در هر فهرست موجودی شبیه به این ، تغییرات آب و هوایی با ابعاد جهانی خود همچون مشارکت ، اثرات ، گرم شدن زمین و افزایش میزان گازهای گلخانه ای ،بدون تردید از بزرگترین چالش های زیست محیطی برای بشریت محسوب شده و در بالای فهرست قرار دارد. در عرض تنها چهار دهه، کل میزان انتشار جهانی کربن توسط بشر در طبیعت و جو دو برابر شده است که جهان با یک افزایش 10 برابری در مقایسه با قرن گذشته روبرو شده است. با این وصف بالا رفتن درجه حرارت دریاها ، افزایش توفان، سیل،خشکسالی و سایر رویدادهای شدید آب و هوایی، تغییرات در اکوسیستم، و عوارض جانبی اثرات آن بر سلامت انسان انتظار می رود. البته، برای جامعه بین المللی هنوز هم ثابت نشده که بیشترین همکاری کشورها به منظور محدود کردن انتشار کربن بسیار مهم است. در نتیجه باید سیاست ها و اقدامات قانونی نه تنها توسط دولت های ملی و بین المللی بکار گرفته شود بلکه بایستی سازمان ها، نهادهای فرعی ملی و محلی و همچنین شرکت های تجاری و مدنی و سازمان های اجتماعی در این خصوص به اقدامات موثر بپردازند . در حالی که در این خصوص مباحث متعددی وجود دارد اما چهار مجموعه از تلاش به خصوص قابل توجه است: طرح های آب و هوایی در سطوح بین المللی، منطقه ای، ملی و محلی. در میان طرح های بین المللی بیشترین اقدامات قابل مشاهده، برگزاری اجلاس های هیئت وزیران دول مختلف بعنوان اعضاء نشست های تغییرات آب و هوایی (IPCC) برای ارزیابی عملکرد دولت ها در خصوص بررسی اثرات تغییر آب و هوا و همچنین کنوانسیون چارچوبی سازمان ملل متحد در سال1992 در خصوص تغییرات آب و هوا برای ترویج همکاری جهانی ، تدبیر و اجرای سیاست گذاری های مناسب بوده است. طرح های راهبردی با هدف "محدود کردن میانگین جهانی افزایش دما "و مقابله با اثرات اجتناب ناپذیر ناشی از تغییرات آب و هوایی، با تعهدات کاهش انتشار مطابق پروتکل کیوتو سال 1997 در دستور کارUNFCCC بوده است. مطابق با پروتکل کیوتو، بسیاری از کشورهای توسعه یافته توافق کردند که به طور متوسط 5٪ کاهش انتشار آلاینده ها را از سال 1990 تا پایان سال 2012داشته باشند. یکی از استثناهای مورد توجه اینکه ایالات متحده، پروتکل کیوتو را امضا کرد اما آن را تصویب نکرد. مجموع اهدف کاهش انتشار توسط اعضاء پروتکل کیوتو به عنوان یک کل به نظر می رسد که عمدتا به دلیل کاهش فعالیت های اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی در 1990s و کند شدن اقتصادی جهانی در طول سال های 2008-2012 مصادف با انجام پذیرفتن دور اول تعهدات با شکست روبه رو شده است . با این حال، این اهداف با عملکرد فردی برخی از کشورها مطابق با پروتکل کیوتو متفاوت است. از سال 1992، اعضاء UNFCCC نیز پیشرفت در راه های دیگر را مد نظر قرار داده است. مهمترین تلاش تشویق کشورهای در حال توسعه به شرکت در فعالیت های کاهش انتشار، به خصوص از طریق مکانیسم توسعه پاک و پرداختن به نقش جنگل زدایی با امعان نظر به تغییر و ایجاد یک نهاد مالی جدید برای حمایت از کار جهان در حال توسعه و صندوق آب و هوای سبز می باشد. اخیرا، نتایج حاصل از مذاکرات 2012 دوحه حاکی از آن است که دور دوم تعهدات در بازه زمانی 2013-2020 تعیین گردیده است. آنها همچنین مجموعه ای از برنامه های قابل توجه بلند مدت جهت کاهش اثرات برای بعد از سال2020 را در دستور کار اجلاس2015 خود قرار داده تا درباره آن مذاکره شود . هدف نهایی رسیدن به کاهش دما تا دو درجه سانتیگراد است. در سطح منطقه ای، تلاش های اتحادیه اروپا، به خصوص در سیستم تجارت (ETS EU)، قابل توجه بوده است. طراحی که برای کنترل انتشار دی اکسید کربن از بیش از 11،000 ایستگاه های برق و کارخانه های صنعتی در 30 کشور اتحادیه اروپا شده در مجموع 40٪ از انتشار گازهای گلخانه ای در سطح اتحادیه اروپا است. اخیرا اتحادیه اروپا مرحله جدیدی از گسترش اقدامات خود را در جهت پوشش انتشار گازهای گلخانه ای در بخش حمل و نقل هوایی، از جمله خطوط پرواز هوایی غیر اتحادیه اروپا در نظر گرفته و روش مالیات حالت تعلیق را مد نظر قرار داده است . در سطح ملی، عملا هر کشوری فعال در زمینه تغییرات آب و هوایی بوده است. در آمریکا، دخالت دولت فدرال افزایش یافته است. در سال 2007 تصمیم دیوان عالی در ماساچوست علیه EPA نمونه ای از این اقدام است .در سال 2009 در راستای حفاظت از محیط زیست و کاهش انتشارگازهای گلخانه ای که تهدیدی برای بهداشت عمومی و رفاه است، صرفه جویی بیش از 6 میلیارد بشکه نفت تا سال 2025 و کاهش بیش از 3100 میلیون تن دی اکسید کربن "در میزان انتشار در دستور کار است. در نهایت، فعالیت در سطح محلی نیز به سرعت در حال پیشرفت است. در ایالات متحده آمریکا، در ایالت کالیفرنیا کاهش انتشارات گازهای گلخانه ای تا سال 2020 در دستور کار قرار دارد. همچنین در راستای الزامات کاهش انتشار یک سیستم محدودیت و تجارت توسط انجمن منابع هوایی کالیفرنیا ایجاد شده که به لحاظ قانونی از سال 2013 قابل اجرا است.
