عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : سه شنبه 15 دی 1394
بازدید : 504
نویسنده : آوا فتوحی
تاریخ : سه شنبه 15 ارديبهشت 1394
بازدید : 396
نویسنده : آوا فتوحی

 

 

 

كدام ايرانى مثل قهرمان هاى كليدر حرف مى زند؟
پرسش : اين كه مى گويند دولت آبادى وقتى كليدر را مى نوشت مرتب اشك مى ريخت ، آيا حالت درونى نداشته وقتى رمان را مى نوشته است ؟ حتا ديدم آقاى دولت آبادى در كتاب كليدر از جملات شاعران ايران خيلى استفاده مى كند و به نفع خودش مصادره به مطلوب مى كند . در مثل نيما مى گويد : ” مى تراود مهتاب ، مى درخشد شبتاب “ وقتى مى خواهد ” صبح “ را توصيف كند ، دولت آبادى مى گويد : ” صبح زلال چون آب گواراى چشمه ها از كرانه هاى خاور بر مى تراود و روشنايي نيلگون خود را بر زمين مى پاشاند “. او از شاعران معاصر ايران تصويرهاى فراوانى مى گيرد و وارد رمان مى كند .
كليدر به قول يدالله رويايى بيش تر از آن كه به شعر برسد تغذيه از شعر مى كند ؛ يعنى زبان شعر معاصر و تكنيك هاى زبانى كند اين عيب نيست . شاعران پيشرو را با كاربردهاى شخصى اش در رمان وارد مى كند و اين خود البته غنيمتى بر غناى قصه امروز است .

دولت آبادى طرز سخن خود را به طور كامل از گويش و نثر شعر شيوه ى خراسانى و شاعران خراسان برداست مى كند . حرف هايش بسيار احساساتى است مردم اين گونه سخن نمى گويند ، زبان و لحن شعر شاملو هم كلاسيك است ( به جز پريا و دخترهاى ننه دريا حرفه هاى گل محمد دولت دولت آبادى كليشه اى است و بسيار رسمى حرف مى زند . اين گونه گفتار و نوشتار در آثار شاعران و نويسندگان ديگر هم هست در مثل ” ابراهيم در آتش “ شاملو را بخوانيد مثل اين كه بيهقى و حافظ حرف مى زنند . مجتبى مينوى از وى مدرن تر حرف مى زند ، مقالات مجتبى مينوى كه در كتاب هفت گفتار آمده ، خطابى است و بسيار جذاب است . گاهى به پيروى از هدايت ، زمانى كه در باره ى شكسپير يا دانته صحبت مى كند ، عبارات جان دار عاميانه به كار مى برد . مثل اين كه با شما صحبت مى كند . من كه اگر يك جايزه كلان معين كنند ، حاضر نيستم بار ديگر كليدر را بخوانم هر وقت اين كتاب ها را باز مى كنم و جملات آن ها را مى خوانم مثل اين كه يك سطل آب سرد رويم مى ريزند. كناب ها و رمان هاى غرب را بخوانيد از جذابيت اصلاً نمى توانيد زمين بگذاريد.

من ، گيرايي و داستانى بودن صحنه هايي از كتاب ” كليدر “ را انكار نمى كنم و هم چنين حماسه سرايي اجتماعى بعضى از نويسندگان معاصر از جمله ياقوتى ، درويشيان ، احمد محمود را كه باورمند به رئاليسم و رئاليسم سوسياليستى بوده يا هستند كوچك نمى شمارم . اين هم سبكى است بين سبك هاى ادبى ديگر ولى با در نظر گرفتن جميع جهات دوران اين نوع سبك ادبى پايان گرفته است . به همين دليل خود اين نويسندگان از جمله احمد محمود و دولت آبادى دريافتند كه ادامه ى كار به همان صورت ممكن نيست . آن يكى با گرته بردارى از رمان ” مرشد و مارگريتا “ ى بولگانف .



:: برچسب‌ها: دست غیب , عبدالعلی , روزنامه , مجله , وب , سایت , داستان , شاملو , حافظ , ,
تاریخ : شنبه 15 فروردين 1394
بازدید : 417
نویسنده : آوا فتوحی



:: برچسب‌ها: شاملو , عکس , وب , سایت , احمد , خاطره , ,
تاریخ : سه شنبه 1 مهر 1393
بازدید : 799
نویسنده : آوا فتوحی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: شاملو , ,
تاریخ : سه شنبه 25 شهريور 1393
بازدید : 314
نویسنده : آوا فتوحی



:: برچسب‌ها: شاملو , ,
تاریخ : سه شنبه 28 مرداد 1393
بازدید : 459
نویسنده : آوا فتوحی

دکترمهدیه حمزه‌یی مدرس دانشگاه

درنگ شهروند| «اسماعیل یوردشاهیان» (اورمیا)، نویسنده و پژوهشگري است كه در گوشه‌اي از كشورمان نشسته و بي‌سروصدا كار علمي خود را در حوزه‌هاي ادبيات و جامعه‌شناسي سامان مي‌دهد. تولد يافته ارومیه و دانش‌آموخته پژوهش فرهنگ و تمدن و تحقیقات روانشناسی اجتماعی است. در دانشگاه‌های اروميه و چند دانشگا‌ه‌ مطرح جهان تدريس مي‌كند. تاکنون نزدیک به ٢٠ کتاب پژوهشی - فلسفی، شعر و رمان از او منتشر شده است. از نويسندگان مطرح در قلمرو ادبيات اقليمي ايران است. متاسفانه چشم‌انداز تلاش‌هاي كم‌نظير او در ادبيات آن‌گونه كه بايد ديده نشده است. ٣ اثر اخير او در سكوت بر پيشخوان كتاب ايران نشسته است: رمان (سامانچی قیزی) يا دختر کاه‌فروش توسط نشر فرزان روز، رمان رای و رعنا در انتشارات عطایی، مجموعه شعر یاسمن در باد توسط انتشارات نگاه.
به پيشنهاد همكاران‌مان دكتر مهديه حمزه‌يي و رضا معماريان كه در حوزه مطالعات آسيب‌شناختي شهروندي با سرويس ادبيات، حقوق شهروندي و كتاب شهروند همكاري دارند گفت‌وگو با ايشان را به انجام رسانديم. محور اصلي اين گفت‌وگو آسیب‌شناسی فرهنگی جامعه ایرانی و شعر و رمان معاصر است. با هم اين گفت‌وگو را مرور مي‌كنيم:

شما ازجمله نويسندگان مضمون‌ياب كشوريد اما در سکوت بسر می‌برید. چرا؟
سوال جالبی است. من كتاب‌هايم جزو کتاب‌های پرفروش هستند. شاید علتش دوری از تهران، شغل، نوع و شکل زندگی من باشد. می‌دانید به خاطر کار تدریس و فعالیت پژوهشی که شغل و حرفه من است کمتر در تهران بوده‌ام و همین باعث شده تا زیاد رفیق نداشته باشم. در گروه و دسته یا حلقه هنری و ادبی یا هرچه که مي‌شود اسمش را گذاشت نيز عضو نشوم و با شاعران و نویسندگانی هم که دوستی دارم زیاد در تماس نباشم. شاید علتش این باشد.
البته این هم صورتي ديگر از حضور است .
البته. به یادداشته باشید فرق است بین شنیده شدن و ماندن و بودن. بعضی‌ها زود شنیده و خوانده می‌شوند اما مدت زمان زيادي در ياد نمی‌مانند. اما کسانی دیر شنیده و خوانده می‌شوند اما می‌مانند. مهم اثری است که می‌آفرینی تا در زمان، همیشه در حرکت باشد. در ادبيات خودمان داريم كساني را كه در روزگار خودشان ته سيگارشان را به يادگار برمي‌داشتند. حال آن كه هم‌دوره‌اي او يعني هدايت را كسي آنچنان نمي‌شناخت و كارهايش خوانده نمی‌شد. حالا كسي مثل حسینقلی مستعان کجاست؟ چرا یاد و خوانده نمی‌شود؟
زياد از دوري‌تان از تهران ناراحت نباشيد چون چيزي از دست نمي‌دهيد. اما نمي‌توانيم خوشحالي‌مان را از تدريس كتاب شما در دانشگاه‌هاي جهان پنهان كنيم. تبارشناسي اقوام فرهنگي؟
بله. کتاب پژوهشی است پيرامون تبارشناسی قومی و حیات ملی. جلد دومش هم برای انتشار آماده است. درحقيقت اين كتاب بر اين موضوع تمركز دارد كه در هزاره سوم، مرزهاي جهان از بین خواهد رفت و پیوندی جهانی در ميان انسان‌ها و جوامع درحال وقوع است. البته پرسش‌هايي بسيار هم وجود دارد كه در این شرایط، نقش قومیت و قومیت‌مداری و ملیت چیست؟ پاسخ سوالاتی از اين دست را می‌توان در کتاب جست‌وجو كرد.
كاري كه الان روي ميز كار داريد، چيست؟
درحال حاضر مشغول نوشتن رمان رد پایی در برف هستم که تکنیک و زبان و متد خاص خودش را دارد. تلاشم این است که خواننده رمان جزیی از راویان و شخصيت‌های رمان قرار گیرد. یعنی خواننده هم در شکل‌گيری و روایت رمان نقش داشته باشد. امیدوارم این رمان بدون هيچ‌گونه ممیزی منتشر شود.
يعني پيشاپيش گمان مي‌كنيد انتشارش با مشكلي بر بخورد؟
رمان دلباختگان يك رمان حجیم است كه زماني طولانی برای نوشتن آن صرف شده. همیشه آرزو داشتم که رمانی با سبکی خاص که به نام سبک ایرانی معرفی شود، بنويسم. مدام با خودم درگير بوده‌ام كه چگونه می‌شود در جامعه و فرهنگ خودمان، مثل جامعه آمریکای لاتین، رماني مستقل ایرانی آفرید؟
شما از معدود نويسندگاني هستيد كه كارهايتان را با يك پژوهش و تحقيق شروع مي‌كنيد؟
مطالعه و تحقیق در زبان و شکل روایت و ساختار يك مرحله مستقل براي نوشتن است. من اين مرحله را دوست دارم. براي اين رمان هم در حقيقت آمدم و مروري بر‌ هزار و یک شب، کلیله و دمنه، سمک عیار، حکایات سعدی، سندبادنامه، حسین کرد شبستری و ديگر كلاسيك‌هاي ايراني داشتم.
اين پژوهش در فرم روايت موردنظرتان بود؟
بله! به فرم و ساختار متفاوتی رسیدم که آمیزه‌ای از ساختار‌ هزار و یک شب و کلیه و دمنه و حکایات سعدی است.
رمان در همين حال و هواست؟
رمان داستان یک فرد در یک شهر است. اما آدم‌های آن شهر هم زندگی و سرگذشتشان روایت می‌شود. رمان لایه به لایه است. هر فصل حکایتی و بهتر است بگویم رمانی مستقل است. می‌توان گفت رمان دلباختگان مثل نمایشگاه نقاشی است که هر تابلو سوژه و موضوع و روایت خاص خود را دارد اما کل نمایشگاه موضوع و روایت مستقل و خاص خود را بيان مي‌دارد. رمانیست که چون مینیاتور در ساختاری تو در تو، دوار اما رنگین با زبان و ساختاری متفاوت که برای نخستین‌بار با این سبک و متد و ساختار عرضه می‌شود. امیدوارم این رمان امسال چاپ و منتشر شود. يك مجموعه ديگر هم دارم به نام «پیراهنش از شکوفه‌های سیب بود». البته دو کتاب شعر به ناشر سپرده‌ام: مادرم زنی زیبا و اسمش را از سارها گرفته بود. البته ترجمه کتاب علم کلمه‌ها نوشته جرج میلر را به پایان برده‌ام و به‌زودی به ناشر خواهم سپرد.
مي‌گويند شما تن به مصاحبه نمي‌دهيد اما به نظرم گفت‌وگو بهترين شيوه روشن ساختن مسيرهاي جذب مخاطب است و يك گفت‌وگوي خوب و اثرگذار در روزنامه مي‌تواند امكان ارتباط نويسنده با مخاطبانش را فراهم كند.
من همیشه انزوا و بي‌هیاهویی را دوست داشتم و دارم و معتقدم اثر و حاصل کار هنر و احساسم نماینده و منبع اصلی حرف و عقید من هستند که احساس می‌کنم ضرورتی برای گفت‌وگو نیست. گاه کسی سراغم نمی‌آید و گاه، اصلا گفت‌وگویی صورت نمی‌گیرد. اصولا برای گفت‌وگو به اشتراک ذهن و هم‌آوایی و نوعی ارتباط بین مصاحبه‌کننده و مصاحبه‌شونده نیاز است و به همین دلیل برای گفت‌وگو معتقد به صراحت بدون هرگونه حذف یا هرگونه محافظه‌کاری هستم و همچنین استقلال و شخصیت رسانه را در نظر دارم و گاه یا بهتر است بگویم در برابر پیشنهاد گفت‌وگو و مصاحبه‌ای، این سوال را با خود داشته‌ام که: مصاحبه برای چی؟ صادقانه بگویم من کمی از مردم و جامعه روشنفکری و هنری و اهل قلم ایران ناامید هستم. چون وقتی کتاب و نقد و مقاله را نمی‌خوانند مصاحبه را که نخواهند خواند.
مايه خوشحالي است كه «شهروند» سكوت رسانه‌اي شما را شكست.
من هم خوشحالم و اين گپ و گفت را به فال نيك گرفته‌ام. گفت‌وگو با دوستان منتقد و نويسنده مايه شادي است.
آقاي يوردشاهيان شما، آثار خودتان را از نظر نسل‌بندی، در کدام طیف از نوگرایان معاصر ایران قرار مي‌دهيد؟
با احترام به تمام عزيزاني كه در عرصه نوشتن حضور دارند عرض مي‌كنم كه من شاخصه و سبک خودم را دارم و این را در کتاب پژوهشی و تحلیلی فلسفی‌ام، كتاب مبانی حسی زبان و شعر به صورت کامل توضيح داده‌ام. نوجوانی من در دهه ٤٠ و جوانی من در دهه ٥٠ گذشته. من شاگرد دکتر خانلری هستم. اما با بسیاری از شاعران دهه‌های مختلف حشر و نشر و دوستی داشته‌ام. از شاملو تا نادر نادرپور. تا آتشی و فرامرز سلیمانی. می‌بینید كه اینان هرکدام شاعر و نماینده دهه خاصی هستند ولی من سبک و شیوه خاص خودم را داشته و دارم.
شعر معمولا عاطفی‌ترین زاویه اندیشه انسان‌ها است. ماجرای شعر ایران اما حکایت دیگری دارد. به نظر شما شعر امروز ما در سرزمین شعر جهان چه نقش و جایگاهی دارد؟
متاسفم که بگویم نقش بسیار کمرنگی دارد و بسیار کم شناخته شده است و علت آن هم مشخص است. زبان فارسی و ترجمه بسیار کم از آن در سطح جهان. و مهم‌تر از همه برخورد و جدی نگرفتن شاعران از طرف مردم و جامعه فرهنگی که تأثیر در کل جامعه و خارج از جامعه می‌گذارد و همین‌طور میزان شمارگان کتاب در داخل که تأثیر بر عرصه جهانی می‌گذارد و فراتر از اینها باید به یاد داشته باشیم که شعر اگر چه محصول ازلی و هستی انسان است ولی محصول دوران و عصر مدرن نیست و همین‌طور عرصه مجازها و تصویرهای مجازی و بسا مسائل دیگر نیز همین‌طور. پس می‌بینید کشف شعر ایران در عرصه جهانی برای فرهنگ‌های دیگر مثل فرهنگ غرب با این رمز و رازها و الگوها و خیلی مسائل دیگر که دارد بسیار دشوار و برای انسان جامعه غربی چندان دلپذیر و قابل درک نیست. اگرچه گاه تلاش‌هایی صورت می‌گیرد و گاه یکی چون مولانا یا خیام مطرح می‌شوند اما در کل چندان آشنایی با شعر ایران نیست و دیگر این‌که فراگرد شعر آنها در عصر و دوران معاصر با ما متفاوت است. اگرچه شعر ایران با نیما متحول و نو شد و درحال حاضر رویکردی سطحی و محوری در راستای تغییر دارد اما از آن ذهنیت و نگاه و ایده و رفتار درونی و عناصر و خیلی چیزهای دیگر نتوانسته از سلطه شعر گذشته و اندیشه و نگاه گذشته و ایستا خود را نجات دهد. نوشتن و سرودن در شکل به هم ریخته یا زیر هم با زبان پریشی و گاه به هم ریختن تمام الگوها دال بر نو و مدرن نیست متاسفانه شاعران ما معنی و تعریف بسیاری از مسائل را نمی‌دانند.
بيشتر زير سايه لحن و نوشتار خطي شعر اروپايي هستيم.
با کمی درنگ در شعر اروپا مي‌شود ديد كه شعر معاصر ما تأثیر بسياري از شعر بودلر، والری، رمبو، الیوت وسيلويا پلات دارد. این را در نظر بگیرید و بعد بگويید چرا ما نتوانسته‌ایم الگو و نوع برخورد و فرم و ساختار شعرمان را به آنها انتقال دهیم؟ جوابش مشخص است: پشت هر سبک شعري آنها فلسفه و یک فرهنگ و سبکی با تعریف‌ها که حاصل گذار دوره‌ای است نهفته است. در فرهنگ ما متاسفانه چنین نیست. شعر بسیاری از شاعران مدعی معاصر، زیباشناسی بسیار محدودي دارد و اکثرا فقط خود را با جهان‌بینی و زیباشناسی محدود می‌نویسند. باور می‌کنید من هر‌ سال با انبوهی از دفترهای شعر
چاپ شده شاعران مواجه می‌شوم که جز تاسف برایم پیامی ندارند. همین امسال در طول نمایشگاه و بعد از آن ده‌ها مجموعه شعر تهیه و دریافت کردم که از میان آنها فقط ٢ یا ٣ مجموعه قابل اعتنا و حرف و فضای دیگر داشتند. بقیه نه و متعجب مانده بودم و هستم که ناشران چگونه اینها را انتخاب و منتشر کرده‌اند. و این سوال بود که چه کسی اینها را خواهد خواند و این دفترها را چه باید کرد که جای دیگر کتاب‌ها و مجموعه را تنگ کرده‌اند. آیا یکی از علت‌های گریز مردم از شعر معاصر همین‌ها نیستند. در رمان همین‌طور است کمی در رمان‌های معاصر تأمل کنید من اسم نمی‌برم که نویسنده‌اي ناراحت شود يا تبلیغ سوء شود. برای همین با توجه به چنین وضعی من به سراغ مفهوم‌ها و ساختارهای دگر باش مستقل در شعر و رمان رفته‌ام تا سبک نوین رمان ایرانی و شعر پارسی را نشان دهم. این رفتار را با زبان، فرم و مفهوم انجام داده‌ام و منتظرم تا نظر منتقدان را بشنوم. اما یک نگرانی و مشکل دارم و آن برخورد جامعه با یک پدیده و ایده و سبک تازه و متفاوت است. اصولا مردم جامعه ما به یک چیزی که با آن آشنايند و عادت دارند حاضر به شنیدن يا خواندن نكته‌اي درباره آن نيستند. برای همین است که همیشه در گذشته بسر می‌برند و شعر امروز را هم در فروغ و شاملو و چند تن دیگر می‌بینند و حاضر به خواندن و دیدن شاعری دیگر و حرف، زبان و فضاهاي تازه نیستند.
ديدگاه‌هاي انتقادي‌تان بسيار كارگشاست. نوشتن نقد براي مطبوعات مي‌تواند تجربه خوبي باشد. به نظرم اگر شروع كنيد براي مطبوعات نقد بنويسيد مي‌تواند منشأ خير بشود براي نقد‌هاي مطبوعاتي‌مان...
تا آن‌جا که توانسته‌ام به نقد شعر و رمان معاصر پرداخته‌ام. بخشي از مقالات و نقدهایم را در سایتم گذاشته‌ام. ملاحظه مي‌كنيد كه تا آن‌ جا که توانسته‌ام و فرصت داشته‌ام به نقد شعر، رمان و آثار شاعران و نویسندگان معاصر پرداخته‌ام.
خب شكي نيست كه در جامعه و به تبع آن در جامعه ادبي ما گرايش به نقد و مباحث انتقادي آن چنان مرسوم نيست و كسي هم استقبال نمي‌كند.
توجه کنید که نقد انتقاد نیست بلکه واکاوی و کالبدشکافی هر متن و اثر در تمام زمینه‌هاست، چه از لحاظ فرم و ساختار و چه از لحاظ زبان، شکل و سطح نوشتار و چه از لحاظ زیباشناسی و حس و مفهوم و چه از لحاظ اصالت و آن دیگر که تأثیر می‌گذارد و بسیار مسائل دیگر. اما مشکل این است که نه مکان و رسانه‌ای برای انتشار نقد‌هاي جدي است و نه خوانده می‌شود. مقاله مفصل و اخیر من در نقد شعر معاصر که با نام نقد رهاشدگی در مجله گلستانه در شماره‌های اسفندماه‌ سال گذشته و فروردین‌ماه‌ سال‌جاری منتشر شد و بسیار هم تأثیرگذار بود. متاسفانه برای چاپ آن به چندین مجله و روزنامه مراجعه کردم که اکثرا به خاطر بلندی و حجم مقاله و همچنین به خاطر محافظه کاری که ممکن است عده‌ای از شاعران گله‌مند شوند حاضر به چاپ آن نشدند. این لطف گلستانه و سردبیر فرزانه و بسیار آگاه و مسئول و حرفه‌ای مجله گلستانه جناب مسعود شهامی‌پور بود که پذیرفت و مقاله یا بهتر بگویم نقد را در ٢ شماره پی‌درپی منتشر کرد. در گذشته هم همین‌طور بوده. چه در انتشار مقاله مرگ شعر و چه در انتشار مقاله مرگ نویسنده در ساعت مرگ اثر که به نقد رمان معاصر پرداخته بودم و چه درخصوص دیگر مقاله‌ها و نقدهایم، اما شما بجويید شاعرانی که بخوانند یا اگر نقدی بر شاعر مطرح نوشتم مورد هجوم گروه واقع شده‌ام در مقاله پایان شوالیه پیر که نخست در یک سایت و بعد در مجله تخصصی شعر گوهران منتشر شد به نقد شعر و آراء و عقاید دکتر رضا براهنی یکی از تأثیرگذار‌ترین اندیشمندان و ناقدان معاصر پرداخته بودم که خیلی از شاگردانش تحمل نکردند و اعتراض و گاه فحاشی کردند و همین‌طور در نقدی که به شعر و عقاید آقای باباچاهی یا شعر حجم رویایی و شعر اخوان داشتم با هجوم‌هایی روبه‌رو شدم. راستی از این شاعران و روشنفکران که همه هم ادعا دارند لطفا بپرسید که چرا تأمل نقد را ندارند؟! نقد باعث شناخت ضعف‌ها و مطرح شدن اثر می‌شود. ‌ای‌کاش مرا و آثار و عقایدم را نقد کنند تا من ضعف‌ها و قوت‌های خودم را از دید دیگران بشناسم.
جوانان، تازه‌کارها و استخوان خرد کرده‌ها، همگی درحال نالیدن هستند. به نظر مي‌رسد كه ادبیات ایران نفرین شده است؟
نفرین شده نیست! گرفتار جامعه گرفتار و سنت‌زده و در خود پیچیده است که با تربیتی که یافته استنادیست. فقط نگاه می‌کند و گوش می‌دهد و بي‌آن‌که بیندیشد و شک کند، به نظر و حرف دیگران استناد می‌کند. به همین دلیل نمی‌خواند و مطالعه نمی‌کند و زبان فارسی هم در برابر زبان‌های جهان گرفتار محدودیت و انزواست. لطفا میزان تیراژ کتاب و روزنامه و همین‌طور توجه مردم به هنر و ادبیات و مطالعه را در نظر بگیرید. آن وقت داوری کنید که نفرین شده است یانه؟ فکر می‌کنم تغییر رأی بدهید و بپذیرید که این ادبیات و هنر دگرسان ایران است که در چنین وضعیتی تاب آورده است.
به نظر شما چقدر آثار ادبی سال‌های اخیر باواقعیت‌های زندگی اجتماعي ما منطبق بوده؟
نمی‌توانم بگویم اکثر آنها اما می‌توانم بگویم ٧٠ درصد آنها با واقعیت زندگی ما عجین و منطبق است.
آیا اصولا نیازی به این نزدیکی واقعیت‌ها و تبلور یافتن‌شان در آثار ادبی دیده می‌شود؟
بستگی به استعداد و سبک و نوع نگاه و برخورد هر نویسنده و شکل و ساختار و موضوع هر اثر دارد. باید دید که نویسنده و شاعر و هنرمند به دنبال چیست؟ و در متن و شعر و اثر هنری خود چه فضا و جهان و چه وجهی از زیبایی و نیاز حسی و مفهوم انسانی را بر این دنیای واقعی که مملو از پرسش است عرضه داشته؟ یادتان باشد هر اثری از معرفتی بر پایه حقیقتی شکل می‌گیرد حتي اگر حاصل زمان و فضا و خیال دیگر باشد.

