻣﯿﺸﮑﺎﻓﺘﻢ
ﺩﺭﻭﻥ ﺳﯿﻨﻪ
ﺩﻝ ﻋﺼﯿﺎﻧﮕﺮﺕ ﺭﺍ
ﺗﺎ ﺭﻫﺎ ﻣﯽ ﮔﺸﺘﻨﺪ
ﻣﺤﺒﺘﻬﺎﯼ ﺩﺭﯾﻎ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﻣﻦ !
ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻫﻬﺎﯼ ﻣﯿﺨﮑﻮﺑﺖ عمدی
ﺑﺮ ﺩﯾﻮﺍﺭ
ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺩﺍﺭﻡ .
ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺎﻧﯽ
ﮐﻪ
ﺑﻪ ﮔﺮﺩﺵ در نیامد
ﺑﻪ ﻧﻮﺍﺯﺵ
از غفلت خاطر تو
که ندید
ﮐﺎﺳﺘﻦ ﺟﺎن ﺭﺍ
شمع وجود
ﻗﻄﺮﻩ ﻗﻄﺮﻩ
ﻫﺮﺷﺐ
ﺑﺮ ﺍﻭﺭﺍﻕ ﺷﻌﺮ



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: حمید رضایی , ,
تاریخ : سه شنبه 19 اسفند 1393
بازدید : 521
نویسنده : آوا فتوحی

بدرقه

آنانی که رفته اند
هیچ از آواز پرنده ای که در غروب خواند
نگفته اند
آنانی که مانده اند
هیچ آواز نمی خوانند
شاید غروب وقت شمردن قدمهاست
صدای قدمها
رفتنها
و نگاهی که چنان بدرقه ام نمود
که هنوز زخم اندوهش
دلم را می کاود
ومن می روم



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: دکتر یورد شاهیان , دانشگاه , استاد , تهران , تبریز , ,
تاریخ : سه شنبه 12 اسفند 1393
بازدید : 410
نویسنده : آوا فتوحی

 

 

 

 

ا

این روزها دیگر
تعداد موهای سفیدم را نمی‌دانم
گاهی برای یادبود لحظه‌ای کوچک
یک روز کامل جشن می‌گیرم
گاهی
صد بار در یک روز می‌میرم
حتی
یک شاخه از محبوبه‌های شب
یک غنچه مریم هم برای مردنم کافی است...



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: قیصر امین پور , ,
تاریخ : سه شنبه 12 اسفند 1393
بازدید : 491
نویسنده : آوا فتوحی

 

 

 

گاه بی آن‌که بدانیم در شب سخن می‌گوییم و


صبح از چشم خود می‌فهمیم گریسته‌ایم آن قدر


که در پلک‌های‌مان انارهای شکسته بسیار است



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: هرمز علی پور , ,
تاریخ : سه شنبه 12 اسفند 1393
بازدید : 428
نویسنده : آوا فتوحی


تو آمدی که بگویی: اگر... اگر می رفت...
تو آمدی و کسی داشت سمت در می رفت!

تو آمدی و چنان زل زدی به پوچی من
که داشت حوصله ی انتظار سر می رفت!!

تو آمدی و کسی گوشه ی غزل هی با
ردیف و قافیه هایی عجیب ور می رفت

تو آمدی، کلماتی که مرد ساخته بود
شبیه صابون از دست شعر در می رفت

از اینکه آمده تا... بیشتر پشیمان بود
از اینکه آمده تا... هرچه بیشتر می رفت!

اشاره کرد خدا سمت پرتگاه... ولی
به گوش من... و تو این حرف ها مگر می رفت!

تو آمدی که بگویی... به گریه افتادی!
و پشت پنجره انگار یک نفر می رفت

 

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: موسوی , مهدی , ,
تاریخ : یک شنبه 3 اسفند 1393
بازدید : 425
نویسنده : آوا فتوحی

گریز

دلم گرفته ای یار
صبح اگر آمدی
دیدی پنجره باز و درگشوده و خانه خالیست
کسی با چمدانی که تمام خاطره بوده
رفته است
دلگیر مباش
توان پدرودم نبود
فرصت کم بود
خاطرم بی قرار و شرمسار .