2-جهانی شدن حقوق محیط زیست در راستای رشد مشکلات محیط زیستی بین المللی و جهانی در طول چند دهه اخیر، حقوق محیط زیست بعنوان یک پاسخگو به این نیازها به حقوق محیط زیست جهانی تبدیل شده است. حقوق محیط زیست جهانی در سطوح بین المللی، ملی و محلی با امعان نظر به اصول حقوق بین الملل محیط زیست در حال تلاش در جهت پیوند حقوق محیط زیست، همگرایی سیستم های قانون و حکومت، و همچنین یکپارچه سازی و هماهنگ سازی سیستم های نظارتی بین المللی در میان خود با سیستم ملی است.حقوق محیط زیست جهانی است. بنابراین تجلی گرایش های مکمل گسترش معاهدات محیط زیستی و حقوق بین الملل است. توسعه سیستم های حقوق محیط زیست و حاکمیت ملی در سراسر جهان، نشان از اهمیت فزاینده قوانین بین المللی است. تحقق این نشان، اجتناب ناپذیر است چرا که راه حل مناسب برای مشکلات محیط زیستی جهانی نه تنها عمل به تعهدات قانونی توسط دولت هاست ، بلکه توسعه قانون از نهادهای دولتی در سطح ملی به مجامع محلی است . در این راستا نقش مجامع خصوصی در جلوگیری از تخریب محیط زیست چه در سطح ملی و چه در سطح بین المللی بسیار مهم است. از سوی دیگر، جهانی شدن،ترویج همگرایی و یکپارچه سازی در سطح ملی و بین المللی را در دستور کار دارد. پایان بخش اول
عبدالعلی دستغیب، منتقد معاصر ادبیات در خصوص بررسی و نقدِ مختصات شعر سایه و جایگاه او در شاعران معاصر به خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) گفت: هوشنگ ابتهاج که سایه نیز تخلص اوست از حلقهی دومین گروهی است که به نیما یوشیج پیوستند. از گروه اول میشود به توللی، جواهری، منوچهر شیبانی، اسماعیل ...
عبدالعلی دستغیب، منتقد معاصر ادبیات در خصوص بررسی و نقدِ مختصات شعر سایه و جایگاه او در شاعران معاصر به خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) گفت: هوشنگ ابتهاج که سایه نیز تخلص اوست از حلقهی دومین گروهی است که به نیما یوشیج پیوستند. از گروه اول میشود به توللی، جواهری، منوچهر شیبانی، اسماعیل شاهرودی و دیگران اشاره کرد. سایه را باید در کنار احمد شاملو، اخوان ثالث و سیروس نیرو در دسته دوم طبقه بندی کرد. البته همهی این شاعران قبل از پیوستن به نیما شعرهایی در سبک و قالب سنتی مینوشتند. فیالمثل شاملو کتابی داشت با عنوان «آهنگهای فراموش شده» که ابدا به نظر من کتاب شعر به حساب نمیآید؛ نوعی از نثر موزون است. پس از شهریور سال ۱۳۲۰ این دو گروه به علاوهی گروه سومی که سهراب سپهری و منوچهر آتشی و دیگران را شامل میشد به نیما متصل شدند. این اتصال البته آنقدرها هم اتفاق بزرگی را رقم نزد. یعنی برخی از این شاعران در این مدت یک سری نوآوریهایی انجام دادند، اما انگار پیشنهادهای نیما را درست درک نکرده بودند، چون ما دیدیم که دوباره برگشتند سر پل اول. مثل توللی که با تاثیر از نیما چهارپارههایی را در فضایی کاملا نو تجربه کرد اما طولی نکشید که دوباره برگشت سراغ غزل گفتن و قصیده ساختن.