 



:: موضوعات مرتبط: نقدها , ,
:: برچسب‌ها: دکتر اسمائیل یورد شاهیان , مصاحبه , روزنامه , سبک , فروغ , فضا , جهان , ایران , جامعه ادبی , نقد , شاملو , آتشی , نادرپور , رمان , زمان , زبان , تکنیک , کلاسیک , ,
تاریخ : سه شنبه 21 مرداد 1393
بازدید : 465
نویسنده : آوا فتوحی

در دیداری غم‌ناک، من مرگ را به دست
سوده‌ام.

من مرگ را زیسته‌ام
با آوازی غم‌ناک
غم‌ناک
و به عمری سخت دراز و سخت فرساینده.

آه، بگذاریدم! بگذاریدم!
اگر مرگ
همه آن لحظۀ آشناست که ساعتِ سُرخ
از تپش باز می مانَد.
و شمعی- که به ره‌گذارِ باد -
میانِ نبودن و بودن
درنگی نمی‌کند،
خوشا آن دَم که زن‌وار
با شادترین نیازِ تن‌ام به آغوش‌اش کشم
تا قلب
به کاهلی از کار
بازمانَد
و نگاهِ چشم
به خالی‌هایِ جاودانه
بردوخته
و تن
عاطل!

دردا
دردا که مرگ
نه مُردنِ شمع و
نه بازماندنِ ساعت است،
نه استراحتِ آغوشِ زنی
که در رجعتِ جاودانه
بازش یابی،
نه لیمویِ پُر‌آبی که می‌مَکی
تا آنچه به دور افکندنی‌ست
تفاله‌ئی بیش
نباشد:
تجربه‌ئی‌ست
غم انگیز
غم انگیز
به سال‌ها و به سال‌ها و به سال‌ها...
وقتی که گِرداگِردِ تو را مردگانی زیبا فرا گرفته‌اند
یا محتضرانی آشنا
که تو را بدیشان بسته‌اند
با زنجیر‌هایِ رسمی‌یِ شناسنامه‌ها
و اوراقِ هویت
و کاغذ‌هائی
که از بسیاری‌یِ تمبرها و مُهرها
و مرکبی که به خوردِشان رفته است
سنگین شده است-

وقتی که به پیرامونِ تو
چانه‌ها
دَمی از جنبش باز نمی مانَد
بی‌آن که از تمامی‌یِ صدا ها
یک صدا
آشنایِ تو باشد،-
وقتی که دردها
از حسادت‌هایِ حقیر
بر نمی‌گذرد
و پرسش‌ها همه
در محورِ روده‌هاست...
آری،مرگ
انتظاری خوف‌انگیز است؛
انتظاری
که بی‌رحمانه به طول می‌انجامد.
مسخی‌ست دردناک
که مسیح را
شمشیر به کف می‌گذارد
در کوچه‌هایِ شایعه
تا به دفاع از عصمتِ مادرِ خویش
برخیزد،
و بودا را
با فریاد‌هایِ شوق و شورِ هلهله‌ها
تا به لباسِ مقدسِ سربازی درآید،
یا دیوژن را
با یقۀ شکسته و کفشِ برقی،
تا مجلس را به قدومِ خویش مزیّن کند
در ضیافتِ شامِ اسکندر.

من مرگ را زیسته‌ام
با آوازی غم‌ناک
غم‌ناک
و به عمری سخت دراز و سخت فرساینده.

" مرگ را دیده‌ام من " از مجموعۀ " آیدا، درختِ خنجر و خاطره "
" احمد شاملو "



:: برچسب‌ها: شاملو , احمد , مترجم , شاعر , سپید , نو , کلاسیک , مرگ , زندگی , ,
تاریخ : سه شنبه 7 مرداد 1393
بازدید : 349
نویسنده : آوا فتوحی


برهنه


بگو برهنه به خاکم کنند


سراپا برهنه


بدانگونه که عشق را نماز می‌بریم....



:: برچسب‌ها: شاملو , حماسی , نو , سپید , ژورنالیستی , قرن , قلب , زخم , ترجمه , نماز , عشق , ,
تاریخ : سه شنبه 7 مرداد 1393
بازدید : 473
نویسنده : آوا فتوحی

 مرگ.زندگی.چاپ.روزنامه.

