عضو شوید
عضویت سریع
آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید
بس باد....
وای من ! من تهی ز من بس باد
مرده ! این گونه زیستن بس باد
نعر از درد می کشم خاموش
نعره بی روزن دهن بس باد
ابر ، اشک سیاه می بارد
.یاد باغ و گل و چمن بس باد
تن نمانده است تازیانه بسی است
جان بیدار بار تن بس باد
گر به مردی جدال گیرد خصم
خنجر کین تهمتن بس باد
کاش دشمن یکی و دوست یکی
اینچنین ، گر چه باختن بس باد !
تا جهان در ستیز آویزد
عالمی را یک اهرمن بس باد
گر هنوزت امید پرواز است
بال و پر بسته ی رسن بس باد
زیر این تاق گر تو را خاکی است
نامش ار می نهی وطن بس باد
خاک آزادگی اگر قفس است
گر تو آزاده ای سخن بس باد
مُردگان
دخیل می بندد
مَردمکان ِ بیدارشان را
پیش از فرو نشستن
بر
خنده های خاکستر ،
نامدگان
در پروازشان
خوابند
با گریه های هزار ساله
و چه زود
آغاز می شویم با جامه های سپید
در پایان .
RSS