هنگام رفتن
در سکوت نگاه
و لمس در و دیوار
فقط یک کلمه بر زبانم بود
خداحافظ
خداحافظ



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: دکتر اسمائیل یورد شاهیان , استاد , دانشگاه , تبریز , تهران , ایران , ارومیه , ,
تاریخ : یک شنبه 3 اسفند 1393
بازدید : 536
نویسنده : آوا فتوحی

بی ­تو همدم منند، دو گواه ناگزیر

چشم­ های رو به ­راه، اشک ­های سر به­ زیر

بی ­تو این وجود تار، نیست جز کمی غبار

یا مرا بده به باد، یا مرا بغل بگیر

پل بزن مرا به خویش، ای همیشه در نظر

وامنه مرا به من، ای هماره بی­ نظیر

تشنه ­ی جرقه­ام، مثل شاخه­های خشک

تا که شعله­ ور شود آتش بهانه ­گیر

آن دریچه را نبند تا دوباره گل کنند

خنده ­های دلربا، بوسه­ های دلپذیر

روی حسرت کویر، ابر مهربان ببار

ابر مهربان ببار روی حسرت کویر

دکتر کاووس حسن لی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: دکتر کاووس حسن لی ,
تاریخ : پنج شنبه 23 بهمن 1393
بازدید : 404
نویسنده : آوا فتوحی

فقط بشنو
دیدنی نیست
شنیدن دارد
نوای پرپر شدن را
بر برگ
بر دفتر
چیزهایی هست
گاهی
برای ندیدن
فکر نکردن
حس نکردن .
هنوز هم
سویی دارند
چشمان
برای واژه پردازی
نواختن ،
و دستان
برای رسیدن
رساندن



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: حمید رضایی , ,
تاریخ : پنج شنبه 23 بهمن 1393
بازدید : 497
نویسنده : آوا فتوحی

 

تو هم‌آنی که دلم لک‌زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را

منم آن شاعر دل‌خون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را

از رقیبان کمین کرده عقب می‌ماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را

مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را

مادرم بعد تو هی حال مرا می‌پرسد
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را

عشق با این‌که مرا تجزیه کرده است به تو
به تو اصرار نکرده است فرآیندش را

قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را

حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را :

«منم آن شیخ سیه‌روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را»



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: پانته آ صفایی , ,
تاریخ : پنج شنبه 23 بهمن 1393
بازدید : 506
نویسنده : آوا فتوحی

 

دل‌خوشم با غزلی تازه، همینم کافی‌ست


تو مرا باز رساندی به یقینم، کافی‌ست



قانعم، بیشتر از این چه بخواهم از تو


گاه‌گاهی که کنارت بنشینم کافی‌ست



گله‌ای نیست، من و فاصله‌ها هم‌زادیم


گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی‌ست



آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن


من همین‌قدر که گرم است زمینم کافی‌ست



من همین‌قدر که با حال و هوایت گه‌گاه


برگی از باغچه‌ی شعر بچینم کافی‌ست



فکر کردن به تو یعنی غزلی شورانگیز


که همین شوق مرا، خوب‌ترینم کافی‌ست
                                                                                      محمدعلی بهمنی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: محمد علی بهمنی , ,
تاریخ : پنج شنبه 23 بهمن 1393
بازدید : 529
نویسنده : آوا فتوحی

در گچبری‌ها کبوترانی نام تو را هجا می‌کنند

تکمیل این باغ
تو را کم داشت
با دستی که به زمین نمی‌رسد
آوای اولین شکوفه
تو را شناخت

تا به تعادل پوست و روح
یک ماه را به نام خود کن
به شعله‌زاران حتی
درختان پشت به ما نخواهند کرد
و گنجشکانی
عکس تو را به هم تقدیم می‌کنند
تا به فروردین وقت داریم
تا در زبان و اطلس جان‌ها
دریافته می‌شوید.
نه خطی! نه خالی! نه خواب و خیالی!
من ای حس مبهم تو را دوست دارم

نه خطی! نه خالی! نه خواب و خیالی!
من ای حس مبهم تو را دوست دارم



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: قیصر امین پور , باران , آسمان , شب , ,
تاریخ : جمعه 10 بهمن 1393
بازدید : 460
نویسنده : آوا فتوحی

چه شبها من و آسمان تا دم صبح


سرودیم نم نم؛ تو را دوست دارم



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: قیصر امین پور , باران , آسمان , شب , ,
تاریخ : جمعه 10 بهمن 1393
بازدید : 429
نویسنده : آوا فتوحی

و چشم‌های همسرم سارا را برای همین دوست دارم
و دست‌هایش را
که مرگ‌های مرا منصرف می‌سازد
که من مسافر باغ‌های سبز نمی‌توانم باشم به تنهایی
که زود دلم می‌گیرد.

هرمز علیپور



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: هرمز علی پور , مسافر , مرگ , سبز , ,
تاریخ : جمعه 10 بهمن 1393
بازدید : 417
نویسنده : آوا فتوحی

در جاده مه آلود زندگی‌
پی‌ نور می‌ گشتم
پی‌ پروانه ها و مرغان مهاجر
افسوس که ندانستم نور در تيرگی‌ نمی‌ تابد و
اين نمناکی‌ غمبار ، بال پروانه را می‌ آزارد
و مرغان مهاجر را از مقصد دور
پس دست بر ديوارها گرفتم تا راه خويش بجويم
غافل از اين که ديوارها به بيراهه ميروند
... با خوشباوری‌ سفيهانه به پشتوانه اعتماد به همسفران
سينه سپر کردم در جلوی‌ ايشان از حوادث روی ندادنی
و بی‌ توجه به سوزش پی‌ در پی‌ پشت به چاقوی‌ نامرديشان
تا آنکه خون بدرقه گاهم بهم فهماند :
اعتماد نکن , دل نسوزان ,خوش باور مباش و مهر نورز
در اين ورطه سهمگين تند بادهای‌ بی‌ مهری‌
زورق خويش را محکم گير که خود راه نجات خويشتنی‌