شعر شاملو

تقابل مرگ و زندگی و هم‌نشيني آن‌ها در يك بستر، نكته‌ای است كه شاملو در شعرش به 
مخاطب نشان می‌دهد و معتقد است مرگ حضوری دارد به قاطعيت زندگی! زيستن موقعی ارزشمند است كه دركنارش مفهوم عميقي به نام مرگ بازی مي‌كند. ستايش زندگی درواقع ستايش مرگ بايسته است چرا كه در مرگ هم زندگی است. زندگی گاهی با مرگ معنی مي‌شود بهتر است بگوييم زندگی همواره معنايش را از مرگ مي‌گيرد و مرگ نيز اعتبارش را مديون زندگی است.
از اين‌حيث شعر شاملو، شعري تأثيرگذار و قابل‌لمس است كه گاه دچار نوسان نيز مي‌شود. سرودن در فضايي با مشخصات اجتماعي كه همراه با لحني حماسي است، گاه شاعر را به ورطه‌ي شعار می‌كشاند كه شاملو نيز از اين قاعده مستثنا نيست. گاه فضاي ‍ژورناليستي با لحن پيامبرگونه‌اش دست به يكي مي‌كنند تا او شعرهايي مرتكب شود كه بيشتر به درد چاپ در روزنامه مي‌خورند:
ياران من بياييد
با دردهايتان
و بار دردتان را
در زخم قلب من بتكانيد
من زنده‌ام به رنج
مي‌سوزدم چراغ تن از درد
اين‌گونه شعرها يعني شعرهايي كه قبل‌از شعر بودن بيانه‌اند بيشتر به‌كار احزاب سياسي آن دوران مي‌آيد كـه در ميتينگ‌هايشان دستـه‌جمعي آن‌را زمزمه كنند! انگاربعضي از شعرهاي شاملو به سفارش نوشته شده‌اند. شعرهايی مانند دوشبح آواز شبانه براي كوچه ها،‌ شبانه‌ي 4 وحتي سطرها يا بندهايي از جاي‌جاي شعر او مي‌توان براي تأييد اين‌موضوع بيان‌كرد كه هيچ‌كدام از اين شعرها چيزي به شاعرانگي شاملو اضافه نمي‌كند و فاصله‌ي زيادي با شعرهاي درخشان او دارند.
در دهه‌ي سي، چهل و پنجاه نوعي از شعر سياسي رواج داشت كه مخاطب سیاسی پيشنهاد شعر مي‌داد. يعني ذائقه‌ي رايج، شاعران را بـه توليد نوعي شعر وامي‌داشت كه بيشتر وام‌دار اتفاقات و رخدادهاي پيراموني بود كه شاعر به نحوي آن را درشعر بازتاب مي‌داد و درسطح نازلی از شعر باقی می‌ماند. شاملو در شعرهاي شعارگونه‌ي خود، داناي كل نيز هست:
سه نويد، سه برادري
بر فراز مون واله ري ین واژگون گرديد
وآن هرسه
من بودم
سيزده قزباني سيزده هركول
بر درگاه معبود يونان خاكستر شد
وآن هرسه
من بودم
////
من درد بوده‌ام همه
من درد بوده‌ام
گفتي پوست واره‌اي استوار به دردي
////
اسم اعظم
آن‌چنان‌كه حافظ گفت
وكلام آخر
آن‌چنان كه من مي‌گويم
////
و نمونه‌هاي ديگري كه مي‌توان در شعر شاملو به آن‌ها اشاره‌كرد. اظهار دردمندي و رنجوري و نوعي مظلوم نمايي شعرها را از شعريت دور مي‌كند و در ساحتي ديگر اداي كلام از منظري بالا او را در كرسي ديگري مي‌نشاند كه نامش شعر روزنامه‌اي است. دراين نيم قرن اخير كمتركسي به شاعرانگي شاملو شك كرده است. او شاعري است كه روابط كلمات و تنانگي زبان را به‌خوبي مي‌شناسد و مي‌داند كه شعر در ذات شعريت خود است كه ماندگار مي‌شود اما او هم مانند هر شاعري قبل‌از آن‌كه شاعر باشد، انسان است و انسان نيز درسير شاعرانه‌ي خود، گاه تن به رفتارهايي مي‌دهد كه بيشتر به‌درد حاشيه‌هاي شعر مي‌خورد.
شعر شاملو وقتی از شعار فاصله می گیرد شعر انسان دردمند است كه داراي تاريخ است و به زبان ديگر، انسان تاريخي بخشي از شمايل خود را در شعر شاملو مي‌يابد. انساني كه با تعهد زندگي مي‌كند و درچهره‌اش زخم‌هاي فراواني است. رگ و ريشه‌ي تعهد به ضمير ناخودآگاه انسان ايراني بر مي‌گردد كه درطول تاريخ همواره معترض بوده اما كمتر به خواسته‌ي خود رسيده است. تحليل رواني اعتراض در انسان ايراني ابعاد ناشناخته‌اي دارد و هم‌چون كلاف سردرگمي است كه انگار ابتدا و انتهايش به هم وصل شده است.
سير اعتراض در انسان ايراني اغلب ماهيتي ايدئولوژيك داشته كه درشكل موفق خود منجربه تبديل قدرت از استبدادي به استبداد ديگر شده‌است و تنها در انقلاب مشروطه بود كه اين اعتراض فرايندي با تعاريف جديد پيدا كرد و مفاهيمي چون آزادي و وطن به دايره‌ي واژگاني اين اعتراض اضافه شد و اتفاقاً همين مفاهيم که وام‌دار نگرش غربي بود، شكل و سير اعتراض را تغیير داد و اگرچه انقلاب مشروطه به‌لحاظ سياسي راه به‌جايي نبرد، اما ازنظر فرهنگي تغييري اساسي در نگرش انسان ايراني ايجاد كرد كه نمونه‌اش را در شعر معاصر مي‌توان مشاهده كرد.

از کتاب بوطیقای شب(خوانشی باز بر شعر معاصر)، منتظر مجور



:: برچسب‌ها: شاملو , حماسی , نو , سپید , ژورنالیستی , قرن , قلب , زخم , ترجمه , ,
تاریخ : سه شنبه 13 اسفند 1392
بازدید : 499
نویسنده : آوا فتوحی

چراغم در این خانه می سوزد

 

در دهه‌ی چهل تا پنجاه از نظر فرهنگی و ادبی آثاری به وجود آمده که در تاریخ ادبیات معاصر بی‌نظیر بوده است. حالا شما که شاعر، نویسنده و محقق پیش‌رو همه‌ی این سال‌ها بوده‌اید ممکن است وضع تولید هنری و ادبی آن موقع را با نمونه‌های ملموس این روزگار مقایسه کنید؟

- من در سوأل شما دست می‌برم و آن را به این شکل جواب می‌دهم: از اواخر نخستین دهه‌ی قرن هجری شمسی حاضر(۱۳۰۱ تا ۱۳۱۰) و نه تنها دهه‌ی ۴۰ تا ۵۰، آثاری در شعر و ادبیات فارسی به وجود آمده  که در سرتاسر جهان نظیری نداشته. نه تعارفی در کار است نه قرار است مبنا را بر لجاجت یا رجزخوانی سطحی و خودگنده‌بینی فدرال بگذاریم( می‌گویم فدرال، چرا که شعر و ادبیات فارسی حاصل تلاش فدراتیو ملیت‌های مختلفی است که در این محدوده‌ی جغرافیایی ساکنند، و دست‌کم در این سالیان اخیر از نیمای مازندرانی و ساعدی آذربایجانی و که و که‌های کجایی و کجاهایی بسیاری در آن به پای‌مردی کوشیده‌اند و چهره کرده‌اند). اوایل فروردین ۱۳۵۱ در رم، آلبرتو موراویا که هفته‌ای پیش، از خواندن چندمین باره‌ی ترجمه‌ی  «بوف کور» هدایت به ایتالیایی فارغ شده بود به من گفت: «چه حادثه‌ی غریبی! پس از چندبار خواندن هنوز گرفتار گیجی نخستین باری هستم که کتاب را تمام کردم. حس می‌کنم ترجمه نمی‌تواند برای حمل همه‌ی بار این اثر به قدر کافی امانت‌دار باشد. چه قدر دلم می‌خواست آن را به فارسی  بخوانم!» – و این  اثری  است  که  در دهه‌ی  دوم این  قرن  شمسی (سال‌های ۱۳۱۱ تا ۱۳۲۰) نوشته شده و آن‌چه نقل کردم سخنی است که از دهان مرد فهمیده‌ی محترم بسیار خوانده و نوشته‌ای بیرون آمده. تاریخ نگارش «بوف کور» مقارن ایامی است که نیما هم نوشتن نخستین اشعار مکتب خودش را آغاز کرده بود. یعنی این‌ها همه از نتایج سحر بود حتی اگر بدبینانه ادعا کنیم که هنوز هم در این دهه‌ی هفتم( ۶۱ تا ۷۰) به انتظار رسیدن صبح دولتش مانده‌ایم؛ که ادعایی است نادرست

در دهه‌ی سوم( ۲۱ تا ۳۰ ) «گیله‌ مرد» را داریم از بزرگ علوی و بعد، در سال‌های دهه‌ی پنجم ( ۴۱ تا ۵۰ ) «عزاداران بیل» را داریم از ساعدی ( که به عقیده‌ی من پیش‌کسوت گابریل گارسیا مارکز است) و «ترس و لرز» را داریم و «توپ» را و آثار کوتاه و بلند دیگرش را. بعد «معصوم دوم» و «شازده احتجاب» هوشنگ گلشیری از راه می‌رسد و پس از آن سروکله‌ی «جای خالی سلوچ» و داستان بلند و رشک‌انگیز «کلیدر» محمود دولت‌آبادی پیدا می‌شود. این‌ها در نظر من که متأسفانه در این دو سه مسأله‌ی اخیر حافظه‌ی آزاردهنده‌ای پیدا کرده‌ام، حکم قله‌هایی را دارد که از مه بیرون است. البته حتی احتمال دارد چیزهای مهم‌تری را جا انداخته باشم. منظورم یک نظر کلی است نه تنظیم یک فهرست دقیق. منتها یک مشکل اساسی این «ادبیات و شعر فدراتیو» مشکل زبان است که آن را نباید نادیده گرفت. در این گونه تولید، اسباب کار- یعنی زبان- غالباَ یک وسیله‌ی انتقال عاریتی است که به‌کاربرنده‌ی آن قلقش را نمی‌شناسد یا بسیار دیر به شناسایی آن توفیق حاصل می‌کند

مثل وقتی که آدم برای کاری وسیله‌ی نقلیه‌ی رفیقش را به امانت می‌گیرد. در جوان‌ترها، حتی هنگامی که خود اهل زبان باشند، باز وسیله کار چیزی است ناآشنا و عاریتی و بدقلق و سرکش؛ چه رسد به آن که برای نوشتن از زبان دیگری جز زبان اصلی خود استفاده کند. نویسنده‌ی جوان ایرانی معمولاَ زبان فارسی روز را نمی‌داند و با گوشه‌های آن هیچ جور دم‌خوری ندارد. دست‌کم تا اواسط دهه‌ی ششم (۵۱ تا ۶۰) در دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها این زبان بد و آموخته نمی‌شد، بعد از آنش را نمی‌دانم و از جریان امروزی اطلاع زیادی ندارم. خب، چنین جوانی وقتی که نیروی آفرینش ادبی یا شعریش بیدار شود ناگزیر است زبانی را به‎کار گیرد که قدرت سواری دادن ندارد. نهایت کارش این می‌شود که نمودن و ساختن را به جای کردن، گردیدن را به جای شدن، و باشیدن و هستن را به جای بودن به کار ببرد و در حقیقت این پنج فعل را (به مثابه مشت نمونه خروار) از معانی اصلی خود خالی کند و زبان را بلنگاند، یا با به‌هم ریختن روابط عناصر قاموسی و دستوری زبان، آب تفاهم نویسنده با خواننده را گل‌آلود کند تا خواننده کم‌مایگی نویسنده را درنیابد. این مشکل طبعاَ در کار نویسندگانی که فارسی زبان دوم آن‌ها است مشهودتر است. در کار اینان حتی لهجه هم دیده می‌شود در یک قصه‌ی کوتاه ساعدی به چنین جمله‌ای برمی‌خوریم: « گدا آمد در خانه‌ نان برایش دادم»، و در جایی دیگر: «می‌آید دخلت را در می‌آورد»!- بی این‌که کوچک‌ترین خرده‌ای بر ساعدی بتوان گرفت در آثار او به عیان می‌بینیم که گفت‌وگوها به دلیل کمبودهای زبانی ناگهان چنان افتی می‌کند که کل اثر را  به خطر می‌اندازد برای نمونه نگاه کنید به همان ترس و لرز که گفت‌وگوها، نه فقط محتوا را پیش نمی‌برد، بلکه عملاَ در کار آن اخلال می‌کند

گناه ساعدی نیست که پیش از روشن کردن تفکیک زبان خود، گرفتار آفرینش جوشانش می‌شود. اگر شاه به راستی شیوه‌ی خلاقیت او را در زندان  اوین نخشکانده بود فرصت بسیاری در پیش داشت که از این بابت نگاه دوباره‌ای به آثار خود بیاندازد. از تمام این پرحرفی دست و پا شکسته منظورم گفتن این نکته بود تولد شاهکارهای ادبیات نوین ما بسی پیش از دهه چهل تا پنجاه آغاز شده است و اگرچه امروز آثار از آن دست عرضه نمی‌شود گمان می‌رود هم‌چنان زنده و پویا باشد. اما به موضوع اصلی این سوأل نمی‌توانم جوابی بدهم، چرا که فقط چند برنامه شعری از تولیدات هنری این روزگار دیده‌ام و مطلقاَ فرصتی برای مطالعه‌ی آثاری که این‌جا و آن‌جا به چاپ می‌رسد نداشته‌ام هرچند که اگر اثر درخشانی جایی چاپ شود راه نفوذ و ارائه‌ی خودش را از در بسته و پنجره کور هم پیدا می‌کند. در عوض به اجمال شنیده‌ام که تولیدات هنری و ادبی ما- که تا اواسط دهه‌ی گذشته در جهت شناختن موقعیت‌ها و شهادت به وهنی که بر انسان می‌رفت و زدودن این وهن حرکت کرده است- امروزه بی هیچ تعارف و اما و اگری غرب‌زده و«آمریکایی»(؟) توصیف می‌شود.

هدف چنین توصیفی بدون شک چیزی جز «سوء‌استفاده از ناآگاهی‌ها نیست.» وگرنه می‌بایست جایی یکی از مخاطبان آگاه این احتجاج بی‌استدلال  گریبان مدعی را بگیرد و بپرسد به کدام دری. البته عند‌الاقتضا می‌شود برچسبی روی شیر زد «مواظب باشید، این مایه کشنده است!». و هر مادری می‌تواند برای ممانعت کودک از افراط در خوردن شکلات، آن را با کلمه‌ی «اخی» وصف کند. اما همه‌ی مخاطبان یک جامعه را کودک پنداشتن خنده‌آور است. اگر منظورم این معرفان «تبلیغ لزوم بازگشت ادبی» است، غرب‌زده و به‌خصوص آمریکایی عنوان کردن آثار دهه‌های گذشته بسیار حیرت‌انگیزتر از آن خواهد بود. که مثلاَ یک کلام بگویند «ما باید سنت شعری محتشم کاشانی‌ها را بار دیگر زنده کنیم»( چنان که گفتند هم). وگرنه من خود بارها، و از آن جمله در مقدمه‌ی هم‌چون کوچه‌ای بی‌انتها به این حقیقت اعتراف کرده‌ام که شعر ناب را نخستین بار از شاعران غربی آموخته‌ام. اسم این غرب‌زدگی و فلان و بهمان نیست. مگر این‌که قرار باشد دور صنایع نساجی و نفت و استفاده از آسانسور و ماشین و هواپیما را هم قلم بگیریم و از ابزار جنگ هم به نیزه و شمشیر بسنده کنیم و از پزشکی به همان جوشانده‌ی عناب و سپستان اکتفا کنیم که خوشا طب سنتی عبد‌الله خان حکیم! این، جدا کردن جامعه از کل بشریت است که از تولیدات فرهنگی نیز همچون تولیدات  صنعتی و دستاوردهای علمی داد و ستد می‌کند و هم‌پا و هم‌گام پیش می‌رود

جنگ دوم جهانی و ضربه‌های هولناک آن در پیکر جامعه بشریت، آثار ادبی بسیاری آفرید و به چهره‌های فراوانی در ادبیات جهان تشخص بخشید. خیلی از نویسندگان هم با توجه به تجربیات شخصی خود از جنگ، نتوانستند خود را از تأثیر آن دور نگه دارند. آیا شما که در هفده سالگی به زندان متفقین افتاده‌اید، شرایط زمانی و مکانی شاعر و نویسنده و به‌طور کلی هنرمند را در تأثیرپذیری از جنگ مؤثر می‌دانید؟

- شرایط اجتماعی و طبقاتی‌اش را بله، مؤثر می‌دانم. اما نمی‌دانم چرا یکهو از جنگ دوم شروع کردید، در صورتی که جنگ اول هم سر دیگر همین کرباس بود و به ناگزیر در شاخه‌های گوناگون آفرینش هنری موضوع آثار فراوانی قرار گرفت بلکه به‌طور غیر مستقیم هم آثار بسیاری به جا گذاشت که مثلاَ به عنوان نمونه می‌شود به ایجاد مکتب داداییسم در شعر و ادبیات فرانسه اشاره کرد. مثلاَ جنگ اول در همسایگی خودمان ترکیه کوهی از ترانه در آثار فولکلوریک به جای نهاد که آن‌چه موسیقی‌شناس و خواننده‌ی بزرگ ملی ترک- روحی سو- از این ترانه‌ها ضبط و اجرا کرده برای پی‌بردن به عظمت فاجعه‌ای است که بر توده‌های بی‌گناه خلق ترک گذشته نمونه‌های بسیار گویایی است.