این منتقدِ برجسته درباره نوعِ برخورد هوشنگ ابتهاج با پیشنهادهای نیما در شعر فارسی افزود: سایه نیز از نیما زیاد تاثیر گرفت، شعرهای نیمایی جالبی را نوشت که هنوز هم بعضا در خاطرهها مانده است اما این اتفاق چندان دوام نیافت. او دوباره به غزل برگشت. اساسا من نمیتوانم هوشنگ ابتهاج را یک شاعر مدرن به معنای درست کلمه بدانم. به طور مثال او مثل شاملو به یک فرم تازه نرسید. ایشان یک غزلسرا هستند. اما امتیازش به نظر من این است که توانسته غزلهایی را با حال و هوای جدید خلق کند. در واقع غزل کلاسیک و سنتی را نفسی تازه بخشیده است. از این بابت یک غزلسرای نئوکلاسیک به شمار میرود. مولف کتاب «نقد ادبی و نوعیت متن» با اشاره و نقد به آثار اولیهی سایه افزود: باید اذعان کرد که اشعاری مثل «شبگیر» یا اغلب آثار اولیهی کار شاعری ابتهاج به نوعی واکنش به اخبار روزنامهها و اتفاقهای سیاسی است. مثلا وقتی میگوید که «دیگر این پنجره بگشای که من/ به ستوه آمدم از این شب تنگ/ دیرگاهی است که در خانهی همسایهی من خوانده خروس/ وین شبِ تلخ عبوس/ میفشارد به دلم پای درنگ»، خب مثل روز روشن است که دارد به شوروی و اتفاقات آن دوران اشاره میکند. اما از لحاظ ساختمان شعر اگر بخواهیم بررسیشان کنیم، این نوشتهها همان چهارپارهها و مستضادهای دوران مشروطه است که به وسیله توللی یا سایه دوباره تجدید میشود. او در پارهای دیگر از سخنانش درباره غزل سایه و ارتباط او با انسان امروز اضافه کرد: البته نباید بیانصاف بود. غزل سایه لطایف و شیرینیهای خودش را هم دارد و میشود حتی از آن لذت هم برد، اما این لذت با انسان امروز هماهنگی ندارد و دردها و مسئلههای او را منعکس نمیکند. در واقع باید برای لذت بردن از شعر سایه به تاریخ و زمان دیگری هجرت کرد. حتی این ادعا کم و بیش در شعرهای نیمایی او نیز صادق است. مثلا وقتی که میگوید «بسترم/ صدف خالیِ یک تنهایی است/ و تو چون مروارید/ گردنآویز کسانِ دگری» دارد به نوعی مضمونسازی میکند و مایهی کار او نیز تغزل است. نمیشود نام این نوشتهها را شعرِ مدرن گذاشت. به باور من، از شاگردان نیما آنهایی موفق شدند که در همان مسیر نیما حرکت کردند و اتفاقهای خلاف زبان رایج فارسی را به هم زدند. مثل فروغ فرخزاد، نصرت رحمانی، اسماعیل شاهرودی یا در دورههای بعد شاعرانی از جملهی منوچهر آتشی و فرخ تمیمی یا حتی در این اواخر شاعرانی مثل شمس لنگرودی و علیشاه مولوی و دیگران. اما وقتی که نگاه میکنید به همهی این شاعران در این سه دوره مشخصا پنج نفر هستند که سبک مخصوص و خوانندگان مخصوصی را به خود جلب میکنند؛ شاملو و اخوان و نصرت رحمانی و فروغ فرخزاد و سهراب سپهری. دستاورد دیگران با دستاورد هر یک از این پنج نفر به هیچ وجه قابل مقایسه نیست. دستغیب در ادامه با تکیه بر دستاوردهای شعر مدرن و مقایسهی آن با الگوی مخاطبان شعر سنتی، ذائقه مخاطبان سایه را در قیاس با دیگر شاعران اینچنین توضیح داد: خوانندگان سهراب سپهری عدهای هستند که به عرفان مدرن علاقه دارند و تعدادشان خیلی هم زیاد است، یا مخاطبان فروغ فرخزاد. اما عمده مخاطبان شعرهای سایه از نسل جوانِ امروز ما نیستند. همان قدیمیها هستند که توانایی لازم را در ارتباط با فراروی و هنجارشکنیِ در زبان و ساختار ندارند. در واقع هنوز عادت نکردهاند به این غریبگردانیها و اتفاقهای جدید. از این بابت است که میگویم شما اگر همهی شعرهای سایه را هم زیر و رو کنید نمیتوانید عبارتی مثل این شعر فروغ پیدا کنید وقتی که میگوید: «به ایوان میروم و انگشتانم را/ بر پوست کشیدهی شب میکشم». در عوض سایه ترجیح میدهد به اعدام فیزیکدانهای آمریکایی که به جاسوسی برای شوروی متهم شدهاند واکنش نشان بدهد که شعر «برای روزنبرگها» را در همین راستا سروده است و اینگونه آغاز میشود: «خبر کوتاه بود/ اعدامشان کردند». از این بابت قدرت شاعرانگی و فضاسازی و خاصیت دراماتیک در متن آنگونه که در شعر نیما وجود دارد در شعر ابتهاج نیست. مولف مجموعه آثار «از دریچه نقد» ادامه داد: اگرچه خودِ من موافق غزل گفتن به سبک و شیوه حافظ و سعدی در این روزگار نیستم. اما هنوز آدمهایی پیدا میشوند که این شیوه را میپسندند و اگر بخواهیم از این منظر نگاه کنیم باید پذیرفت که ابتهاج چندین غزل خیلی خوب دارد که میشود بارها خواند و یاد حافظ و سعدی را تازه کرد. مثل آن غزلی که میگوید: «ای دل به کوی او ز که پرسم که یار کو؟/ در باغ پرشکوفه که پرسد بهار کو؟