((م.د اوستا))



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: اوستا , ,
تاریخ : جمعه 10 بهمن 1393
بازدید : 410
نویسنده : آوا فتوحی

شعری از مجموعه ی تنیدن، نشر پاریس

بگو پزشک زن بیاید
سرنگ را
در سوراخ های تنم
در عصب های تاریخی ام
در های های ام فرو کند
درنیاورد چه؟
جاهای خالی تنم را گرفتند
و چند شیهه اسب
و یک اصالت ناب
در آن فرو کردند فرو
هر کس
هر جای شهر
کلنگی بر زمین می زند
من درد می گیرم
شده ام شعر فارسی
بعضی جاهایم خیلی قطور
بعضی جاهایم به باریکی مو
هو می کشم هو
کو پزشک بپرسم:
چند بار
هفته ای دوش می گیرد
حکومت ها
اول در اتاق خواب سقوط می کنند
همین سقوط
به محمد رضا پهلوی گفت :
برو دماغت نازنین ات را عمل کن
خوب می شوی
لامصب این زندگی
گیر کرده در سوراخ تنگ سرنگ
ما خانوادگی آدم های گرمی هستیم
به زیبایی می گوییم :
هو
یک بار هم به دیوان حافظ گفتم بقالی
و پیر را دیدم کنار مغبچه دنبال سرّ میان می گشت
گفتم التوبه معشوقه ام رم کرد و رفت
گفتم استغفرالله مادر بزرگم مرد
ای تف به ذاتت
من که هر شب با یکی از پرستارها ازدواج می کنم
اما با یکی شان
هر شب ازدواج می کنم
هرگز ندیدم اینجا
کسی روی قبرش
تاریخ اولین معاشقه اش را بنویسد
و تشکر کند
از کسی که برای اولین بار
فریب اش داد



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: علی رضا نوری , ,
تاریخ : دو شنبه 29 دی 1393
بازدید : 370
نویسنده : آوا فتوحی

 

 

 

قرار است تا کی...

قرار است تا کی از پشت شیشه ها به آفتاب نگاه کنیم؟
به نرده ها که روبه روی ما هستند
انگار کن برف افتاده روی آدرس¬ها

تخیل مرده دنبال دفتر نمی گردد

در پشت یک عبارت یک دنیا در پشت یک سلام
اقیانوس کنار اقیانوس
پس این نقشه ها را بردارید
که شهرها یکی شماره ها یکی ست همه
و خورشید پیراهن خزه به تن دارد
که دلتنگی ها به این سرعت به یاد می آیند
با این کیف سیاه در خیابان ها چقدر و کوچه ها چقدر بگردم من
نه کارد در جای دیگری گیر دارد به عهده ی من نیست
تابلوها شامل توقف، ایست، به مرگ چند متر نمانده است، آهسته.



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
تاریخ : دو شنبه 29 دی 1393
بازدید : 439
نویسنده : آوا فتوحی

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید

داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید

گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی

سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم

ساکن کوی بت عربده‌جویی بودیم

عقل و دین باخته، دیوانهٔ رویی بودیم

بستهٔ سلسلهٔ سلسله مویی بودیم

کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود

یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت

سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت

اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت

یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت

اول آن کس که خریدار شدش من بودم

باعث گرمی بازار شدش من بودم

عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او

داد رسوایی من شهرت زیبایی او

بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او

شهر پرگشت ز غوغای تماشایی او

این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد

کی سر برگ من بی سر و سامان دارد

چاره اینست و ندارم به از این رای دگر

که دهم جای دگر دل به دل‌آرای دگر

چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر

بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر

بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود

من بر این هستم و البته چنین خواهدبود

پیش او یار نو و یار کهن هر دو یکی‌ست

حرمت مدعی و حرمت من هردو یکی‌ست

قول زاغ و غزل مرغ چمن هر دویکی‌ست

نغمهٔ بلبل و غوغای زغن هر دو یکی‌ست

این ندانسته که قدر همه یکسان نبود

زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود

چون چنین است پی کار دگر باشم به

چند روزی پی دلدار دگر باشم به

عندلیب گل رخسار دگر باشم به

مرغ خوش نغمهٔ گلزار دگر باشم به

نوگلی کو که شوم بلبل دستان سازش

سازم از تازه جوانان چمن ممتازش



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: وحشی بافقی , دین , بیمار , عقل , آتش , غم , شهرت , شهر , ,
تاریخ : دو شنبه 29 دی 1393
بازدید : 404
نویسنده : آوا فتوحی

صدای شکسته

دم غروب بود
ساز زن کنار آبادي نشست .
زمزمه اي کرد
حرفي گفت
زخمه غمي
بر تار غروب نواخت
پرنده گفت :
چرا آوازش بر نمي آيد
باد گفت :
صدايش شکسته است .