در مورد من قضیه به کلی فرق می‌کند. من در «بازداشت سیاسی» متفقین بودم، و این با وضع یک «زندانی جنگی» فرق دارد. کشورمان هم در سال‌های سیاه جنگ دوم دچار لطمات جنگی و  طیفی جنگ بود نه زیر آوار مستقیم آن. با وجود همه‌ی این‌ها وضع اسفناک من در آن شرایط سخت قابل بررسی است؛ چرا که به تمام معنی پیازی شده بودم قاطی مرکبات. موجودی بودم به اصطلاح معروف «بیرون باغ». پسربچه‌ای را در نظر بگیرید که پانزده سال اول عمرش را در خانواده‌ای نظامی، در خفقان سیاسی و سکون تربیتی و رکود فکری دوره رضاخانی طی کرده و آن‌وقت ناگهان در نهایت گیجی، بی‌هیچ درک و شناختی، در بحران‌های اجتماعی سیاسی سال‌های ۲۰ در میان دریایی از علامت سوأل از خواب پریده و با شوری شعله‌ور و بینشی در حد صفر مطلق، با تفنگ حسن‌موسایی که نه گلوله دارد و نه ماشه، یالان‌چی پهلوان گروهی ابله‌تر از خود شده است که با شعار «دشمن دشمن ما دوست ما است» ناآگاهانه- گرچه از سر صدق- می‌کوشند مثلاَ با ایجاد اشکال در امور پشت جبهه متفقین آب به آسیاب دار و دسته‌ی اوباش هیتلر بریزند!

البته آن گرفتاری، از این لحاظ که بعدها «کمتر» فریب بخورم و یا هر یاوه‌ای را شعاری رهایی‌بخش به حساب نیاورم برای من درس آموزنده‌ای بود؛ که این، خب، البته جواب سوأل شما نیست. من در آن زمینه تجربه‌ای ندارم که ارائه کنم. اما روشن است که هر نویسنده یا شاعری جنگ را با معیارها و برداشت‌های خودش ترجمه می‌کند، و همین است که مثلاَ می‌بینیم یک جا با حماسه پهلو می‌زند یک جا با فاجعه، و یک جای دیگر محکی از آب درآید برای سنجش شیر‌مردی‌ها یا بی‌غیرتی‌ها. برای نمونه اشاره می‌کنم به اثر مشهور همینگوی «ناقوس عزای که را می‌زند» که راست از مرکز این طیف می‌گذرد.

هنگامی که تغییر و تحول مهمی در جامعه اتفاق می‌افتد یا در شرف اتفاق افتادن است برای همه‌ی افراد و بخصوص آن‌هایی که نقش جدی‌تر و حساس‌تری در آن جامعه دارند این وظیفه مطرح می‌شود که به درک وسیع‌تر و عمیق‌تری از مضمون و محتوای فعالیت‌های خود برسند. سوألم این است که آیا ضرورت ایجاد یک خط مشخص در ادبیات احساس نمی‌شود؟ – توضیح بیشتر می‌دهم. ببینید، ما امروز با ادبیات آمریکای لاتین روبه‌روییم. وقتی نگاه می‌کنیم می‌بینیم که انگار همه از دنیایی آمده‌اند که به نوعی جن‌زده اما کاملاَ عینی است. از مقوله‌های مختلف حرف می‌زنند اما غنای زبانی مشترکی دارند که طعم متعارف اروپا و دیگر کشورها را ندارد. اما در کشور ما هنوز چنین اتفاقی نیفتاده است. کار ما حداکثر شبیه آثار اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها است در حالی که آسیا و آمریکای لاتین به مثابه کشورهای جهان سومی باید بیش از این‌ها وجوه مشترک داشته باشند. علتش چیست که آمریکای لاتین بیخ ریش ممالک متحد آمریکا ادبیاتی دیگرگونه تولید می‌کند، ولی ما هنوز که هنوز است می‌کوشیم همینگوی‌وار بنویسیم نه مارکزوار. واقعاَ علتش چیست؟ زبان متفاوت؟ جغرافیای سیاسی متفاوت؟ آب و هوای متفاوت؟

 

- کشورهای آمریکای لاتین، به جز برزیل که زبانش پرتغالی است، مشترکاَ به اسپانیایی می‌گویند و می‌نویسند. (از زبان‌های دیگر، مثل کچوآ و آیمارا می‌گذریم) پس کاملاَ طبیعی است که تولیدات ادبی و شعری‌شان به صورت جریانی حاد در یک‌دیگر اثر خلاقه بگذارد برای یک شیلیایی یا کوبایی مواجهه با آثار مارکز به قدر ما حیرت‌انگیز نیست، چرا که مارکز ادامه یا قله‌ی یک سربالایی طولانی است که از فراسوهای قرون آغاز شده است. ولی ما، ناگهان با آثار مارکز «تصادف می‌کنیم» و طبعاَ به شگفت می‌آییم؛ چنان‌که انگار یکهو زیر چشم‌های ناباورمان غولی عجیب‌ از اعماق ظلمت بیرون جهیده است. بی‌گمان این شگفت‌زدگی ناشی از آن است که غول را ابتدا به ساکن و به‌طور نامنتظر کشف کرده‌ایم و از محیط زندگی و تولید و شرایط نشو و نمایش یک‌سره بی‌خبریم. اما حقیقت این است که دایناسور هم از نطفه‌ای به وجود می‌آید و ابعاد عظیمش در شرایط مساعد برمی‌بالد. ما از ادبیات معاصر دنیای لاتین چیز زیادی ندیده‌ایم و از سوابق آن آگاهی چندانی نداریم. شعر اکتاویوپاز برای‌مان غریبی می‌کند، چون که شعر روبن داریو و نیکلاس گویلن‌ها را نخوانده‌ایم. البته بسیار محتمل است که اکتاویوپاز به نسبت اسلافش ناگهان جهشی عظیم کرده باشد، چنان که مثلاَ نیما در قیاس با بهار؛ اما نباید فراموش کرد که به هر حال جهش فقط در طریق تکامل صورت می‌بندد.

هیچ خیزابی سر خود و از نقطه‌ی صفر آغاز نمی‌شود. اول نسیمکی برمی‌خیزد و موجکی بر دریا به حرکت درمی‌آید، و هر موج بلندتری را به حرکت درمی‌آورد. جوشش امواج است که در نهایت به برخاستن خیزاب‌ها می‌انجامد و در آن هنگام است که پرواز کوهواره‌های آب ناگزیر می‌شود. پروازی پس از، پرواز دیگر. این ادبیات از فرهنگی بسیار عمیق نشأت گرفته است که ریشه‌هایش در دوردست تاریخ از اسطوره‌های پیچیده و بسیار زیبای اقوام مایا و تولتک و آزتک سیراب می‌شود. طبیعی است اگر این فرهنگ طعم  و رنگی دیگر داشته باشد برای فرهنگ اروپا و آمریکا، سوای فرهنگ ایران یا چین یا ژاپن، چطور متوقعید آسیا و آمریکای لاتین، آن هم «به عنوان کشورهای جهان سوم» ، وجوه مشترک ادبی یا فرهنگی داشته باشند؟ «جهان سوم» یک ترم اقتصادی سیاسی موقت است؛ فرهنگ و هنر هند و مصر و گواتمالا را چگونه می‌توان زیر شولای «جهان سوم» یک کاسه کرد؟ هر کدام از این فرهنگ‌ها صندوق دربسته‌ی بی کلیدی است که به هیچ وردی باز نمی‌شود و به هر اندازه که میان‌شان تعاطی و بده بستان صورت بگیرد محال است آب و دانه‌شان حلیم واحدی بسازد.

برای مثال موسیقی بومی همین منطقه خودمان را در نظر بگیریم که یک مشت دستگاه‌های جدا جدای کاملاَ بسته است. می‌توان در چند ساعت همه آن‌ها را نواخت و به پایان برد. ماهوری هم که شما بنوازید از اول تا آخر همان ماهوری است که من می‌نوازم یا در سال ۱۳۲۴ مرحوم شهنازی نواخته با تار، یا ده سال بعد از آن صبای خدا بیامرز نواخته با ویولن. همه یکی است: پیش‌درآمدی و قول و غزلی و چهارمضرابی و تصنیفی و رنگی؛ جز این که آقای عبادی خوش‌تر می‌زند و به تکنیک نوازندگی روان‌تری دست پیدا کرده یا آقای شجریان دل‌انگیزتر و جمع و جورتر از دیگران می‌خواند. اما خواندن او فقط برای شما و من دل‌انگیز است؛ اگر همین کنسرت‌های موفقش را در پاراگوئه یا ژاپن اجرا کند بعید می‌دانم با سر و دست شکسته برنگردد. این موسیقی از محالات است که بتواند زیر تأثیر موسیقی هندی یا چینی قرار بگیرد یا بتواند مثل موسیقی اروپا به خلق آثاری با آن همه وجوه گونه‌گون توفیق یابد. آثار آقای امیروف آذربایجانی را بینداز جلو بچه‌ها؛ که شور، همان در زمزمه‌ی سه‌تار خوش‌تر. امکان ندارد بتوان مثلاَ در دستگاه شور سنفونی یا اپرایی تصنیف کرد. هم‌چنان که محال است موسیقی‌دان آلمانی به نحوی تحت تأثیر موسیقی ما قرار گیرد. صندوق‌چه‌ی دربسته‌ی بی‌کلیدی که گفتم این است. موسیقی ما همه حرف‌هایش را گفته و در ردیف‌های خود به سنگ‌واره مبدل شده است.

گذشته از این‌ها اصولاَ هر محیطی هر ادبیاتی را نمی‌پذیرد. تو بیا بندر چم‌خاله را بگذار جای ماکوندوی «صد سال تنهایی»، بی‌بی عمه‌جان را بگذار جای رمدیوس خوشگله، سرهنگ سهراب خان را جای سرهنگ آئوره‌لیانو، مشتی‌ کاس‌آقای دعانویس را جای ملکوئیادس کولی، و ببین چه آش شله‌قلم‌کاری از آب درمی‌آید. در آن محیط صد سال تنهایی جا می‌افتد. در این محیط عزاداران بیل، که گفتم: از این لحاظ و در این اثر، ساعدی پیش‌قدم مارکز است.

فکر می‌کنید در یک دوره لا‌کتاب جامعه هیچ‌کس کتاب نمی‌نویسد؟

و اما از «ضرورت ایجاد یک خط مشخص در ادبیات» پرسیدید. بدون این که بپرسم منظورتان از این خط مشخص چیست عرض می‌کنم که ادبیات را کارگران ادبی منفرد تولید می‌کنند. یعنی هرگز نمی‌توان یک «خط مشخص» برای ادبیات «ایجاد» کرد. این کار به صادر کردن بخش‌نامه‌ی حزبی می‌ماند و تنها از کسانی نظیر استالین و ژدانف ساخته است. ضرورت اجتماعی چیزی است مثل ناگزیر بودن تولد کودکی که مادرش پا به نه ماهگی گذاشته. هر چیزی که به نقطه‌ی ضرورت رسید تولدش امری حتمی است. به دخالت دیگران نیازی نیست. دخالت دیگران نه تسریعش می‌کند نه مانع پیدایشش می‌شود.

خوب حالا به قسمت پایانی همان پاسخ قبلی برمی‌گردیم. شما اشاره کردید به ادبیات دوره‌ی استالین و نقش ژدانف. گفتید: «… ادبیات را کارگران ادبی منفرد تولید می‌کنند… و هر چیزی که به نقطه‌ی ضرورت رسید تولدش امری حتمی است. به دخالت دیگران نیازی نیست و دخالت دیگران نه سریعش می‌کند نه مانع پیدایشش می‌شود.» سوأل این است: با توجه به فرایند ادبیات شوروی و دوره رکود آن در دهه‌های بعد از استالین«دخالت دیگران» را چگونه می‌بینید؟ هم‌چنین در مورد سوأل یک متوجه نشدم اشاره‌تان به خشکاندن خلاقیت هنری آقای ساعدی در رژیم شاه از چه مقوله‌ای بوده است.

- من می‌گویم خلق اثر یک موضوع است، عرضه‌ی آن یک موضوع دیگر. دخالت دیگران مانع خلق اثر نمی‌شود. «مرشد و مارگریتا» آقای بولگاکف که اولین بار با حذف ۲۵ صفحه از متن آن به سال ۱۹۶۵ منتشر شد، ۲۵ سال قبل از آن نوشته شده بود. دخالت آقای استالین این قدر بود که جلو نشرش دیوار بکشد نه جلو آفرینشش. فکر می‌کنید در یک دوره لا‌کتاب جامعه هیچ‌کس کتاب نمی‌نویسد؟

در مورد ساعدی باید بگویم آن‌چه از او زندان شاه را ترک گفت جنازه‌ی نیم‌جانی بیشتر نبود. آن مرد با آن خلاقیت جوشانش پس از شکنجه‌های جسمی و بیشتر روحی زندان اوین دیگر مطلقاَ زندگی نکرد، آهسته آهسته در خود تپید و تپید تا مرد. ما در لندن با هم زندگی می‌کردیم و من و همسرم  شهود عینی این  مرگ دردناک بودیم. البته اسم این کار را نمی‌توانیم بگذاریم «دخالت ساواک در موضوع خلاقیت ساعدی». ساعدی برای ادامه‌ی کارش نیاز به روحیات خود داشت و این روحیات را از او گرفتند. درختی دارد می‌بالد و شما می‌آیید و آن را اره می‌کنید. شما با این کار در نیروی بالندگی او دست نبرده‌اید بلکه خیلی ساده«او را کشته‌اید». اگر این قتل عمد انجام نمی‌شد، هیچ چیز نمی‌توانست جلو بالیدن آن را بگیرد. وقتی نابود شد البته دیگر نمی‌بالد، و شاه ساعدی را خیلی ساده «نابود کرد». من شاهد کوشش‌های او بودم. مسائل را درک می‌کرد و می‌کوشید عکس‌العمل نشان بدهد، اما دیگر نمی‌توانست. او را اره کرده بودند.

آیا شما شعر و ادبیات امروز خودمان را با شعر و ادبیات دیگر نقاط جهان هم‌سطح می‌دانید؟ اگر جواب مثبت است لطفاَ بفرمایید صرف‌نظر از بعد مکانی، یعنی مسافت زیاد با «رسانه‌های جهانی»، چه چیز باعث شده است شعر و ادبیات ما، مثلاَ در مقایسه با آمریکای لاتین، در سراسر دنیا غریب و ناشناخته باقی مانده باشد؟ آیا زبان را عامل اصلی تصور نمی‌کنید؟ چاره چیست؟ مثلاَ آیا می‌شود با ترجمه آثار توسط شاعران و مترجمین خوبی مثل خود شما این مهم را حل کرد؟ یعنی می‌شود به طریقی به قلب جهان زد و احیاناَ کنار نرودا، آلن گینزبرگ، دنیس لورتا یا آن سکستن قرار گرفت

- ما می‌توانیم شعر و ادبیات‌مان را گردن‌افراخته‌تر از آن که تصور می‌کنید به میدان ببریم. این را از زبان کسی می‌شنوید که دست‌کم در دو فستیوال خاورمیانه‌ای و جهانی شعر حضور فعال داشته است. اگر آثار ما در سطح جهان عرضه نشده علتش را مطلقاَ در«نامرغوبی جنس» نباید جست. شاید ادبیات‌مان به قدر کافی دلسوزانه به دنیا عرضه نشده باشد. اما لنگی نفوذ شعرمان معلول عامل دیگری است. شعر ما ذاتاَ چنان است که در بافت زبان عرضه می‌شود. نزد ما کمتر شعر موفقی می‌توان یافت که فقط بر سطح زبان لغزیده آن را کاملاَ به خدمت خود نگرفته باشد. چنین اشعاری معمولاَ به ندرت ممکن است در جامه‌ی زبان‌های دیگر جا افتد، و فقط به طرزی گزارش‌گرانه به زبان دیگران انتقال می‌یابد. در واقع حال مسابقه‌ی فوتبالی را پیدا می‌کند که از رادیو گزارش شود یا فیلمی که کسی برای دیگری تعریف ‌کند. گاهی شعر از دخالت شاعر در دستور زبان فعلیت می‌یابد:

وقتی می‌گوییم «هنرمند متعهد» بالطبع از کسی سخن می‌گوییم که ابتدا باید هنرمندیش به ثبوت رسیده باشد

ما بی‌ چرا زندگانی

آنان به چرا مرگ خود آگاهانند

حالا اگر مثلاَ زبان آلمانی یا انگلیسی به چنین دخالتی راه ندهد و بافت زبانی این سطور در ترجمه از میان برود حاصل کار چه خواهد شد؟

ما بی دلیل زنده‌ای

آن‌ها می‌دانند چرا مرده‌اند

در باب اشکالات ترجمه‌ی شعر ما به زبان‌های دیگر در پیش‌گفتاری بر کتاب هایکو نکاتی را عنوان کرده‌ام و مکرر نمی‌کنم. البته مترجمان اگر خودشان شاعر هم باشند می‌توانند مشکل را حل کنند، منتها تا حدودی و فقط در مورد پاره‌یی شعرها. اما راستی راستی فایده این کار چیست

خودنمایی که نمی‌خواهیم بکنیم؛ حالا گیرم همسایه هم دانست که گلدان روی میز من یا شما چقدر زیبا است!