/ …/ خون هزار سرو دلاور به خاک ریخت/ ای سایه! های های لب جویبار کو؟» یا آن غزلی که میگوید و همه هم به استقبالش میروند، از جمله سیمین و فروغ و دیگران، با این مطلع که: «امشب به قصهی دل من گوش میکنی/ فردا مرا چو قصه فراموش میکنی». اینها غزلهای ماندگاری در سنت شعر فارسی و شیوهی حافظ و سعدی و قدما هستند اما همانطور که گفتم سایه هیچ سهمی در شعر مدرن فارسی نداشته است. دستغیب در پاسخ به این پرسش که «با این حساب شما از اساس مخالف غزل گفتن در این روزگار هستید؟» ادامه داد: دقیقا. من فکر میکنم که عمر غزل تمام شده است و این قالب نمیتواند احوال انسان معاصر را منعکس کند. کاری که شهریار و رهی معیری و سایه و حتی حسین منزوی انجام میدهند در نظر من تکرار مکررات است و میتواند در دراز مدت به ارتجاع ادبی هم منجر شود. میگویم در دراز مدت چون هنوز جامعهی شعرخوان این گسست و جهش را درک نکرده است. هنوز شعر مدرن جای خودش را در بین همه باز نکرده است و این زمان میبرد. اما این را هم باید بگویم که سایه کار خودش را که نفس آن صد البته محل نقد است در اجرا به خوبی تحقق میدهد، گاهی اوقات زبان سعدی و حافظ را در شعرش زنده میکند و این قدرت او را میرساند. دستغیب در خصوص «حافظ به سعی سایه» که تصحیح دیوان حافظ به دست هوشنگ ابتهاج است نیز اشاره کرد: این کتاب یا حافظِ شاملو بیشتر به یک کار ذوقی میماند تا تصحیح دیوان خواجه. این کار یک کار علمی است و این دو نفر هیچ کدامشان دانش این کار را نداشتهاند، فقط با خواجه مأنوس بودهاند، آن اطلاعات فنی و علمی که در دکتر خانلری یا قزوینی بوده، یعنی نسخه شناسی و تسلط به زبان عربی و استادی تمام در دستور زبان فارسی را نداشتهاند. تصحیح حافظ کار هرکسی نبوده و نیست، کار امثال فروزانفر است. او در پایان سخنانش و با توجه به کسالت سایه در این روزها گفت: البته من شنیدهام که آقای ابتهاج این روزها در بیمارستان کُلن بستری شدهاند و از این بابت متاسفم. چرا که با همهی این تفاسیر نسبت به او، که در فضای ادبیات فارسی تنفس کرده و خدمات ارزندهای را در زمینه موسیقی و خصوصا در برنامهی گلهای رنگارنگ ارزانی کرده، همیشه نوعی حس ستایش داشته و دارم. در ایام دور که در جمع دوستان او را ملاقات میکردم متوجه شدم که او سعدی و حافظ را خوب خوانده است و از این بابت در عصر خودش در کنار شاعری مثل شهریار میایستد. من برایشان آرزوی سلامتی و بهبودی خواهم کرد… عبدالعلی دستغیب، نویسنده، منتقد و مترجمِ اهل شیراز است. او از دههی بیست سابقهی نوشتن در مجلاتی از قبیل روشنفکر، فردوسی، پیام نوین، راهنمای کتاب، آدینه و کلک را با خود به همراه دارد. از او قریب به چهل کتاب منتشر شده و در سال ۱۳۷۴ عنوان منتقد نمونه را به خود اختصاص داده است. همچنین او در مراسم چهرههای ماندگار سال ۱۳۸۲ لوح تقدیر چهرهی ماندگار را در حوزهی نقد ادبی به دست آورده است.
*اهوای دل من همچون شهرمن بارانی ست . چتر لازم نیست بگذار دست به دست گردد رشته افکارم آنگاه شاید سرنخی باشد دست کارآگاهی بودآیا دستی رشته مهری را به هم پیوند زند زانجا که گسستند زهم ؟ بگذار تاشاید شوره زار دشتم را بارش مهر تو سرشار کند بشکفد دانه شوق . بگذار که برچینم سیب کنجکاوی را از درخت ممنوعه . این بهارم انگار جای تو خالی شد چون بهاران قبل
عبدالعلی دستغیب: شعر کمیک در ایران با شعر پستمدرن احیا شد
تاریخ انتشار : يکشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۲ ساعت ۰۸:۳۶
عبدالعلی دستغیب، منتقد و پژوهشگر پیشکسوت ادبیات داستانی گفت: شعر کمیک در ادبیات کلاسیک چندان پا نگرفت و اهمیت نیافت، اما در دهه 70 با حضور شاعران پستمدرن، این نوع شعر به پختگی رسید و احیا شد.-
عبدالعلی دستغیب
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، دستغیب گفت: ما در ادب فارسی چهار نوع شعر حماسی، تغزلی، دراماتیک و کمیک داریم که شعر کمیک همواره کمتر مورد توجه شاعران و مخاطبان بوده است. غیر از سوزنی سمرقندی و عبید زاکانی که شعر کمیک مینوشتند، کمتر شاعری را میتوان در نظر آورد که فقط شعر طنز گفته باشد.
وی افزود: در دوره جدید حتی شاملو هم در بعضی آثارش طنزپرداز است. طنز در آثار فروغ فرخزاد هم دیده میشود. همچنین در بخشهایی از آثار فریدون توللی، منوچهر نیستانی و جواد مجابی هم با طنز مواجه هستیم. اما طنز شاملو و همچنین نیما عمومیت ندارد. شعر توللی در کتابهای «التفاسیر» و «با کاروان» طنزآمیز است. نیستانی هم در اشعار نو خود قطعهای دارد به نام «حق» که سرشار از طنز است.