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: دکتر اسمائیل یورد شاهیان , استاد , دانشگاه , تبریز , تهران , ایران , ارومیه , ,
تاریخ : دو شنبه 22 دی 1393
بازدید : 399
نویسنده : آوا فتوحی

گرمرا امید دیدار و وصالی نیست ، هست

 گرچه پندارد که یارای جدالی نیست ، هست

 آنچه بی هنگام تر از روزگارم بود ، نیست

 زانچه دانم در تکاپوی مجالی نیست ، هست

آهویی در پنجه شیری گرفتار آمدم

از من شوریده تر گویی غزالی نیست ، هست

 طرح شوق تازه ای بر تار و پودم ریشه زد

 طالع و بختی که جز نقش و خیالی نیست ، هست

بانگ حق منصور را می برد بالای دار

 همچو مرغ حق یکی بشکسته بالی نیست ، هست

آتش ظالم به ناگه پهنه هستی گرفت

 در شکوه خلقتش گویی جلالی نیست ، هست

عالم هستی درون ذره ای جا می شود

کارگاه آفرینش را کمالی نیست ، هست

چشم ظاهربین اسیر جزء انگاری شود

عالم کثرت گرایی را سوالی نیست ، هست

سنگ خاره در بیابان تاب مجنونی نداشت

 شور آن سودازده در این حوالی نیست ، هست



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: حمید رضایی , ,
تاریخ : دو شنبه 22 دی 1393
بازدید : 491
نویسنده : آوا فتوحی

ا

این حق آسمان است که می رود بالاتر
کجای جهان این گونه است آخر
که چون از خواب برمی خیزی می گویی
گور مرا نشان دهید
یا فکر می کنید می شود بدون هیچ تشویشی
بر پل ها قدم زنان پرندگان را دید
از من که گذشته دیگر
اما این جا چقدر ساده پای می نهند
به حرف ساعت ها و روزهایشان
هیچ کس انگار مخاطب هیچ کس نیست
و تازه تعجب می کنند
وقتی شاعری می گوید
تنها سیب نیست که دو نیمه یگانه است
که گاه نیز یک جان در دو سوی رود تقسیم می شود
چون شمعی که سبز می شود میان آیینه.

هرمز علی‌پور

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: هرمز علی پور ,
تاریخ : دو شنبه 22 دی 1393
بازدید : 460
نویسنده : آوا فتوحی

 

داستان موسیقی ایران، داستانی است پر از فراز و نشیب و در این میان آنچه ما را به مبدا پیدایش این هنر نزدیك می‌كند كشف نی‌های استخوانی مربوط به هزاره‌های قبل از میلاد است كه در نوع خود ابتدایی‌ترین و اولین نمونه‌های سازهای موسیقی محسوب شود، شادروان حسن مشحون معتقد است، از زمانی كه بشر توانست انفعالات درونی خود را به وسیله‌ صدا نمایش دهد و وزن را از صداهای منظم و مختلف طبیعت به دست آورد، موسیقی را به وجود آورد زیرا جهان پر از اصوات است و عالم خلقت بر توازن و انتظام استوار است.
چون تشخیص موزون از غیر موزون در طبیعت بشر است ، و هر چیز موزون مطابق طبع انسان است . آواز ، رقص ، شعر كه هر سه موزونند و مورد پسند بشر ؛ از همان دوران قدیم به صورت آداب و رسوم جزو زندگی ملل دنیا درآمدند ؛ با پیشرفت تمدن و با اختراع آلات و ادوات موسیقی بشر از نواهایی كه در ذهنش حالت دلپذیر ایجاد می كرد تقلید نمود و با سرودهای مذهبی به نیایش رب النوع ها پرداخت و موسیقی را ركن اصلی دین قرار داد و از رقص و آوازهای ضربی و غیر ضربی در جشن و سرور و مراسم مذهبی خود استفاده نمود. پس ریشه موسیقی به عهد كهن ارتباط دارد، موسیقی صوتی با سخن به وجود آمده است و در واقع همان روزی كه انسان توانست برای نخستین بار خوشی‌ها و رنج‌های خود را با صدا نمایش دهد، مبدا موسیقی است.