من تصور می‌کنم هر شاعر و هنرمندی دوست دارد مخاطبانش محدود نباشد و این خودنمایی نیست. شما گفتید، در دو فستیوال خاورمیانه‌ای و جهانی حضوری فعال داشته‌اید. این باعث مباهات است. آیا فکر نمی‌کنید یکی از دستاوردهای شرکت شما در چنین فستیوال‌هایی نشان دادن زیبایی همان گلدان بوده است؟ و دیگر این که چگونه ممکن است آگاهی همسایه از گلدان زیبای شما بی‌تأثیر باشد. ما در طول تاریخ با چنین تأثیرهایی در زمینه‌های متفاوت روبرو شده‌ایم.

- زیاد سخت نگیرید. ما غم شعر و ادبیات خودمان را داریم. درواقع غم‌خانه‌ی خودمان را. البته مشاهده‌ی گلدان زیبای همسایه چیزهایی به ما خواهد آموخت و میز ما را زیباتر خواهد کرد؛ اما این که همسایه نتواند زیبایی گلدان ما را ببیند باید مشکل او باشد نه مشکل ما. در آن فستیوال‌های دوگانه هم من برای نشان‌دادن زیبایی گلدان‌مان تلاشی نکردم، بلکه فقط گلدان را گذاشتم وسط، و جماعت از رو رفتند. کسانی چون البیاتی( مصری) و آدونیس( لبنانی)  و یک شاعر سرشناس  روسی  آن‌جا  بودند. آدونیس (در پرینستون) و سال  بعد آن شاعر روس( در تکزاس؟) صاف و پوست‌کنده گفتند بعد از شاملو شعر نمی‌خوانیم و به ارائه‌ی ترجمه شعر خود بسنده کردند. من فقط پریا را به فارسی خوانده بودم که قبلاَ موضوع آن را دکتر کریمی حکاک برای حاضران در چند سطر« پتعریف کرده بود» و گفته بود ترجمه‌ی شعر را نمی‌دهیم و خودتان می‌توانید آن را در آهنگ شعر پیگیری کنید. به ما چه که ترجمه‌ی آثارمان چه تأثیری در کار آن‌ها خواهد گذاشت؟ مگر ما برای این هدف کار می‌کنیم

از ترجمه‌ی شعرهای خودتان چه خبر

- از شعرهای من تا آن‌جا که اطلاع دارم به‌طور پراکنده به اسپانیایی، روسی، ارمنی، انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، هلندی، رومانیایی و ترکی ترجمه شده. ابراهیم در آتش در ژاپن زیر چاپ است. ده سال پیش منتخبی به زبان صربی(زاگربی) چاپ شد. پارسال قرار بود مجموعه‌یی از پنجاه شعر منتخب در آمریکا درآید اما چون به مترجم که مقدمه‌ی مفصلی بر آن نوشته است نکاتی را یاد‌آوری کردم چاپش به تعویق افتاد، ضمناَ این شعرها در یک درس پنج واحدی در دانشگاه سالت‌لیک سیتی تدریس می‌شود. امسال وابسته‌ی فرهنگی  آلمان پیش من آمد برای اجازه‌ی انتشار مجموعه‌ی منتخبی از من به آلمانی. قصدشان این است که به کمک یک مترجم ایرانی و یک شاعر آلمانی به سرمایه‌ی دولت آلمان برگردان پدر مادرداری از این اشعار بیرون بدهند. دولت آلمان، هم مخارج ترجمه را می‌پردازد هم پس از چاپ کتاب که توسط ناشر عمده‌ای صورت می‌گیرد سه هزار نسخه‌ی آن را برای کتاب‌خانه‌های عمومی خود خریداری می‌کند. باید خواب‌نما شده باشند

از تعهد اجتماعی و تعهد هنری سخن به خروار گفته‌اند. من می‌خواهم بپرسم که به عقیده‌ی شما کدام‌‌یک از این دو در اولویت قرار دارد؟

- این دو، سطوح یک سکه است: آخر وقتی می‌گوییم «هنرمند متعهد» بالطبع از کسی سخن می‌گوییم که ابتدا باید هنرمندیش به ثبوت رسیده باشد. کسان بسیاری کوشیده‌اند یا می‌کوشند هنری را وسیله‌ی انجام تعهد اجتماعی خود کنند، اما از آن‌جا که مایه‌ی هنری کافی ندارند آثارشان علی‌رغم همه‌ی حسن نیتی که در کار می‌کنند، فروغی نمی‌دهد. یک بازی‌نویس را در نظر بگیرید که می‌کوشد رسالتی اجتماعی را در لباس تئاتر عرضه کند اما آثارش سست و فاقد انسجام و گیرایی است. بر آثار چنین کسی چه فایده‌یی مترتب خواهد بود؟ که به قول سعدی:

گر تو قرآن بدین نمط خوانی

ببری رونق مسلمانی!

تا جایی که من می‌دانم شما حدود ۶۲ سال‌تان است. ممکن است بپرسم چند سال از عمرتان را در خارج کشور به سر برده‌اید؟ سوأل دیگرم این است: در چند ساله‌ی اخیر جمعی از شاعران و نویسندگان ما به خارج کشور کوچیده‌اند. شما چه احساسی داشته‌اید که مانده‌اید؟

- در مجموع شاید سه سالی را در خارج کشور بوده‌ام، اما آن سال‌ها را جزو عمرم به حساب نمی‌آورم. می‌دانید؟ راستش بار غربت سنگین‌تر از توان و تحمل من است. همه‌ی ریشه‌های من که جز به ضرب تبر نمی‌توانم از آن جدا بشوم، و خود نگفته پیدا است که پس از قطع ریشه به بار و بر چه امیدی باقی خواهد ماند. شکفتن در این باغچه میسر است و ققنوس تنها در این اجاق جوجه می‌آورد. وطن من این‌جا است. به جهان نگاه می‌کنم اما فقط از روی این تخت پوست. دیگران خود بهتر می‌دانند که چرا جلای وطن کرده‌اند. من اینجایی هستم. چراغم در این خانه می‌سوزد، آبم در این کوزه ایاز می‌خورد و نانم در این سفره است. این‌جا به من با زبان خودم سلام می‌کنند و من ناگزیر نیستم در جواب‌شان بُن‌ژور و گودمُرنینگ بگویم.

منبع: مد و مه



:: موضوعات مرتبط: نقدها , ,
:: برچسب‌ها: شاملو , ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1153
نویسنده : آوا فتوحی

 

احمد شاملو (زادهٔ ۲۱ آذر ۱۳۰۴؛ ۱۲ دسامبر ۱۹۲۵، در خانهٔ شمارهٔ ۱۳۴ خیابان صفی‌علیشاه[۱] - در تهران، درگذشتهٔ ۲ مرداد ۱۳۷۹؛ ۲۴ ژوئیه ۲۰۰۰ در شهرک دهکده، فردیس کرج) شاعر، نویسنده، فرهنگ‌نویس، روزنامه‌نگار، پژوهشگر، مترجم ایرانی و از مؤسسان و دبیران کانون نویسندگان ایران در قبل و بعد از انقلاب بود. آرامگاه او در امامزاده طاهر کرج واقع شده است. در دوره‌ای از جوانی شعرهای خود را با تخلص الف. بامداد و الف.صبح منتشر می‌کرد. سرودن شعرهای آزادی‌خواهانه و ضد استبدادی، عنوان شاعر آزادی ایران را برای او به ارمغان آورده است.
شهرت اصلی شاملو به خاطر سرایش شعر است که شامل گونه‌های مختلف شعر نو و برخی قالب‌های کهن نظیر قصیده و نیز ترانه‌های عامیانه‌ می‌شود. شاملو در سال ۱۳۲۶ با نیما یوشیج ملاقات کرد و تحت تأثیر او به شعر نو (که بعدها شعر نیمایی هم نامیده شد) روی آورد، اما برای نخستین بار در شعر «تا شکوفهٔ سرخ یک پیراهن» که در سال ۱۳۲۹ با نام «شعر سفید غفران» منتشر شد وزن را رها کرد و به‌ صورت پیشرو سبک نویی را در شعر معاصر فارسی شکل داد. از این سبک به شعر سپید یا شعر منثور [۲] یا شعر شاملویی[۳] یاد کرده‌اند. تنی چند از منتقدان ادبی او را موفق‌ترین شاعر در سرودن شعر منثور می‌دانند. [۴]
شاملو علاوه بر شعر، فعالیت‌های مطبوعاتی، کارهای تحقیق و ترجمهٔ شناخته‌شده‌ای دارد. مجموعهٔ کتاب کوچهٔ او بزرگ‌ترین اثر پژوهشی در باب فرهنگ عامهٔ مردم ایران( با تمرکز بر فرهنگ تهران) می‌باشد. آثار وی به زبان‌های: سوئدی، انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، ارمنی، هلندی، رومانیایی، فنلاندی، کردی و ترکی∗ ترجمه شده‌است.
زندگی و فعالیت‌ها
تمام مطالب این بخش با توجه به اطلاعات ارائه شده در سال‌شمار زندگی احمد شاملو نوشته آیدا شاملو تهیه شده‌است. این سال‌شمار در منابع گوناگون از جمله وب‌گاه احمد شاملو، دفتر هنر[۵]، احمد شاملو شاعر شبانه‌ها و عاشقانه‌ها[۶]، شناخت‌نامه[۷]، منتشر شده‌است. هر جا از منبع دیگری استفاده شده باشد در پانویس ذکر شده‌است.
تولد و سال‌های پیش از جوانی [ویرایش]
احمد شاملو در ۲۱ آذر ۱۳۰۴ در خانه شماره ۱۳۴ خیابان صفی علیشاه تهران متولد شد. پدرش حیدر نام داشت که تبار او به گفتهٔ شاملو در شعر «من بامدادم سرانجام...» از مجموعهٔ مدایح بی‌صله به اهالی کابل بازمی‌گردد. مادرش کوکب عراقی شاملو، از مهاجران قفقازی بود که طی انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ روسیه، به همراه خانواده‌اش به ایران کوچانده‌شده‌بود[۸]. دورهٔ کودکی را به خاطر شغل پدر که افسر ارتش رضا شاه بود و هر چند وقت را در جایی به مأموریت می‌رفت، در شهرهایی چون رشت و سمیرم و اصفهان و آباده و شیراز گذراند. (به همین دلیل شناسنامهٔ او در شهر رشت گرفته شده‌است و محل تولد در شناسنامه، رشت نوشته شده‌است.) دوران دبستان را در شهرهای خاش، زاهدان و مشهد و بیرجند گذراند و از دوازده سیزده سالگی شروع به ضبط لغات متداول عوام (که در فرهنگ‌های رسمی ثبت نمی‌شود) کرد.
دوره دبیرستان را در بیرجند، مشهد، گرگان و تهران گذراند و سال سوم دبیرستان را مدتی در دبیرستان ایران‌شهر و مدتی در دبیرستان فیروز بهرام تهران خواند و به شوق آموختن زبان آلمانی در مقطع اول هنرستان صنعتی ایران و آلمان ثبت‌نام کرد.
دوران فعالیت سیاسی و زندان [ویرایش]
در اوایل دهه ۲۰ خورشیدی پدرش برای سر و سامان دادن به تشکیلات از هم پاشیده ژاندرمری به گرگان و ترکمن‌صحرا فرستاده شد. او همراه با خانواده به گرگان رفت و به ناچار در کلاس سوم دبیرستان ادامه تحصیل داد. در بحبوحهٔ جنگ جهانی دوم و ورود متفقین به خاک ایران، در فعالیت‌های سیاسی علیه متفقین در شمال کشور شرکت کرد و بعدها در تهران دستگیر و به بازداشتگاه سیاسی شهربانی و از آنجا به زندان شوروی در رشت منتقل شد. پس از آزادی از زندان با خانواده به رضائیه (ارومیه) رفت و تحصیل در کلاس چهارم دبیرستان را آغاز کرد. با به قدرت رسیدن پیشه‌وری و فرقهٔ دموکرات آذربایجان همراه پدرش دستگیر شد و تا کسب تکلیف از مقامات بالاتر دو ساعت مقابل جوخهٔ آتش قرار گرفت. سرانجام آزاد شد و به تهران بازگشت. او برای همیشه ترک تحصیل کرد و در یک کتاب‌فروشی مشغول به کار شد.
ازدواج اول و چاپ نخستین مجموعهٔ شعر و آشنایی با نیما [ویرایش]
شاملو در بیست و دو سالگی (۱۳۲۶) با اشرف‌الملوک اسلامیه ازدواج کرد. هر چهار فرزند او، سیاوش، سامان، سیروس و ساقی حاصل این ازدواج هستند. در همین سال اولین مجموعه اشعار او با نام آهنگ‌های فراموش‌شده به چاپ رسید. مدتی بعد با نیما دیدار کرد و تحت تأثیر آشنایی با او و به قصد معرفی شعر او، دست به انتشار مجلات کوچک مقطعی (چون سخن نو، هنر نو (ساعت ۴ بعد از ظهر)، روزنه، راد، آهنگ صبح و ... زد.
در سال ۱۳۳۰ شعر بلند «۲۳» و مجموعه اشعار قطع نامه را به چاپ رساند. در سال ۱۳۳۱ به مدت حدود دو سال مشاورت فرهنگی سفارت مجارستان را به عهده داشت.
دستگیری و زندان [ویرایش]
در سال ۱۳۳۲ پس از کودتای ۲۸ مرداد علیه دکتر مصدق و با بسته شدن فضای سیاسی ایران مجموعه شعر آهن‌ها و احساس توسط پلیس در چاپخانه سوزانده می‌شود و با یورش مأموران به خانه او ترجمهٔ طلا در لجن اثر زیگموند موریس و بخش عمدهٔ کتاب پسران مردی که قلبش از سنگ بود اثر موریوکایی با تعدادی داستان کوتاه نوشتهٔ خودش و کتاب‌ها و یادداشت‌های کتاب کوچه از میان می‌رود و با دستگیری مرتضی کیوان نسخه‌های یگانه‌ای از نوشته‌هایش از جمله مرگ زنجره و سه مرد از بندر بی‌آفتاب توسط پلیس ضبط می‌شود که دیگر هرگز به دست نمی‌آید. او موفق به فرار می‌شود اما پس از چند روز فرار از دست مأموران در چاپخانهٔ روزنامهٔ اطلاعات دستگیر شده، به عنوان زندانی سیاسی به زندان موقت شهربانی و زندان قصر برده می‌شود. در زندان علاوه بر شعر، به بررسی شاهنامه می‌پردازد و دست به نگارش پیش‌نویس دستور زبان فارسی می‌زند و قصهٔ بلندی به سیاق امیر ارسلان و ملک بهمن می‌نویسد که در انتقال از زندان شهربانی به زندان قصر از بین می‌رود [۹]. مرتضی کیوان به همراه ۹ افسر سازمان نظامی اعدام می‌شود و او در زمستان ۱۳۳۳ پس از تحمل یک سال حبس، از زندان آزاد می‌شود.
ازدواج دوم و تثبیت جایگاه شعری
در سال ۱۳۳۶ با انتشار مجموعهٔ اشعار هوای تازه، به عنوان شاعری برجسته تثبیت می‌شود. این مجموعه شامل فرم‌ها و تجربه‌هایی متفاوت در قالب شعر نو است. در همین سال مجموعه‌ای از رباعیات ابوسعید ابوالخیر، خیام و باباطاهر را منتشر می‌کند. پدر شاملو در ۱۳۳۶ فوت می‌کند.
شاملو در ۱۳۳۶ با طوسی حائری ازدواج می‌کند. دومین ازدواج شاملو مانند ازدواج اول مدت زیادی دوام نمی‌آورد و چهار سال بعد در ۱۳۴۰ از همسر دوم خود نیز جدا می‌شود.
در سال ۱۳۳۹ مجموعه شعر باغ آینه منتشر می‌شود. معروف‌ترین ترانه‌های عامیانهٔ معاصر فارسی همچون پریا و دخترای ننه دریا در این دو مجموعه منتشر شده‌است. در سال ۱۳۴۰ هنگام جدایی از همسر دومش همه چیز از جمله برگه‌های تحقیقاتی کتاب کوچه را رها می‌کند.
شروع فعالیت‌های سینمایی
در سال ۱۳۳۸ شاملو به اقدام جدیدی یعنی تهیه‌ی قصه‌ی خروس زری پیرهن پری ( با نقاشی فرشید مثقالی برای کودکان دست می‌زند. در همین سال به تهیه فیلم مستند سیستان و بلوچستان برای شرکت ایتال کونسولت [۱۰] نیز می‌پردازد. این آغاز فعالیت سینمایی بحث‌انگیز احمد شاملو است. او بخصوص در نوشتن فیلمنامه و دیالوگ‌نویسی فعال است. در سال‌های پس از آن و به‌ویژه با مطرح شدنش به عنوان شاعری معروف، منتقدان مختلف حضور سینمایی او را کمرنگ دانسته‌اند. خود او می‌گفت: «شما را به خدا اسم‌شان را فیلم نگذارید.» و بعضی شعر معروف او «دریغا که فقر/ چه به آسانی/ احتضار فضیلت است» را به این تعبیر می‌دانند که فعالیت‌های سینمایی او صرفاً برای امرار معاش بوده‌است.[۱۱] شاملو در این باره می‌گوید: «کارنامهٔ سینمایی من یک جور نان خوردن ناگزیر از راه قلم بود و در حقیقت به نحوی قلم به مزدی!»[۱۲] برخی فیلمنامهٔ فیلم گنج قارون را که در سال‌های میانی دهه ۴۰ سینما را از ورشکستگی نجات داد منتسب به شاملو می‌دانند. استفادهٔ فراوان از امکانات زبان محاوره در گفت‌گوهای گنج قارون می‌تواند دلیلی بر این مدعا باشد.[۱۳]
در سال ۱۳۳۹ با همکاری هادی شفائیه و سهراب سپهری ادارهٔ سمعی و بصری وزارت کشاورزی را تأسیس می‌کند و به عنوان سرپرست آن مشغول به کار می‌شود. در سال ۱۳۴۰ با همکاری دکتر محسن هشترودی ۲۵ شماره از هفته‌نامهٔ کتاب هفته را منتشر می‌کند. هفته‌نامهٔ کتاب هفته و خوشه از تأثیرگذارترین هفته‌نامه‌های ادبی دههٔ ۴۰ بودند.
 