این منتقد توضیح داد: وقتی به دهه هفتاد و به شاعران پستمدرن این دوره میرسیم، میبینیم که در سرودههایشان طنز وجود دارد و علاوه بر این گروتسک هم در شعرهایشان دیده میشود. شاعرانی مثل علی باباچاهی، مهرداد فلاح و علی عبدالرضایی شعرهای پست مدرن طنزآمیز زیادی سرودهاند. این شاعران ضمن اینکه طنز مینویسند عجیب و غریب هم مینویسند! و شعرشان خلاف آمد عادت است. مدام آشنایی زدایی میکنند و گاه جملههایی مینویسند که ربطی به هم ندارد و معانی هر جمله با جمله دیگری متفاوت است. شعر این شاعران شباهتی به شعرهای شاملو و نیما ندارد. عبارتها سر و ته شکسته و جملهها مقطع است و با مطالبی که قبلاً گفته شده باید معنی شعر را جستوجو کرد.
این مترجم توضیح داد: مردم ایران بیشتر با شعر تغزلی آشنایی دارند. وقتی به هر فارسی زبانی میگویی شعر یعنی چه، او از حافظ و سعدی، مولوی و رباعیهای خیام برایت حرف میزند. جامعه فارسی زبان ماهیت و نوع متن را تشخیص نمیدهد و نمیداند که شعر انواع دارد.
مترجم کتاب «دجال» افزود: یک نوع از شعر فارسی حماسه است. اصطلاحاً این شعر را «اپیک» مینامند. شعر دیگری که در طول تاریخ ادب فارسی به نسبت شعر کمیک بیشتر خودش را به مخاطبان شناسانده، شعر دراماتیک است. در بین معاصران، منوچهر شیبانی و تعدادی دیگر این نوع شعر را نمایندگی کردند.
نویسنده کتاب «نقد آثار احمد شاملو» یادآور شد: شعر دراماتیک هم البته مثل شعر کمیک سابقه طولانی ندارد. این نوع شعر در آثار اخوان هست و شعر بلند «آخر شاهنامه» از این گونه است. شعرهای نیما غیر از چند شعر تغزلی و حماسی جنبههای دراماتیک هم دارند.
این پژوهشگر افزود: اگر عبید در روزگار ما بود میتوانستیم بگوییم که شغل اولیه او طنزپردازی است. عبید شاعر و نویسندهای کمیک است. در دوره جدید هم در آثار توللی و نصرت رحمانی شعر کمیک دیده میشود.
دستغیب اضافه کرد: در دهه 70 کمدینویسی در شعر باب میشود؛ چرا که کمدی نویسی یکی از مؤلفههای شعر پست مدرن محسوب میشود. شاعران این دوره حتی دستور زبان فارسی را هم به استهزا میگیرند.
دستغیب در پایان افزود: چون شعر فارسی با شعر دورههای جدید مثل شعرهای تی.اس الیوت آشنا نبود، شعر کمیک اهمیت نیافت. در این اواخر حتی شعر ایرج میرزا را هم به عنوان تفریح تلقی میکردند. پس با شعر پست مدرن، شعر کمیک احیا شد و در حال حاضر هم این نوع شعر نمایندگان زیادی دارد و شاعرانش حتی غزل کمیک هم مینویسند.
دستغیب متولد 1310 شیراز است. وی از سال 1326 در روزنامههای شیراز چون پارس و بهار ایران و سپس در مجلهها و روزنامههای تهران چون اطلاعات، کیهان، سخن، فردوسی، نگین، روشنفکر، امید ایران، پیام نوین، راهنمای کتاب، آینده، آدینه، کلک، کیهان فرهنگی، نیستان و ادبیات داستانی، مقالهها و مطالب متعددی در زمینههای تاریخ، فلسفه، جامعهشناسی و هنر قلم زده است.
از دستغیب تا کنون بیش از چهل عنوان کتاب منتشر شده است. دستغیب در سال 1382 طی مراسمی در صدا و سیما، به عنوان چهره ماندگار در رشته نقد ادبی شناخته و موفق به دریافت لوح تقدیر و جایزه شد.
«نقد ادبی و نوعیت متن» از تازهترین کتابهای دستغیب است.