سرگذشت هنر ایران از جمله موسیقی آن را می توان به دو بخش تقسیم كرد :

دوره نخست : از آمدن نژاد آریایی به سرزمین ایران تا پایان دوره ساسانی

دوره دوم : از طلوع اسلام تا عصر حاضر

در مورد دوره نخست ، آنچه درباره اندیشه ، عواطف و احساسات هنر آریائیان گفته می شود به سبب فقدان آثار مدون و اسناد معتبر به ناگزیر مبنی بر حدس و گمان خواهد بود ، اكنون بیشتر اطلاعات ما از ایران قدیم غیر از روایات دانشمندان و مورخین شرقی و ادبای دوره اسلامی و اندكی از كتب ایران پیش از اسلام كه از اواخر عهد ساسانی باقی مانده ، از منابع خارجی و تحقیق و تتبع شرق شناسان است.

هیچ ملتی بدون اقتباس و استفاده و یاری جستن از دیگران نتوانسته به درجات عالی از تمدن دست یابد و هر ملتی بنابر نیازها و شرایط محیطی خویش و با اندیشه و ذوق و توانائی های خود چیزهائی بوجود آورده كه در طول زمان در نتیجه برخورد و ارتباط و در آمیختن با ملت های دیگر ، به دیگران منتقل شده است. ایرانیان از ملت هائی هستند كه در این اقتباس و تصرف در آن توانائی و ذوق و پسند خود را در طول تاریخ به ثبوت رسانیده و آن چه را اخذ كرده اند به صورتی بهتر و خوشایندتر در آورده و بدان رنگ ملی داده اند.

ابن خلدون نیز پیرامون اهمیت دادن سلسله‌های تاریخی ایران به موسیقی می‌نویسد: موسیقی نزد ایرانیان پیش از اسلام مطلوب و محبوب بود و رواج بسیار داشت. پادشاهان توجه و علاقه‌ی زیادی به اهل موسیقی مبذول می‌نمودند و خنیاگران و موسیقیدانان را در دربار سلاطین ایران منزلت و مقامی بس ارجمند بوده است.

برای روشن شدن این موضوع و با توجه به آمیزش و ارتباط ملت های متمدنی كه در قلمرو هخامنشیان می زیستند و دیگر مللی كه به ایران ارتباط داشتند ؛ ابتدا در مورد تمدن هائی صحبت خواهیم كرد كه از لحاظ هنر موسیقی دارای غنای فرهنگی بوده اند.

تمدن سومری : سومری ها دارای تمدن كهن بودند ؛ و اسباب و آلات موسیقی كه در حفاری های سرزمین كلده و شهر اور كشف شده تا حدودی سابقه و ریشه موسیقی آسیا به ویژه مردم آسیای غربی را روشن كرده است. در داخل آرامگاه یكی از پادشاهان سومری نقش برجسته ای است كه یك نوازنده چنگ و زنی را در حال رقص نشان می دهد ، نیز در كاوشهای انجام شده در اور دو ستون كشف شده كه بر آن آهنگ موسیقی نقش شده است. از وسایل مرسوم در این تمدن می توان طبل و چنگ و نی را نام برد.

تمدن كلده (بابل جدید) : این تمدن نسبت به ملل همسایه سمت مربی داشته و ملل قدیم از علوم و صنایع و هنر آنان برخوردار بوده اند ، از آثار بدست آمده در حفاری ها و تحقیقات دانشمندان معلوم گردیده كه اسباب و آلات موسیقی این دوره عبارت بودند از نی ، فلوت ، شیپور ، عود ، طبل و قانون.

در مورد ادوات موسیقی دوران‌های هخامنشی و پیش از اسلام نیز ، از سازهایی چون نقاره، شیپور، نی، بربط، تنبك، كوس، كرنای، سرنا، دمامه، خم، جلجل و گاودمن نام برده شده است.

به عنوان نمونه در شاهنامه می‌خوانیم :
خروش آمد و ناله كرنای برفتند گردان لشكر ز جای

یا منوچهری می‌گوید :
ز فریاد خرمهره و گام دم الاله بر امد ز رویینه خم

در یك تجزیه و تحلیلی كلی ،اطلاعاتی كه شاهنامه از ابزارهای موسیقی دوران‌های تاریخی و اسلامی به ما منتقل می‌كند به مراتب بیشتر از سایر منابع تاریخی است چرا كه فردوسی با توجه به سرایش شاهنامه در وزن حماسی در پیروزی ایرانیان سازهای شاد و مناسب و در جنگ‌ها موسیقی عزا و سوگ‌ها را به كار می‌برد.



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: طاهره صفارزاده ,
تاریخ : دو شنبه 15 دی 1393
بازدید : 360
نویسنده : آوا فتوحی

این همه از تاریکی بد نگویید


شما که فروش چراغ تان


به لطف همین تاریکی است

شمس لنگرودی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: شمس لنگرودی ,
تاریخ : دو شنبه 15 دی 1393
بازدید : 486
نویسنده : آوا فتوحی

بسازمت
بگذارمت پشت در
از ابر
آفتاب
درون روزن ها
میان راه
بشنوم
صداهایی در برگ ها
پاییز بریزد
و درخت گیلاس بتکاند دامن
گربه بچرخد در حیاط
و مار مو لک دنبال ماده اش کند
کلاغ ظرف آب پرنده ها را بر گرداند
و باد....
بسازد افسانه ها
.......................