احمد شاملو و آیدا سرکیسیان

شاملو در ۱۴ فروردین ۱۳۴۱ با آیدا سرکیسیان ( ریتا آتانث سرکیسیان) آشنا می‌شود. این آشنایی تأثیر بسیاری بر زندگی او دارد و نقطهٔ عطفی در زندگی او محسوب می‌شود. در این سال‌ها شاملو در توفق کامل آفرینش هنری به سر می‌برد[۱۴] و تحت تأثیر این آشنایی شعرهای مجموعهٔ آیدا: درخت و خنجر و خاطره! و آیدا در آینه را می‌سراید. او دربارهٔ اثر آیدا در زندگی خود به مجله فردوسی گفت: «هر چه می‌نویسم برای اوست و به خاطر او... من با آیدا آن انسانی را که هرگز در زندگی خود پیدا نکرده‌بودم پیدا کردم».[۱۵]
آیدا و شاملو در فروردین ۱۳۴۳ ازدواج می‌کنند و شش ماه در ده شیرگاه (مازندران) اقامت می‌گزینند و از آن پس شاملو تا آخر عمر در کنار او زندگی می‌کند. شاملو در همین سال دو مجموعه شعر به نام‌های آیدا در آینه و لحظه‌ها و همیشه را منتشر می‌کند و سال بعد نیز مجموعه‌یی به نام آیدا: درخت و خنجر و خاطره! منتشر می‌شود و در سال ۱۳۴۵ برای سومین بار تحقیق و گردآوری کتاب کوچه راآغاز می‌کند و برنامهٔ فصه‌های مادربزرگ را برای بخش برنامه‌های کودک تلویزیون ملی ایران تهیه می‌کند.
آیدا شاملو در برخی کارهای احمد شاملو مانند مجموعهٔ کتاب کوچه با او همکاری داشت و سرپرست این مجموعه بعد از اوست.[۱۵]
در سال ۱۳۴۶ شاملو سردبیری قسمت ادبی و فرهنگی هفته‌نامهٔ خوشه را به عهده می‌گیرد. در سال ۱۳۴۷ «شب شعر خوشه» را با همکاری دکتر عسکری و با حضور 110 شاعر معاصر، نمایشگاه نقاشی منصوره حسینی، نمایشگاه کاریکاتور اردشیر محصص و تئاتر در درانتظار گودو را با هنرمندی داوود رشیدی، پرویز صیاد و پرویز کاردان برگزار می‌کند. همکاری او با نشریه خوشه تا ۱۳۴۸ که نشریه به دستور ساواک تعطیل می‌شود، ادامه دارد. در سال ۱۳۴۷ او به عضویت هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران در می‌آید و کار بر روی غزلیات حافظ و تاریخ دورهٔ حافظ را آغاز می‌کند. نتیجه این تحقیقات بعدها به انتشار حافظ شیراز به روایت احمد شاملو انجامید. شاملو مطالعهٔ شعر و تاریخ اجتماعی سیاسی دورهٔ حافظ و اصلاح روایت خود از حافظ را تا پایان عمر ادامه داد.
در خرداد ۱۳۵۰ ترجمهٔ بازبینی شدهٔ رمان پابرهنه‌ها، نوشتهٔ زاهاریا استانکو با استقاده و تکیه بر زبان تداولی منتشر شد. در اسفند ۱۳۵۰ شاملو مادرش را از دست داد. در همین سال به فرهنگستان زبان ایران برای تحقیق و تدوینِ کتاب کوچه، دعوت شد و به مدت سه سال به همکاری خود با فرهنگستان ادامه داد.
سفرهای خارجی
شاملو در دههٔ ۱۳۵۰ به فعالیت‌های گسترده‌ای در شعر، نویسندگی، روزنامه نگاری (از جمله همکاری با کیهان فرهنگی و آیندگان)، ترجمه، شعرخوانی (از جمله در انجمن فرهنگی گوته و انجمن ایران و آمریکا و فعالیت‌های سینمایی (از جمله تهیهٔ گفتار برای چند فیلم مستند به دعوت وزارت فرهنگ و هنر) را ادامه می‌دهد. در دانشگاه صنعتی شریف نیز سه ترم به تدریس مطالعهٔ آزمایشگاهی زبان فارسی مشغول می‌شود در سال ۱۳۵۱ نوارهای صوتی از شعرهای حافظ، مولوی، ابوسعید ابوالخیر با صدای شاملو و موسیقی اسفندیار منفردزاده و فریدون شهبازیان و مجموعه‌ای از آثار نیما با موسیقی احمد پژمان منتشر می‌شود. در رادیو برای کودکان و نوجوانان برنامه می‌نویسد و اجرا می‌کند. مدتی بعد از تحمل دردهای شدید برای معالجهٔ آرتروز گردن به پاریس می‌رود و جراحی می‌شود.
سال بعد، ۱۳۵۲، مجموعه شعر ابراهیم در آتش را به چاپ می‌رساند و برای چند فیلم مستند (مشهد، اصفهان و تبریز) گفتار متن می‌نویسد و اجرا می‌کند.
در سال ۱۳۵۴ دانشگاه رم از او دعوت می‌کند تا در کنگرهٔ جهانی نظامی گنجوی شرکت کند و از همین رو با یدالله رویایی عازم ایتالیا می‌شود.
در ۱۳۵۵ انجمن قلم آمریکا و دانشگاه پرینستون از او برای شرکت در گردهمایی ادبیات امروز خاورمیانه و سخنرانی و شعرخوانی دعوت می‌کنند و او عازم ایالات متحده آمریکا می‌شود. شاملو در این سفر به سخنرانی و شعرخوانی در دانشگاه‌های نیویورک و پرینستون می‌پردازد. او با شاعران و نویسندگان مشهور جهان همچون یاشار کمال، آدونیس، البیاتی و کوزمینسکی در این سفر دیدار می‌کند و پس از سه ماه همراه آیدا به ایران باز می‌گردد. در همین سال با دعوت دانشگاه بوعلی سینا، برای مدتی به سرپرستی پژوهشکدهٔ آن دانشگاه مشغول می‌شود. چند ماه بعد، این بار در اعتراض به سیاست‌های حکومت شاهنشاهی ایران کشور را به مقصد ایتالیا (رم) ترک می‌کند و از آنجا به آمریکا می‌رود و در دانشگاه‌های هاروارد، و ام آی تی و دانشگاه برکلی به سخنرانی می‌پردازد. تحقیق روی کتاب کوچه و حافظ شیراز را ادامه می‌دهد. پیشنهاد دانشگاه کلمبیای شهر نیویورک را برای همکاری در تدوین کتاب کوچه نمی‌پذیرد.
در سال ۱۳۵۷، پس از یک سال تلاش بی‌حاصل برای انتشار هفته‌نامه، به امید نشر و فعالیت علیه رژیم شاه به بریتانیا می‌رود. در لندن ۱۴ شمارهٔ نخست هفته‌نامهٔ ایرانشهر را سردبیری می‌کند اما در اعتراض به سیاست‌ دوگانهٔ مدیران آن در قبال مبارزه با رژیم و مسائل مربوط به ایران استعفا می‌دهد. ∗ مجموعه شعر دشنه در دیس در ایران منتشر می‌شود.
انقلاب و بازگشت به ایران
با وقوع انقلاب بهمن ۵۷ ایران و سقوط رژیم شاهنشاهی، شاملو سه هفته پس از پیروزی انقلاب در ۱۱ اسفند به ایران باز می‌گردد. در همین سال انتشارات مازیار اولین جلد کتاب کوچه را در قطع وزیری منتشر می‌کند. شاملو به عنوان عضو هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران انتخاب می‌شود و مقاله‌ها و مصاحبه‌های متعددی پیرامون تحلیل و آسیب‌شناسی انقلاب و مسائل روز سیاسی و اجتماعی از او در مجلات و روزنامه‌ها به چاپ می‌رسد.
در سال ۱۳۵۸ هفته‌نامهٔ کتاب جمعه با سردبیری احمد شاملو و مدیریت عسکری پاشایی منتشر می‌شود. انتشار این هفته‌نامه پس از ۳۶ شماره توقیف می‌شود.در این سال‌ها مجموعه‌ای از شعرهای سیاسی خود را به نام کاشفان فروتن شوکران - که در آن شعر «مرگ نازلی» در بزرگداشت وارطان سالاخانیان، مبارز مسیحی ایرانی است [۱۶]- و مجموعه‌های پریا، ترانهٔ شرقی (لورکا)، مسافر کوچولو و یل و اژدها را دکلمه می‌کند که به صورت نوار صوتی منتشر می‌شوند.
از ۱۳۶۲ با تغییر فضای سیاسی ایران چاپ آثار شاملو نیز متوقف می‌شود. در حالی که کار و فعالیت شاملو متوقف نمی‌شود. نوار کاست سیاه همچون اعماق آفریقای خودم (ترجمهٔ شعرهای لنگستون هیوز) و سکوت سرشار از ناگفته‌هاست (ترجمهٔ شعرهای مارگوت بیکل) با موسیقی بابک بیات در انتشارات ابتکار منتشر می‌شود. شاملو ترجمه و تألیف و سرودن را ادامه می‌دهد به‌ویژه روی کتاب کوچه با همکاری همسرش آیدا مستمر کار می‌کند. ترجمهٔ رمان بلند دن آرام (نوشتهٔ میخائیل شولوخوف) را آغاز می‌کند. چندین گفت‌وگو از او به چاپ می‌رسد تا آن که در سال ۱۳۷۲ با کمی‌ بازتر شدن فضای سیاسی ایران آثار شاملو به صورت محدود مجوز نشر می‌گیرند.
در ۱۳۶۷ به آلمان غربی سفر می‌کند تا به عنوان میهمانِ مدعوِ دومین کنگرهٔ بین‌المللی ادبیات (اینترلیت ۲) با عنوان جهانِ سوم: جهانِ ما در ارلانگن آلمان و شهرهای مجاور شرکت کند. در این کنگره نویسندگانی از کشورهای مختلف از جمله عزیز نسین، دِرِک والکوت، پدرو شیموزه، لورنا گودیسون و ژوکوندو بِلی حضور داشتند. سخنرانی شاملو با عنوان «من دردِ مشترکم، مرا فریاد کن!» به تأثیر فقر و ناآگاهی و خرافه در عدم دستیابی به فرهنگ یکپارچه و متعالی جهانی اختصاص داشت. در ادامهٔ این سفر به دعوت خانم روترات هاکرمولر در اتریش، به شعرخوانی و سخنرانی می‌پردازد و به دعوت انجمن جهانی قلم (Pen) و دانشگاه یوته‌بوری به سوئد می‌رود. به دعوت ایرانیان مقیم سوئد در خانهٔ مردم استکهلم شب شعر اجرا می‌کند و با دعوت هیأت رئیسهٔ انجمن قلم سوئد با آنان نیز ملاقات می‌کند. مجموعه شعرهای احمد شاملو (دوجلدی) در آلمان غربی منتشر می‌شود.
در ۱۳۶۹ برای شرکت در جلساتی که به دعوت مرکز پژوهش و تحلیل مسائل ایران سیرا (CIRA) در دانشگاه برکلی برگزار شد به عنوان میهمان مدعو به آمریکا سفر می‌کند. سخنرانی‌های او، «مفاهیم رند و رندی در غزل حافظ» و «حقیقت چقدر آسیب‌پذیر است» که با نام «نگرانی‌های من» منتشر شد، واکنش گسترده‌ای در مطبوعات فارسی زبان داخل و خارج از کشور داشت و مقالات زیادی در نقد سخنرانی‌های شاملو نوشته شد.
در بوستون دو عمل جراحی مهم روی گردن او صورت گرفت با این حال چندین شب شعر در شهرهای مختلف با حضور شاملو که تعدادی از آنها به نفع زلزله‌زدگان ایران و آوارگان کرد عراقی بود برگزار شد.
در این بین به عنوان استاد میهمان یک ترم در دانشگاه برکلی زبان، شعر و ادبیات معاصر فارسی را به دانشجویان ایرانی تدریس کرد و در همین زمان ملاقاتی با لطفی علی‌عسکرزاده ریاضی‌دان شهیر ایرانی داشت.
در دی‌ماه سال ۱۳۷۰، احمد شاملو طی قراردادی رسمی که غالب آثار او را شامل می‌شد آیدا سرکیسیان شاملو و ع. پاشایی را سرپرستان مادام‌العمر آثار خود تعیین کرد تا بر چاپ و نشر آثار او نظارت کنند.
احمد شاملو در سال ۱۳۷۰، بعد از یک سال و نیم دوری از کشور، به ایران بازگشت.
در دههٔ هفتاد با شرکت در شورای بازنگری در شیوهٔ نگارش و خط فارسی در جهت اصلاح شیوهٔ نگارش خط فارسی فعالیت کرد و تمام آثار جدید یا تجدید چاپ شده‌اش با این شیوه منتشر شد. پس از توقفی طولانی در انتشار کتاب‌های شعرش، مجموعهٔ ترانه‌های کوچک غربت (۱۳۵۹)، مدایح بی‌صله در ۱۳۷۱(در استکهلم)، در آستانه در ۱۳۷۶، و آخرین مجموعه شعر احمد شاملو، حدیث بی‌قراری ماهان در ۱۳۷۹ منتشر شد.
سرانجام احمد شاملو در ساعت ۹ یکشنبه شب دوم مرداد ۱۳۷۹ در خانهٔ دهکده درگذشت. پیکر او در روز پنج‌شنبه ۶ مرداد از مقابل بیمارستان ایرانمهر و با حضور ده‌ها هزار نفر از علاقه مندان وی تشییع و در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد. کانون نویسندگان ایران، انجمن‌های قلم آمریکا، سوئد، آلمان و چندین انجمن داخلی و برخی محافل سیاسی پیام‌های تسلیتی به مناسبت درگذشت وی در این مراسم ارسال کردند. [۱۸]
نظرات شاملو درباره حافظ