به تازگی مجموعه آثار این پژوهشگر در قالب پنج مجلد با نام «از دریچه نقد» از سوی موسسه خانه کتاب منتشر شده است.بخش اول
از پشت هفت توی خیالت دیوانه ای دل سپرده به سنگت بیا وباز بـــزن ولی آرامتر کاین بلورین زورق احساس گمگشتهء دریای توست می شکند و می میرد بر هر موج و مویت ای دیرینه عادت سنگ و شکار ای ضریح دل هزار پاره بزن لیک بـــــدان این محکوم به سنگسار دخیل بستهء ریسمان سنگ توست چشم سکوت طوفانی شده تن تردش پُرشِکن معجزه ای کن ای آبگــیر که ماهی در بندت ز داغ مدام فلس بر سر می کوبد و دُم به دام
تو را دوست دارم ای یار در تماشای آئینه کنار پنجره وقتی به کوچه خیره می شوی . تورا دوست دارم ای یار وقتی بدیدارت می آیم هزار حرف ناگفته به لبخند داری . تو را دوست دارم ای یار وقتی صدایت می زنم به لبخند، نه را گم می کنی . آئینه ات با کوچه گفته این را بیا به تماشای شب برویم لبخندت ماه را بیدارخواهد کرد
شعرهاى توللى متأثر از بودلر است عبدالعلى دست غيب شعرهاى توللى ( به طور كامل متأثر از بودلر است ) ، وقتى مى گويد : ” برو اى مرد، برو چون سگ آواره بمير/ كه حيات تو به جز لعن خداوند نبود ! “ اين همان چيزى است كه بودلر مى گفت : گفت ( بودلر مى گويد شاعر ملعون ) . خيلى با مرگ بازى مى كند و خودزنى مى كند : جز مرگ كه يكتا در دروازه عمر است ، باقى همه ديواره ى دروازه نما بود. چون توللى كمى فرانسه مى دانست . به تقريب تم هاى بودلر را منعكس مى كند . درونمايه ى ديگر شعر او هم آزار جنسى است . بودلر با زن دو نوع مى توانست برخىرد كند يا خم بشود و روى زمين بيفتد و كفش زن را ببوسد و او را نيايش كند ؛ درست مثل اين كه در برابر خداست . يا اين كه شلاق به دست بگيرد و معشوقه را بزند . توللى هم همين طور بود . من نمى خواهم بگويم خوب است يا بد . وقتى شعرهاى اواخر زندگى اش را بخوانيد متوجه مى شويد كه اين شاعر به شهوت و زن و اندام زن به صورت دل آزارى بر خورد مى كند. توللى شاعر مدرن نيست ، نئو كلاسيك است و طنزش از شعرش قوى تر است ، ولى براى خود تغزلات و عالمى دارد . درباره ى عشق گنهكار كه تعبير مى كند ، عشق آلوده به گناه ، از خودش نيست . چون در ادبيات فارسى چنين چيزى نداريم . يعنى شاعر مطرود و ملعون نداريم مرغ باغ ملكوت بوده اند يا طوطى شيرين شكن و لسان غيب . كسى كه مثل رمبو مى گويد : به طور كامل و مطلق بايد مدرن بود . يعنى چه ؟ يعنى تمام اعتبار تمدنى قرن ها را بريزيد دور . از كليسا تا فلسفه هاى كانت و هگل و ماركس گرفته تا هنجارهاى معتبر امروز ، همه را بريزيد دور . شاعر ، كاشف بزرگ ، ملعون بزرگ است و طعم همه ى زهرها را بايد بيازمايد . اين را آشفتگى و در هم ريزى طولانى همه ى حواس مى نامد . بودلر و رمبو شش دانگ عصيان پيشه و شورشگر بودند . توللى به اين مرز نمى رسد. بيشتر بر گلوى خود تيغ مى كشد . البته تغزلات لطيف هم دارد و اين عاشقانه هاى او متأثر از نظامى گنجوى ، سعدى و حافظ است : در افتاده بر بازوانت به ناز فروغى خوش از صبح نيلوفرى فروغى دگر بر گريبان چاك سبكرقص در كار بازيگرى ( نافه ، ٨٢ ، تهران ١٣٤١)
عبدالعلی دستغیب در 82 سالگی هم دیگران را نقد میکند
» سرویس: فرهنگي و هنري - ادبيات و نشر
کد خبر: 92081509753
عبدالعلی دستغیب با انتقاد از رضا براهنی و محمد حقوقی به دلیل آنچه بده بستان ادبی میداند، میگوید، وقتی براهنی و حقوقی اینطور باشند، کار دیگران معلوم است.
او که ادعا میکند هنگام نقد آثار هوشنگ گلشیری، به سابقه مخالفت شخصیاش با این نویسنده توجه نکرده، معتقد است، منتقدان با مقایسه کردن کار محمود دولتآبادی با آثار خارجی، سبب غرور این نویسنده شدهاند.
عبدالعلی دستغیب، منتقد ادبی و مترجم، به مناسبت زادروز 82 سالگیاش در گفتوگو با خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، درباره آغاز نقد ادبی در ایران، گفت: به طور کلی نقد ادبی به معنای جدید در ایران از اواخر دوره قاجار شروع شد. دوره رونق آن هم دهه 40 بود. پیش از شهریور 1320 نقد بیشتر تقریظ و توضیح بود، اما کمکم نویسندههای ما یاد گرفتند نقد جدید بنویسند. کسانی مانند پرویز ناتل خانلری، پرویز داریوش، عبدالحسین زرینکوب، عبدالمحمد آیتی و خبرهزاده بیشتر نقد دانشگاهی مینوشتند. بعد از آنها غلامحسین یوسفی و محمدرضا شفیعی کدکنی نیز به نقد پرداختند. شاعرانی مانند نیما، شاملو، اخوان و یدالله رویایی نیز نقد مینوشتند.
او در ادامه اظهار کرد: در دهه 40 دو نفر کار نقد را به صورت جدی دنبال میکردند؛ من و رضا براهنی. البته دیگران هم بودند، اما نقد کار ما روزانه شده بود. لحن براهنی تند و خشن بود. براهنی بهجز اینکه خشونت داشت، بیشتر نظریههای خارجی را مطرح میکرد. من سعی میکردم لحن آموزنده و ملایم داشته باشم و زبان و ادبیات فارسی را در اولویت قرار دهم؛ یعنی نظریههای پستمدرن و فروید را بیخود وارد قضیه نکنم، اما براهنی چون با عرفان و ادبیات عرفانی آشنایی نداشت، مولانا را برحسب نظریه فروید، منحرف جنسی معرفی کرده بود. البته بعدا حرفش را پس گرفت. او چون در این زمینه مطالعه نداشت، این بحث را مطرح کرده بود.