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: سیمین رهنمایی , آسمان , ماه , ,
تاریخ : دو شنبه 8 دی 1393
بازدید : 465
نویسنده : آوا فتوحی

تکرار شو در من
بازتاب و باز آی
کایـــن تیـره ره
سد کرده عبور
فانوس شو چشمها را
درآر این پیراهن شب
که بس تنگ است به تن
پرده را بر بکش
وقت پرواز است
بشکن قفس ماه و ستاره
که آسمان دلش قناری میخواهد
تکــــرار شو در من
آغوشت را بگشای
کاین تشنه تـــــن
پر گشوده به نور وتنور
تکرار شو در من
فقط یکبار دگـــر
کاین پروانــــهء بی پیله
همی هـــوای بغل دارد



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: محمود شیربازو , ,
تاریخ : دو شنبه 8 دی 1393
بازدید : 306
نویسنده : آوا فتوحی

تو آمدی که بگویی: اگر... اگر می رفت...
تو آمدی و کسی داشت سمت در می رفت!

تو آمدی و چنان زل زدی به پوچی من
که داشت حوصله ی انتظار سر می رفت!!

تو آمدی و کسی گوشه ی غزل هی با
ردیف و قافیه هایی عجیب ور می رفت

تو آمدی، کلماتی که مرد ساخته بود
شبیه صابون از دست شعر در می رفت

از اینکه آمده تا... بیشتر پشیمان بود
از اینکه آمده تا... هرچه بیشتر می رفت!

اشاره کرد خدا سمت پرتگاه... ولی
به گوش من... و تو این حرف ها مگر می رفت!

تو آمدی که بگویی... به گریه افتادی!
و پشت پنجره انگار یک نفر می رف



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: سید مهدی موسوی , ,
تاریخ : دو شنبه 8 دی 1393
بازدید : 401
نویسنده : آوا فتوحی

با سایه ام گذر بود از کارگاه قالی 

قلبم فشرد و صبرم گم شد در آن حوالی 

 

دیدم نشسته آنجا در آن نمور غمگین 

خورشید های کوچک با قامت هلالی 

 

گفتم: ببین که این دست، این دست های کوچک 

چون می زند پر و بال بر روی دار قالی 

 

خواهد که پر گشاید وز این قفس برآید

اما چه گونه کوشد با نظم لایزالی؟

 

در گوش کوچه روزی گر شیونی برآرد

از روزگار بیند صد گونه گوشمالی 

 

در هر گره که بندد باغی شکفته خندد 

خشما! که باغبان راست زان بهره خشکسالی.

 

خورشیدکی، ازین سان، اما مدار عمرش 

روز و شبی ست تاریک، زینگونه در توالی 

 

در این قفس چه باغی این مرغک آفریده، 

بی سعی باد و باران، با دست های خالی.

 

گلبوته ها و مرغان شاد و شکفته هر سوی 

در جانب جنوبی در ساحت شمالی.

 

بنگر در آن رخ زرد و آن باغ و بوته ی ورد 

تا پاسخیت باشد، در بهت بی سوالی 

 

خواهم گر از ملالش، نقشی زنم ز حالش 

گیرد زبان شعرم درماندگی و لالی

 

ای کاش ز اخترانم می بود واژگانی 

 

 

تا تیره روزیش را نقشی زنم مثالی

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: شفیعی کدکنی , شاعر , کتاب , شعر , وب , سایت , ,
تاریخ : دو شنبه 8 دی 1393
بازدید : 327
نویسنده : آوا فتوحی

گرمرا امید دیدار و وصالی نیست ، هست

 گرچه پندارد که یارای جدالی نیست ، هست

 آنچه بی هنگام تر از روزگارم بود ، نیست

 زانچه دانم در تکاپوی مجالی نیست ، هست

آهویی در پنجه شیری گرفتار آمدم

از من شوریده تر گویی غزالی نیست ، هست

 طرح شوق تازه ای بر تار و پودم ریشه زد

 طالع و بختی که جز نقش و خیالی نیست ، هست

بانگ حق منصور را می برد بالای دار

 همچو مرغ حق یکی بشکسته بالی نیست ، هست

آتش ظالم به ناگه پهنه هستی گرفت

 در شکوه خلقتش گویی جلالی نیست ، هست

عالم هستی درون ذره ای جا می شود

کارگاه آفرینش را کمالی نیست ، هست

چشم ظاهربین اسیر جزء انگاری شود

عالم کثرت گرایی را سوالی نیست ، هست

سنگ خاره در بیابان تاب مجنونی نداشت

 شور آن سودازده در این حوالی نیست ، هست

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: حمید رضایی , ,
تاریخ : چهار شنبه 12 آذر 1393
بازدید : 450
نویسنده : آوا فتوحی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: اکبر درویش , ابر , آرزو , باران , دعا , ,
تاریخ : سه شنبه 4 آذر 1393
بازدید : 414
نویسنده : آوا فتوحی