شاملو در سی سال آخر زندگی خود، همیشه به بازبینی دیوان حافظ می‌پرداخت و کتاب خود را که با عنوان حافظ شیراز منتشر کرده بود، اصلاح می‌کرد. در مقدمهٔ این کتاب، شاملو روش تصحیح و اصول کار خود را بیان می‌کند. او به مشکلات و تحریف‌های موجود در دیوان حافظ اشاره می‌کند و در اینکه حافظ یک عارف مسلک بوده دقیق شده او حافظ را مبارز و مصلحی اجتماعی می‌داند که فرهنگ ریا و زهد را نقد می‌کند.
قابل ذکر است که این دیدگاه هم با دیدگاه مذهبی، و هم کسانی که از زاویهٔ غیر دینی به غزلیات حافظ نگریسته‌اند، به تناقض می‌رسد. به عنوان نمونه، حتی داریوش آشوری نیز در کتاب عرفان و رندی در شعر حافظ، حافظ را یک عارف می‌داند. [۱۹]
تصحیح شاملو از دیوان حافظ مورد نقد بسیاری از حافظ پژوهان، از جمله بهاءالدین خرمشاهی قرار گرفته‌است. [۲۰]

مرتضی مطهری در کتابی با عنوان تماشاگه راز ادعای شاملو بر تحریف دیوان حافظ و دست بردن در ترتیب ابیات را، بدون اینکه نامی از شاملو ببرد، مردود دانسته‌است. مقدمهٔ حافظ شیراز پس از انقلاب در ایران اجازه نشر نیافت و از آن پس حافظ شیراز بدون مقدمه منتشر شد و مجموعه‌ای با عنوان حواشی و یادداشت‌های حافظ شیراز که به بررسی وضع اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دوران حافظ و شرح و تفسیر چند غزل اوست تاکنون به انتشار نرسیده است.[۲۱]
او در سال ۱۳۵۰، پس از کنگرهٔ جهانی حافظ و سعدی در شیراز، گفت و گویی بحث برانگیز با روزنامه کیهان داشت. [۲۲]
نظرات شاملو درباره فردوسی و تاریخ ایران
در سال ۱۳۶۹ به دعوت مرکز پژوهش و تحلیل مسائل ایران سیرا (CIRA) جلساتی در دانشگاه برکلی کالیفرنیا برگزار شد که هدف آن، بررسی هنر و ادبیات و شعر معاصر فارسی بود. سخنران یکی از این جلسات احمد شاملو بود. او در این جلسات با ایراد سخنانی پیرامون شاهنامه به مباحث زیادی دامن زد. شاملو این سخنرانی را در توجه دادن به حساسیت و نقد برای رسیدن به حقیقت و نقد روش روشنفکری ایرانی و مسئولیت‌های آن ایراد کرد و با طرح سؤالی فرهیختگان ایرانی خارج از کشور را به بازبینی و نقد اندیشه و یافتن پاسخ برای اصلاح فرهنگ و باورها فراخواند. [۲۳]
اظهار نظر شاملو درباره تاریخ ایران پیشاپیش در کتاب جمعه، در پانویس نوشتاری که قدسی قاضی‌نور درخصوص حذف مطالبی از کتاب‌های درسی پس از انقلاب به رشتهٔ تحریر درآورده بود، به چاپ رسیده بود ولی واکنش نسبت به آنها، پس از سخنرانی در دانشگاه برکلی نمایان شد.
برخی از معاصران در دوران حیات شاملو او را علناً و مستقیماً دربارهٔ نظراتی که در دانشگاه برکلی در مورد فردوسی و تاریخ ایران بیان کرده بود، مورد انتقاد قرار دادند[۲۴]. فریدون مشیری و مهدی اخوان ثالث از این دست بودند.
آثارشناسی
تمام مطالب این بخش با توجه به اطلاعات ارائه شده در کتاب‌شناسی احمد شاملو تهیه شده‌است. این کتاب‌شناسی در منابع مختلف از جمله احمد شاملو شاعر شبانه‌ها و عاشقانه‌ها[۲۵]، شناخت‌نامهٔ احمد شاملو[۲۶]، در بارهٔ هنر و ادبیات[۲۷] منتشر شده‌است. هر جا از منبع دیگری استفاده شده باشد در پانویس ذکر شده‌است. برای اطلاع بیشتر از فهرست و شناسهٔ آثار شاملو و آثاری که در آن به فعالیت‌ها و آثار شاملو پرداخته‌اند به آثارشناسی توصیفی احمد شاملو [۲۸] مراجعه کنید.
دفترهای شعر
برای نوشتن این بخش علاوه بر منابع یاد شده در بخش کتاب‌شناسی، از احمد شاملو مجموعهٔ آثار دفترِ یکم:شعرها[۲۹] نیز استفاده شده‌است. تاریخ‌ها به‌جز مورد اول مربوط به زمان سرودن شعرهای موجود در دفتر شعر مربوطه‌است. مورد اول سال انتشار است.
• ۱۳۲۶ آهنگ‌های فراموش‌شده، توسط ابراهیم دیلمقانیان منتشر شد.
• ۱۳۲۹-۱۳۲۶ آهن‌ها و احساس، در چاپ‌خانهٔ یمنی تهران توسط فرمانداری نظامی ضبط و سوزانده شد.
• ۱۳۳۰-۱۳۲۹ قطعنامه، چاپ اول با مقدمه فریدون رهنما و به هزینهٔ او:۱۳۳۰.
• ۱۳۳۰ بیست و سه (۲۳)، چاپ مستقل ۱۳۳۰، چاپ‌های سانسور شدهٔ دیگر ضمیمهٔ مرثیه‌های خاک.
• ۱۳۳۵-۱۳۲۶ هوای تازه
• ۱۳۳۸-۱۳۳۶ باغ آینه
• ۱۳۴۰-۱۳۳۹ لحظه‌ها و همیشه
• ۱۳۴۳-۱۳۴۱ آیدا در آینه
• ۱۳۴۴-۱۳۴۳ آیدا: درخت و خنجر و خاطره!
• ۱۳۴۵-۱۳۴۴ ققنوس در باران
• ۱۳۴۸-۱۳۴۵ مرثیه‌های خاک
• ۱۳۴۹-۱۳۴۸ شکفتن در مه
• ۱۳۵۲-۱۳۴۹ ابراهیم در آتش
• ۱۳۵۶-۱۳۵۵ دشنه در دیس
• ۱۳۵۹-۱۳۵۶ ترانه‌های کوچک غربت
• ۱۳۶۹-۱۳۵۷ مدایح بی‌صله
• ۱۳۷۶-۱۳۶۴ در آستانه
• ۱۳۷۸-۱۳۵۱ حدیث بی‌قراری ماهان
شعر (ترجمه)
• غزل غزل‌های سلیمان، ۱۳۴۷.
• هم‌چون کوچه‌یی بی‌انتها، ۱۳۵۲.
• هایکو، شعر ژاپنی، با ع. پاشایی، ۱۳۶۱.
• سیاه همچون اعماقِ آفریقای خودم، (کتاب و نوار صوتی) ترجمه و اجرای شعرهایی از لنگستون هیوز، نشر ابتکار، ۱۳۶۲، ترجمه چند شعر دیگر از هیوز در ۱۳۷۰ با حسن قباد و موسیقی کیت جارت
• ترانه‌های میهن تلخ، ترجمهٔ شعرهایی از یانیس ریتسوس، (کتاب و نوار صوتی)، موسیقی میکیس تئودوراکیس، نشر ابتکار، ۱۳۶۰.
• ترانهٔ شرقی و اشعار دیگر، ترجمهٔ شعرهایی از فدریکو گارسیا لورکا، (کتاب و نوار صوتی)، موسیقی گیتار آتا هوآلپا یوپانکویی. نشر ابتکار، ۱۳۵۹.
• سکوت سرشار از ناگفته‌هاست، (کتاب و نوار صوتی) ترجمهٔ آزاد با محمد زرین‌بال و اجرای شعرهایی از مارگوت بیکل، موسیقی بابک بیات، نشر ابتکار، ۱۳۶۵.
• چیدن سپیده دم، (کتاب و نوار صوتی) ترجمهٔ آزاد با محمد زرین‌بال و اجرای شعرهایی از مارگوت بیکل، موسیقی بابک بیات، نشر ابتکار، ۱۳۶۵.
داستان و رمان و فیلمنامه
• زیر خیمهٔ گر گرفتهٔ شب، ۱۳۳۵
• زنِ پشتِ درِ مفرغی، ۱۳۳۵
• حلوا برای زنده‌ها، ۱۳۴۵
• درها و دیوار بزرگ چین، ۱۳۵۲
• تخت ابونصر (براساس داستان صادق هدایت)،، ۱۳۵۲
• میراث، ۱۳۶۵
• روزنامهٔ سفر میمنت اثر ایالات متفرقهٔ امریغ (اوکلند کالیفرنیا)، منتشر نشده‌است
رمان و داستان(ترجمه)
• نایب اول، اثر رنه بارژاول، ۱۳۳۰.
• پسران مردی که قلبش از سنگ بود، اثر موریوکایی، ۱۳۳۲.
• لئون مورنِ کشیش، اثر بئاتریس بک، ۱۳۳۴.
• برزخ، اثر ژان روورزی، ۱۳۳۴.،
• زنگار (خزه)، اثر هربرت لوپوریه، ۱۳۳۵.
• پابرهنه‌ها، اثر زاهاریا استانکو ترجمه ناقصی با عطا بقایی،. ۱۳۳۷، ترجمهٔ کامل ۱۳۵۰.
• افسانه‌های هفتاد و دو ملت در دو جلد، ۱۳۳۹.
• ۸۱۴۹۰، اثر آلبر شمبون، ۱۳۴۶.
• قصه‌های بابام، اثر ارسکین کالدول، ۱۳۴۶.
• خزه (ترجمهٔ مجدد زنگار)، ۱۳۵۰.
• دماغ، سه قصه و یک نمایش‌نامه اثر ریونوسوکه آکوتاگاوا، ۱۳۵۱.
• افسانه‌های کوچک چینی، ۱۳۵۱.،
• دست به دست، نوشتهٔ ویکتور آلبا، ۱۳۵۱.
• لبخند تلخ، ۱۳۵۱.
• زهرخند، ۱۳۵۲.
• مرگ کسب و کار من است اثر روبر مرل، ۱۳۵۲.
• سربازی از دوران سپری شده، ۱۳۵۲.
• شازده کوچولو نوشتهٔ آنتوان دو سنت‌اگزوپری. نخست در ۱۳۵۸ با نام مسافر کوچولو در کتاب جمعه منتشر شد و بار دیگر در ۱۳۶۳ به ضمیمهٔ نوار صوتی با موسیقی گوستاو مالر توسط نشر ابتکار انتشار یافت.
• بگذار سخن بگویم، اثر مشترک دومیتیلا چونگارا و موئما ویئزر، با ع. پاشایی، ۱۳۵۹ .
• دن آرام اثر میخائیل شولوخف، ۱۳۸۲.
• عیسا دیگر، یهودا دیگر، بازنویسی رمان قدرت و افتخار اثر گراهام گرین، در ۱۳۵۶. ترجمه شد اما تاکنون (۱۳۸۵) چاپ نشده‌است.
• گیل‌گمش، تهران، نشرچشمه، ۱۳۸۲.
نمایش‌نامه (ترجمه
• مفتخورها، اثر گرگهٔ چی‌کی، با انگلا بارانی، ۱۳۳۳.
• درخت سیزدهم، اثر آندره ژید، ۱۳۴۰.
• سی‌زیف و مرگ، اثر روبر مرل، با فریدون ایل‌بیگی، ۱۳۴۲.
• نصف شب است دیگر دکتر شوایتزر، اثر ژیلبر سسبرون، ۱۳۶۱.
• خانهٔ برناردا آلبا، عروسی خون (با بازبینی مجدد) بار اول در ۱۳۴۷، با یرما در سه نمایشنامه از فدریکو گارسیا لورکا، ۱۳۸۰.
متن‌های کهن فارسی
• حافظ شیراز به روایت احمد شاملو، ۱۳۵۴ تصحیح دیوان حافظ، مقدمهٔ این کتاب پس از انقلاب اجازه چاپ پیدا نکرد و تمام چاپ‌های بعد از چاپ سوم (۱۳۶۰) بدون مقدمه منتشر شده‌است.[۳۰]
• افسانه‌های هفت گنبد، نظامی‌گنجوی، ۱۳۳۶.
• ترانه‌ها (رباعیات ابوسعید ابوالخیر، رباعیات خیام و رباعیات بابا طاهر)، ۱۳۳۷.
ادبیات کودکان
• خروس زری پیرهن پری، بر اساس قصهٔ آلکسی تولستوی، با نقاشی‌های فرشید مثقالی، ۱۳۳۸ و به صورت نوار صوتی برای کودکان، ۱۳۶۰.
• قصهٔ هفت کلاغون، با نقاشی‌های ضیاالدین جاوید، ۱۳۴۷.
• پریا، با نقاشی ژاله پورهنگ، ۱۳۴۷، به صورت نوار صوتی با صدای شاعر به نام قاصدک، ۱۳۵۸.
• چی شد که دوستم داشتن؟، اثر ساموئل مارشاک، با نقاشی ضیاءالدین جاوید، ۱۳۴۸.
• ملکهٔ سایه‌ها، بر اساس قصه‌ای ارمنی، با نقاشی ضیاءالدین جاوید، ۱۳۴۹.
• دخترای ننه دریا، با نقاشی ضیاءالدین جاوید، ۱۳۵۷.
• قصهٔ دروازهٔ بخت، با نقاشی ابراهیم حقیقی، ۱۳۵۷.
• بارون، با نقاشی ابراهیم حقیقی، ۱۳۵۷.
• یل و اژدها، بر اساس قصه‌ای از آنگل کرالی یی‌چف، با نقاشی اصغر قره‌باغی، ۱۳۵۸ و با ضمیمهٔ نوار صوتی، ۱۳۶۰.
• قصهٔ مردی که لب نداشت، با نقاشی مهردخت امینی، ۱۳۷۸.
سردبیری نشریه‌ها