دستغیب افزود: براهنی تا همین اواخر هم تحت تأثیر ساختارشکنی و ژاک دریداست. به هر حال او تأثیر داشت و نقدهایش پرطرفدار بود. محمد حقوقی هم نقدهایش فرمالیستی بود و بیشتر به فرم توجه میکرد. نقدهای گلشیری معطوف به داستان بود. کسانی مانند جلال آل احمد و احسان طبری هم نقد مینوشتند، اما کارشان نقادی نبود و برحسب ذوق و پسند خود نقد مینوشتند.
او همچنین اظهار کرد: به هر حال نقد هم مانند شعر و قصه در دهه 40 رونق گرفت. در این دوره آثار خوبی در نقد ادبی پدید آمد. بعدا با تغییر و تحولات سیاسی و وقوع انقلاب در ایران ادبیات فروکش کرد و نقد هم کمتر مورد توجه بود. پس از جنگ دوباره ادبیات رونق گرفت و چند رمان خوب نوشته شد. شعرهای افرادی وضعیت و فرم شعر را تغییر داد. در تمام این احوال، نقدی متناسب با این تعداد آثار در حوزههای نمایشنامهنویسی، رمان و شعر، پدید نیامد که با نقد دهه 40 همتراز باشد. معالوصف با برخی نقدها هم که نوشته شد، فعالیت خوبی در این زمینه شد.
دستغیب سپس گفت: جریان ادبی ما ادامه یافت تا اینکه جریان پستمدرن پدید آمد. منتقدان ما در این زمینه آثار خیلی خوبی پدید نیاورند. الآن این شیوه شایع است که هرکس میخواهد نقد بنویسد، نقدش را با جملههایی از ژاک دریدا یا فوکو شروع میکنند. نتیجه این نقدها از پیش معلوم است. به نظر من اینها به جای فکر کردن، بیشتر نظریه مطرح میکنند؛ درحالیکه باید اول کتاب را بخوانند، بعد اگر لازم شد، بگویند، نویسنده در این قسمت از کتاب ساختارشکنی کرده و یا روایت در روایت آورده است. همچنین ما باید به سنت ادبی خود توجه کنیم و اوضاع و احوال ادبیات فارسی را درنظر بگیریم. بعضی افراد فکر میکنند، مثلا سمبولیسم چیز جدیدی است، در حالیکه سمبولیسم، هم در شعر مولوی و هم در شعر نظامی گنجوی هست.
او ادامه داد: مشکل دیگر این است که این روزها فارسی نوشتن مشکل و کمیاب شده است. الآن باب شده یک جوری مینویسند که بوی ترجمه میدهد. افراد در نوشتههایشان اصطلاحات و تعبیرهایی به کار میبرند که متنشان مانند ترجمهی ناقص میشود. من در نقدهای اخیر ندیدهام کسی از خود اظهارنظر کند و مثل زرینکوب، یوسفی، خانلری یا خود من بنویسد که هنگام نوشتن نمیخواهیم تفاضل کنیم؛ بلکه میخواهیم سره را از ناسره تفکیک و میزان موفقیت یک اثر را مشخص کنیم.
دستغیب همچنین اظهار کرد: این روزها میبینیم با مقایسه کردن شاعر جوان با شاعران بزرگ، شاعر را دچار این تصور میکنند که باید برنده نوبل شود. وقتی محمود دولتآبادی رمان «کلیدر» را نوشت، دربارهاش نقدهای زیادی نوشتند و طوری گفتند انگار یک تولستوی جدید است، اما وقتی خانم زیگفرید لطفی جلد اول رمان را به آلمانی ترجمه کرد، ناشر منصرف شد و جلدهای دیگر ترجمه نشدند. آنها که نقد نوشتند، با مقایسه کردن کار دولتآبادی با آثار خارجی سبب غرور نویسنده شدند. این کتاب اگر همهاش را بکوبی و بریزی، بیشتر از 150 صفحه نیست و بقیهاش اضافه است. نویسندگان ما فن درامنویسی را بلد نیستند و هنوز یک رمان درخور توجه قابل مقایسه با آثار نویسندههایی مانند ویرجینیا وولف، چارلز دیکنز یا جیمز جویس در ایران پدید نیامده است. این مسأله معلولِ آگاهیِ غلط دادن کسانی است که نقد مینویسند.
او اضافه کرد: اگر ما منتقدان نقاط ضعف و قوت آثار شاعر را به خوبی مطرح کنیم و مدام شاعران جوان را با کسانی مثل والری، الیوت و دیگر شاعران بزرگ دنیا مقایسه نکنیم، آنها یاد میگیرند کارشان را کم کم بهتر کنند. نقد فعلی ما بیشتر تعارف و تکلف است و جنبه دوستی دارد و بوی جانبداری و طرفداری میدهد.
این منتقد در ادامه گفت: در روزنامههای محلی کسانی که خود داستاننویس یا شاعرند، نقد هم مینویسند. در تهران هم طرف استاد تاریخ، پزشک، داستاننویس یا شاعر است، نقد هم مینویسد؛ چون نمیدانند که نقد فنی است که از ارسطو آغاز شده و یک منتقد باید با آرای این حوزه از دوره ارسطو تا لوکاچ و... آشنا باشد و نقد شعر قدیمی خودمان را هم بداند.