الهــــــهء درون من
گمگشته در بیخوابی شبها
سفرم در تو بی انتهاست
بیا با بالهایت
گیسوان تنهاترین مسافر را
شانه کن ، افشان کن
بیا دستی بکش بر شانه های
خسته ترین همسفر جاده و سنگ
ای بــوی نجیب برکه ها
یاد رُخت در آینه و آب
نقش خیال پرواز کبوتر یست
از تبار آرامش و صلح
که سحرگاهان از من گریزانست
و شامگاهان بر مژگانم می نشیند
لانهء قلبم را دریاب
بیا بنشین و بنشانم بر درفش سپیدت.



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: محمود شیربازو , ,
تاریخ : سه شنبه 4 آذر 1393
بازدید : 344
نویسنده : آوا فتوحی

 

بس باد....

وای من ! من تهی ز من بس باد

مرده ! این گونه زیستن بس باد

نعر از درد می کشم خاموش

نعره بی روزن دهن بس باد

ابر ، اشک سیاه می بارد

.یاد باغ و گل و چمن بس باد

تن نمانده است تازیانه بسی است

جان بیدار بار تن بس باد

گر به مردی جدال گیرد خصم

خنجر کین تهمتن بس باد

کاش دشمن یکی و دوست یکی

اینچنین ، گر چه باختن بس باد !

تا جهان در ستیز آویزد

عالمی را یک اهرمن بس باد

گر هنوزت امید پرواز است

بال و پر بسته ی رسن بس باد

زیر این تاق گر تو را خاکی است

نامش ار می نهی وطن بس باد

خاک آزادگی اگر قفس است

گر تو آزاده ای سخن بس باد

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: پرویز خائفی , قفس , خاک , سخن , آزاده , اید , پرواز , اهرمن , مرد , خصم , سیاه , اشک , گل , چمن , درد ,
تاریخ : دو شنبه 3 آذر 1393
بازدید : 582
نویسنده : آوا فتوحی

بعد از ما
باز هم می آید ماه
و را ه می رود
جای قدم هامان
عاشق می شود
وبه آ سمان باز نمی گردد.



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: سیمین رهنمایی , آسمان , ماه , ,
تاریخ : چهار شنبه 28 آبان 1393
بازدید : 432
نویسنده : آوا فتوحی

1

تن ،جان مرا پيرهن سوخته ايست

جان ، سوخته خود آتش افروخته ايست

آن نقش عجب ، كه طرحي از لب دارد

لب نيست كه كهنه زخم لب دوخته ايست

  2                               

نا خوانده خروس صبح ، بيدار شديم

مستانه صبوحي زده هشيار شديم

بز چهره عشق ، نقش عالم خال است

سر گشته اين نقطه ، چو پرگار شديم



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: پرویز خائفی , ,
تاریخ : شنبه 24 آبان 1393
بازدید : 459
نویسنده : آوا فتوحی

صداقت باران
=======
بگذار با زبان عشق ، کمی گفتگو کنیم
با یک اشاره ، فاصله را زیر و رو کنیم

در گیرودار شور رسیدن به روزنه
گاهی ، حقیقت عشق را بازگو کنیم

فارغ ز ازدحام وهیاهوی کوچه ها
پس مانده های خاطره را جستجو کنیم

در لابلای بغض فرو مانده در گلو
گاهی به رنگ فصل بهار ، آرزو کنیم

با گریه های عقده گشا و دو چشم تر
با نیت نماز ، به مستی وضو کنیم

بگذار پشت اینهمه دلشوره های خیس
گرد و غبار آینه را ، شستشو کنیم

در التهاب هر تپش بی امان قلب
چین و چروک خاطره ها را ، رفو کنیم

باور کنیم که فاصله ، تقدیرمان نبود
اصلا بیا که فاصله را پشت و رو کنیم

باور کنیم صداقت باران عشق را
گلهای سرخ باغچه را همواره بو کنیم

گاهی دوباره با غزلی از " خیال " و "یاس"
مست از شراب عشق ، نظر بر سبو کنیم.

م.ج.یاس خیال



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: یاس خیال , باران , موج , عشق , بهار , آینه , مست , شراب , غزل , سبو , ,
تاریخ : شنبه 24 آبان 1393
بازدید : 462
نویسنده : آوا فتوحی

 

آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یک نفر در آب دارد می سپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پای دایم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید.
آن زمان که مست هستید از خیال دست یاییدن به دشمن
آن زمان که پیش خود بی هوده پندارید
که گرفت استید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید.
آن زمانی که تنگ می بندید
بر کمر هاتان کمر بند
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد می کند بی هوده جان، قربان!
آی آدم ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفره، جامه تان بر تن؛
یک نفر در آب می خواند شما را.
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راه دور دیده.
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابی اش افزون
می کند زین آب، بیرون
گاه سر، گه پا
آی آدم ها!

او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید
می زند فریاد و امید کمک دارد.
آی آدم ها که روی ساحل آرام در کار تماشایید!
موج می کوبد به روی ساحل خاموش
پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده بس مدهوش.
می رود نعره زنان، وین بانگ باز از دور می آید:
«آی آدم ها».
و صدای باد هر دم دل گزاتر
و در صدای باد بانگ او رهاتر
از میان آب های دور و نزدیک
باز در گوش این ندا ها:
«آی آدم ها»...



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: نیما یوشیج , آدم ها , دریا , مست , دشمن , زمان , نان , سفره , موج , آب , ساحل , باد , صدا , ,
تاریخ : شنبه 24 آبان 1393
بازدید : 403
نویسنده : آوا فتوحی

شعر افسوس

سالیان سال
با من این خواست همی بود که هست
تا بخوانم نامت را در شعرم
سالیان سال
گل یاسی بودی بر من
قصه عشقی که بخوانم در شعر
خاتون شهری که بخوانم نامت را با مردم شهر

سالیان سال
آه
چه دریغاها بود با من



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: دکتر اسمائیل یورد شاهیان , استاد , دانشگاه , تبریز , تهران , ایران ,
تاریخ : شنبه 17 آبان 1393
بازدید : 343
نویسنده : آوا فتوحی

 

دو ... شاخه از یکی درخت:

یکی تیر تابوت و

یکی تخت گهواره؟

نگران نباش گردوی پیر!

حالا هزار پاییز است

که گاه می آیند و

هزار بهار است که گاه می روند

هیچ پرنده ای

اشیان پرنده ی دیگری را تصرف نخواهد کرد.

دفتر شعر سمفونی سپیده دم/ شاعر: سید علی صالحی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: صالحی , سید علی , شاعر , سایت , وب , ,
تاریخ : یک شنبه 4 آبان 1393
بازدید : 406
نویسنده : آوا فتوحی

 

 

تجسم
______
ياران به آفتاب بگوييد
صد پاره شو، هزار ستاره
تا ذره ذره ذره بسازيم
بر بامي از بلند شهادت
تنديسي از عروج
آب از وضوي دست شهيدان بياوريد
يا از چشم هر شهيد
يك قطره اشك شوق بگيريد
-يك قطره اشتياق زيارت-
فواره اي ز نور بكاريد
قلبی از آینه ، دلی از دریا
و گردنی بلند
از آبشار پاك تواضع
يا از غرور محض بسازید
از آستين روشن موسی
دستي به رسم وام بگيريد
دستاری از امام بیارید
باری به دست نازک اشراق
از عشق پیکری بتراشید
از جنس یک تهاجم عریان
در دستش استخوان
با دست دیگرش
زیتونی از سپیده بکارید
اندازه از قيام بگيريد
بر قامتش كه جامه بدوزيد
رختي زجنس شال خدا بر تنش كنيد
-آبي تر از سپيد-
اسرار پايداري او را
ز آن يار سربلند بپرسيد
از آيه آيه ي ايمان
و از سوره سوره ي صبر
از نام او نشانه بگيريد
شايد توان مجسمه اي ساخت
از جنس استقامت خالص
اي لحظه ها چنين مگريزيد
تا عمري از هميشه بسازيم
جان مرا بگير خدايا
تا شايد اين تجسم شيرين
تنديس استقامت خالص
جاني مگر دوباره بگيرد
جاني مگر دوباره بگيريم



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: قیصر امین پور , عمر , سوره , ایمان , مجسمه , اسرار , زیتون , عشق , تهاجم , قیام , آبشار , بلند , اشراق , ,
تاریخ : یک شنبه 4 آبان 1393
بازدید : 460
نویسنده : آوا فتوحی

 

 

دنیا به اندازه‌ی همین اتاق شده
همین حدود تنهایی
همین حدود بی‌خوابی

پس نگو خیلی از چیزها با روح ما به گفت‌وگو هستند
که من در تاریکی دنبال قرص‌های قلب و اعصابم

پیش تو آمدم که سنگ شدن تهدید جدی بزرگی بود
اما از خواب ترس برداشته‌ام
پس
پرندگان کاغذی را می‌گردم
و در جایی می‌نویسم تو آن بهاری هستی که گریه‌ات این‌قدر
چه می‌دانم

این‌قدر کلید هست که ندیده‌اید
این‌قدر آدم هست که از حوالی دو چشم باید راند
و این‌قدر تو هم بهار نمی‌مانی.



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: هرمز علی پور , کلید , دنیا , بهار , هستی , آدم , قلب , قرص , اعصاب , خواب , ترس , ,

تعداد صفحات : 26
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 26 صفحه بعد


اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com