او افزود: نقد باید وزین، متین و مناسب با زبان فارسی خواندنی و روان باشد؛ نه آمیخته با اصطلاحات و کلمات خارجی برای اظهار فضل. جوانان ما باید برای منتقد شدن آموزش ببینند و کلاس بگذرانند. بدون آموزش دیدن و بدون آشنایی با نظرات کسانی مانند ارسطو نمیتوان نقد نوشت.
دستغیب همچنین اظهار کرد: نقد یک مقوله خانوادگی نیست، اما هموطنان عزیز ما هنگام نقد نوشتن به شهر خود و دوستانشان اهمیت خاصی میدهند؛ مثلا محمد حقوقی از رضا براهنی در کتاب «شعر از آغاز تا امروز» نام برده و براهنی هم درباره شعرهای او در «طلا و مس» نوشته است؛ این یعنی بده بستانِ ادبی. وقتی براهنی و حقوقی اینطور باشند، کار بقیه معلوم است. هنوز هم بهترین نقدهای ادبی، نقدهای دهه 40 هستند. نقدنویسان ما باید دوره ببینند. اگر در ایران درس میخوانند، در صورتی که کسی مانند دکتر علی سلطانی به آنها درس بدهد، خوب است، وگرنه فایدهای ندارد. میتوانند به خارج از کشور بروند و مثلا در فرانسه دوره ببینند.
او در ادامه درباره ویژگیهای یک منتقد ادبی موفق اظهار کرد: منتقد باید درباره تاریخ زبان فارسی و آثار ادبی اطلاعات کافی داشته باشد. منتقدی که مولوی، سعدی و حافظ را نشناسد، نمیتواند منتقد خوبی باشد. همچنین یک منتقد باید نقد افرادی مانند ما را هم خوانده باشد و با آثار جرجانی که در علم بلاغت و استعاره کتاب نوشته، آشنا باشد. همچنین لازم است یک منتقد حتما یک زبان خارجی هم بداند؛ چراکه به ترجمهها اطمینان چندانی نیست.
دستغیب افزود: منتقد باید بتواند فارسی را خوب بنویسد و طوری بنویسند که همه بفهمند. آثاری که امروز جوانان مینویسند، فاقد فصاحت و بلاغت است. دیگر اینکه منتقد باید آرای افرادی همچون لوکاچ، الیوت و... را بشناسد. البته لازم نیست همه آثار آنها را بخواند، اما باید با نظریههای این افراد آشنا باشد. همچنین منتقد باید از بتپرستی و تظاهر دست بردارد. امروز ادعای هایدگرشناسی، سارترشناسی و... گریبانگیر درسخواندگان ماست. منتقد باید از این تظاهرها دست بردارد و خود را دانشجو بداند.
این منتقد ادبی همچنین با اشاره به دوستیها و دشمنیها و تأثیر آنها بر نقد ادبی، اظهار کرد: هنگامی که برای نقد به اثر ادبی نزدیک میشویم، باید تمام سوابق ذهنی خود، تعصبات، امیال و غرضهای خود را دور بریزیم. کسی مانند رویایی، نقد مینویسد و مثلا اخوان را شاعر نمیداند، اما کسی را که به شیوه خودش شعر گفته، شاعر میداند. اینها یعنی دوستی و دشمنتراشی. من خود از نظر شخصی نسبت به گلشیری نظر مساعدی نداشتم، اما وقتی آثارش را خواندم، دیدم که نویسنده خوبی است و فنون خاص خود را دارد؛ بنابراین با وجودی که سابقه مخالفت شخصی داشتیم، همه آن سوابق را کنار گذاشتم و درباره آثارش نوشتم.
او در ادامه متذکر شد: نقد به معنای شکستن است. نقد نوشتن، تعریف نیست، بلکه دیدن عیوب است. به قول نیچه، ناقد جراح است و باید چاقو را خوب به کار بیاندازد. بعضی فکر میکنند، نقد یعنی تعریف کردن، در حالیکه در نقد نوشتن، باید عیبها را درنظر گرفت. متأسفانه در مملکت ما به دلیل رواج حقمحوری، بزرگان از نقد خوششان نمیآید؛ چراکه هنوز به معرفت و شناختِ چگونه زندگی کردن با دیگران نرسیدهایم و فردمحوریم.
به گزارش ایسنا، عبدالعلی دستغیب شانزدهم آبانماه 1310 در شیراز به دنیا آمده است. از جمله آثار او در زمینه نقد ادبی به نقد آثار نیما یوشیج، احمد شاملو، غلامحسین ساعدی، محمدعلی جمالزاده، صادق هدایت، بزرگ علوی، محمود اعتمادزاده، محمود دولتآبادی و احمد محمود میتوان اشاره کرد.
تحلیلی از شعر نو فارسی، سایه روشن شعر نو فارسی، هجوم اردوی مغول به ایران (تحقیق تاریخی)، حافظشناخت (دو جلد)، از حافظ به گوته، گذشته و آینده فرهنگی، بهسوی داستان بومی و در آینه نقد، از دیگر آثار او هستند.
دستغیب همچنین به ترجمه هم پرداخته است و شامگاه بتها، رجال (نیچه)، فلسفه شوپن هاور، فلسفه نیچه، فلسفه مارکس، فلسفه هگل، چرا مسیحی نیستم (برتراند راسل)، هایدگر و شاعران، طوفان شکسپیر و مرثیههای شمال (آنا آخماتوا)، از ترجمههای او هستند.
او همچنین سرودههای خود را در دفتر شعری با عنوان «گلهای تاریک» منتشر کرده است.