 
هفته‌نامهٔ خوشه، شماره ۲۲ مرداد ۱۳۴۶(در سال ۱۳۴۸ با اخطار رسمی ساواک تعطیل شد.)
• هفته‌نامهٔ ادیب، صاحب‌امتیاز: سید اسماعیل یمینی، ۱۳۲۵.
• هفته‌نامهٔ سخن‌نو (پنج شماره)، که پس از ترور نافرجام شاه تعطیل می‌شود، ۱۳۲۷.
• مجلهٔ هنرنو، صاحب‌امتیاز: ا.ع.تهرانی، ۱۳۲۸.
• هفته‌نامهٔ آهنگ صبح، ۱۳۲۹-۱۳۲۸.
• هفته‌نامهٔ هدیه، با همکاری فرهنگ فرهی، ۱۳۲۹.
• هفته‌نامهٔ روزنه (نه شماره)، ۱۳۲۹.
• مجلهٔ خواندنی‌ها، سردبیر چپ (در مقابل سردبیر راست)، صاحب‌امتیاز: علی‌اصغر ایرانی، ۱۳۳۰.
• هفته‌نامهٔ آتشبار، به مدیریت ابوالقاسم انجوی شیرازیکه انتشار آن پس از کودتای مرداد ۱۳۳۲ باعث دیتگیری شاملو می‌شود، ۱۳۳۱.
• هفته‌نامهٔ بامشاد، صاحب‌امتیاز: تفضلی، سردبیر مسئول: اسماعیل پوروالی، ۱۳۳۵.
• هفته‌نامهٔ آشنا (هفده شماره)، ۱۳۳۷-۱۳۳۶.
• اطلاعات ماهانه، (از دورهٔ یازدهم) ۱۳۳۷.
• ماهنامهٔ اطلاعات، صاحب‌امتیاز و مدیر مسئول: عباس مسعودی (دو شماره)، ۱۳۳۸-۱۳۳۷.
• مجلهٔ فردوسی، ۱۳۳۹.
• هفته‌نامهٔ کتاب هفته(۳۶ شمارهٔ اول)، ۱۳۴۰.
• هفته‌نامهٔ ادبی و هنری بارو، صاحب‌امتیاز: هوشنگ کاووسی و زیر نظر احمدشاملو و یدالله رویایی- که بعد از سه شماره با اولتیماتوم وزیر اطلاعاتِ وقت تعطیل می‌شود، ۱۳۴۵.
• بخش ادبی و فرهنگی هفته‌نامهٔ خوشه- که در سال ۱۳۴۸ با اخطار رسمی ساواک تعطیل شد، از شهریور ۱۳۴۶.
• همکاری با روزنامه‌های کیهان فرهنگی و آیندگان، ۱۳۵۱.
• هفته‌نامهٔ ایرانشهر در لندن - که پس از انتشار ۱۴ شماره در دی‌ماه ۵۷ به علت اختلاف دیدگاه با صاحبان هفته‌نامه استعفا می‌دهد، شهریور ۱۳۵۷.
• هفنه‌نامهٔ کتاب جمعه که پس از ۳۶ شماره به اجبار تعطیل می‌شود، ۱۳۵۹-۱۳۵۸.
مجموعهٔ کتاب کوچه
مجموعه‌ٔ کتاب کوچه دایرة‌المعارفی است از ضرب‌المثل‌ها، تمثیل‌ها، باورها، خواب‌گزاری، تعبیرها، تکیه‌کلام‌ها، خرافه‌ها و اصطلاحات زبان عامیانه‌ و زندگی اجتماعی مردم تهران. از سال ۱۳۶۰ به بعد با همکاری آیدا شاملو تدوین شد. به دلیل توقف انتشار آن، شاملو در دوره‌هایی کار بر روی آن را رها کرد و به کارهای دیگر پرداخت. پس از درگذشت شاملو کار بر روی این کتاب توسط آیدا ادامه دارد. چاپ مجلدات این مجموعه که تا حرف ج (جلد یازدهم) منتشر شده، هنوز به پایان نرسیده‌است.[۳۱]
سخنرانی و شعرخوانی
• ۱۳۴۶ شب شعر در کرمانشاه به دعوت دانشجویان
• ۱۳۴۶ سخنرانی در دانشگاه شیراز
• ۱۳۵۱ (۲۶ مهرماه) شب شعر در انجمن فرهنگی گوته
• ۱۳۵۱ (اول آبان) شب شعر در انجمن ایران و آمریکا
• ۱۳۵۴ شرکت در کنگره‌ٔ نظامی‌گنجوی به دعوت دانشگاه رم
• ۱۳۵۵ سخنرانی و شعرخوانی در دانشگاه‌های MIT بوستون، برکلی
• ۱۳۵۵ میهمان مدعو فستیوال جهانی شعر در سانفرانسیسکو و دانشگاه تگزاس در آستین، شب شعر به دعوت دانشجویان ایرانی فیلادلفیا و نیویورک
• ۱۳۵۵ شب شعر در انستیتو گوته
• ۱۳۶۷ سخنرانی تحت عنوان «من دردِ مشترکم، مرا فریاد کن!» در دومین کنگره‌ٔ بین‌المللی ادبیات: اینترلیت ۲، سخنرانی تحت عنوان «جهانِ سوم: جهانِ ما» در ارلانگن آلمان و شهرهای مجاور
• ۱۳۶۷ شب شعر در کُل‌لوکیومِ ادبی برلین غربی
• ۱۳۶۷ سفر به اتریش به دعوت دانشگاه اقتصاد وین و یورو آفریک اینستیتو، برای شب شعر و سخنرانی.
• ۱۳۶۷ شب شعر در شهر دانشگاهی گیسن آلمان.
• ۱۳۶۷ سفر به سوئد به دعوت انجمن جهانی قلم(Pen) و دانشگاه Göteborg (گوتنبرگ)؛ شب شعر در Folket hus («خانهٔ مردم»)، استکهلم
• ۱۳۶۹ میهمان مدعو مرکز پژوهش و تحلیل مسائل ایران سیرا (CIRA) در دانشگاه برکلی، سخنرانی‌های «حقیفت چقدر آسیب‌پذیر است» منتشر شده با نام «نگرانی‌های من» و «مفاهیم رند و رندی در غزل حافظ»، دو شب شعر در برکلی
• ۱۳۶۹ شب شعر دانشگاه UCLA لوس‌آنجلس، در رویس هال
• ۱۳۶۹ شب شعر و سخنرانی در دانشگاه‌های شیکاگو، میشیگان، کلمبیا، واشنگتن، راتگرز، هاروارد، دانشگاه تگزاس دردالاس و آستین
• ۱۳۶۹ سه شب شعر در بوستون و برکلی به نفع زلزله زدگان ایران
• ۱۳۶۹ شب شعر در کالج ارامنهٔ بوستون
• ۱۳۶۹ شب شعر به نفع آوارگان کُرد عراقی در UC برکلی و UCSC لوس‌آنجلس به همراه محمود دولت‌آبادی (قصه‌خوانی) به دعوت انجمن فرهنگی کُردها (آمریکا)
• ۱۳۶۹ شب شعر به نفع آوار‌گان کُرد عراقی در دانشگاه وین (اتریش) به همراه محمود دولت‌آبادی (قصه‌خوانی) به دعوت انجمن فرهنگی کُردها (اروپا)
• ۱۳۷۳ شب شعر در Göteborg، سوئد
• ۱۳۷۳ دو شب شعر در Åsa gymnasium استکهلم
سایر آثار و فعالیت‌ها [ویرایش]
• کارگردانی چند فیلم مستند قوم‌شناسی برای تلویزیون ملی، در سال‌های ۱۳۵۱-۱۳۴۸ از جمله پاوه، شهری از سنگ در دل تپه‌های سبز، آناقلیچ داماد می‌شود، عروسی در داراب‌کلا، رقص دیلمانی، یالانچی پهلوان، یاور سری، ورزا جنگ و نویسندگی و اجرای گفتار متن مستندهای باد جن (ناصر تقوایی، ۱۳۴۸)، مشهد، اصفهان، تبریز (حسین ترابی)، هفت شهر عشق (علی‌اکبر صادقی)، حمام گنجعلی‌خان، در ستایش هنر، نفت و مدرنیزاسیون (همایون پورمند، ۱۳۵۵) و...
• نوشتن مقدمه بر نمایشگاه و آثار نقاشی اردشیر محصص، گیتی نوین (زیر عنوان پوستموس : سیری در فضاهای شعری احمد شاملو) [۳۲])، ضیاء‌الدین جاوید، داریوش رادپور و بیژن بیژنی و مجموعه شعرهایی از نیما یوشیج، م. آزاد، ندا ابکاری و چند مجموعهٔ دیگر.
• نگارش و نشر بیش از پنجاه مقالهٔ تحلیلی و انتقادی در زمینهٔ ادبیات معاصر ایران و جهان، شعر و داستان، سینما و تئاتر، نقاشی و کاریکاتور، ادبیات کودک، فرهنگ عوام و ادبیات شفاهی، زبان و ترجمه، جامعه‌شناسی و سیاست، نقد و روشنفکری و ...گزینه‌ای از مقالات شاملو با عنوان از مهتابی به کوچه، انتشارات توس، تهران، ۱۳۵۷ منتشر شده و مجموعه مقالات شاملو با همین عنوان در حال گردآوری است.
• انجام بیش از چهل گفت‌وگو، مصاحبه و میزگرد با مطبوعات و تلویزیون‌های داخلی و خارجی پیرامون هنر و ادبیات، سیاست و فرهنگ، نقد و روشنفکری و... که مجموعهٔ این گفت‌وگوها و مصاحبه‌ها گردآوری شده است.
• دکلمه و شعرخوانی آثار شاعران کهن فارسی چون حافظ، مولوی، خیام، عطار، باباطاهر و شعرهای نیما و خودش و ترجمه‌هایش از شعرهای لورکا، ژاک پره‌ور، مارگوت بیکل و لنگستون هیوز.
• محمدعلی، محمد. «گفت‌وگو با احمد شاملو». در گفت‌وگو با احمدشاملو، محمود دولت‌آبادی، مهدی اخوان ثالث. تهران: نشر نقره، ۱۳۷۲. ۸۰-۹.
• در بارهٔ هنر و ادبیات دیگاه‌های تازه، گفت‌وشنودی با احمد شاملو. حریری، ناصر. چاپ سوم. تهران: نشر اویشن و نشر گوهرزاد، ۱۳۷۲.
• شب‌های شعر خوشه. شاملو، احمد. تهران: انتشارات گل‌پونه، ۱۳۷۷. شابک ‎۴۰۴۶۶۶۳۹۶۴.
آثار درباره شاملو
کتاب‌ها، مقاله‌ها و گفت‌وگوهای بسیاری دربارهٔ شاملو و نقد آثارش به چاپ رسیده که به تعدادی اشاره شده است. برای اطلاع دقیق به آثارشناسی توصیفی احمد شاملو مراجعه کنید.
کتاب
• دستغیب، عبدالعلی. نقد آثار احمد شاملو، تهران: چاپار، ۱۳۵۲.
• پورنامداران، تقی. سفر در مه: تاملی در شعر احمد شاملو، تهران: آبان، ۲۵۳۷ ۱-۰۴-۶۷۳۹-۹۶۴ ISBN
• مهاجرانی، سیدعطاءالله. گزند باد، تهران: اطلاعات، ۱۳۶۹.
• اخوان لنگرودی، مهدی. یک هفته با شاملو، تهران: مروارید، ۱۳۷۲.
• پاشایی، ع. انگشت و ماه، تهران: نگاه،۱۳۷۷ ۱-۰۴-۶۷۳۹-۹۶۴ ISBN
• پاشایی، ع. احمد شاملو از زخم قلب... (گزیده شعرها و خوانش شعر)، تهران:نشر چشمه، ۱۳۷۳.
• نیکبخت، محمود. از اندیشه تا شعر (مشکل شاملو در شعر)، تهران: هشت‌بهشت، ۱۳۷۴.
• مجابی، جواد. شناخت‌نامهٔ احمد شاملو، تهران: قطره ۱۳۷۷ ۵-۸۶-۵۹۵۸-۹۶۴ ISBN
• آزاد، پیمان. در حسرت پرواز: حکایت نفس در شعر شاملو و سپهری، تهران: هیرمند،۱۳۷۴ ۳-۵۱-۵۵۲۱-۹۶۴ ISBN
• پاشایی، ع. نام همه شعرهای تو، تهران: ثالث، ۱۳۷۸.
• ارجمند، بهمن. لعنت جاودانه، تهران: آشنا، ۱۳۷۹.
• مجابی، جواد. آینه بامداد: طنز و حماسه در آثار شاملو، تهران: فصل سبز، ۱۳۸۰.
• فلکی، محمود. نگاهی به شعر شاملو، تهران: مروارید، ۱۳۸۰.
• نوری‌زاد، محمدحسین. چهار افسانه شاملو، تهران: دنیای نو، ۱۳۸۰.
• به کوشش صاحب اختیاری، بهروز و حمیدرضا باقرزاده. احمد شاملو شاعر شبانه‌ها و عاشقانه‌ها، تهران: هیرمند، ۱۳۸۱ ۹۶۴-۶۹۷۴-۴۰-۶ ISBN
• به کوشش: سرکیسیان، آیدا. بامداد همیشه (یادنامهٔ احمد شاملو)، تهران: نگاه، ۱۳۸۱ ۵-۱۲۳-۳۵۱-۹۶۴ ISBN
• شهرجردی، پرهام. ادیسهٔ بامداد، تهران: انتشارات کاروان، ۱۳۸۱. [۱]
• جلالی، بهروز. قناری به روایت سوم، تهران: روزگار، ۱۳۸۱.
• فرخزاد، پوران. مسیح مادر، تهران: ایران‌جام، ۱۳۸۳.
• سلاجقه، پروین. امیرزادهٔ کاشی‌ها، تهران: مروارید، ۱۳۸۴.
• پرهیزکاری، سعید. سنگ بر دوش، تهران: مهر برنا، ۱۳۸۴.
• بقایی، محمد (ماکان). شاملو و عالم معنا، تهران: مروارید، ۱۳۸۶.
• جم‌زاده، الهام. آنیما در شعر شاملو، تهران: شهر خورشید، ۱۳۸۶.
• خداجو، علی. نقد و بررسی آثار احمد شاملو و منوچهر آتشی در یک بحران تطبیقی، رشت: حرف نو، ۱۳۸۶.
• اشرافی، منصوره.[۲] معشوق بی صدا: رویکردی جامعه شناختی بر عاشقانه‌های احمد شاملو [۳]، تهران: مینا، ۱۳۸۶.
• مظفری ساروجی، مهدی. از بامداد (گفت‌وگوهایی پیرامون زندگی و آثار شاملو)، تهران: مروارید، ۱۳۸۶.
• ترابی، ضیاءالدین. بامدادی دیگر، تهران: نشر افراز، ۱۳۸۷.
• حقوقی، محمد. شعر زمان ما، انتشارات نگاه.
• از رودکی تا شاملو، انتشارات آوای دانش.
• فرخزاد، پوران. دستان سخنگوی شاملو
و آثاری که در بخش‌هایی از آن به شاملو پرداخته‌اند:
• زرین‌کوب، حمید. چشم‌انداز شعر نو فارسی، تهران: توس، ۱۳۵۸.
• شفیعی کدکنی، محمدرضا. ادوار شعر فارسی، تهران: توس، ۱۳۵۹.
• شفیعی کدکنی، محمدرضا. موسیقی شعر، تهران: آگاه، ۱۳۶۸.
• شمس لنگرودی، محمد. تاریخ تحلیلی شعر نو، تهران: مرکز، ۱۳۷۰.
• مختاری، محمد. انسان در شعر معاصر، تهران: توس، ۱۳۷۱.
• براهنی، رضا. طلا در مس، تهران: ناشر مؤلف، ۱۳۷۱.
• فلکی، محمود. موسیقی در شعر سپید فارسی، تهران: نشر دیگر، ۱۳۸۰.
مقالات و ویژه‌نامه‌ها درباره شاملو
• ماهنامهٔ اندیشه و هنر، ویژهٔ ا.بامداد، به سردبیری و مدیریت دکتر ناصر وثوقی. دورهٔ پنجم، شمارهٔ ۲، فروردین ۱۳۴۳.
• هفته‌نامه رستاخیز جوانان، زیر نظر حسین سرفراز، شماره ۱۵۱، ۳۱ تیر ۱۳۵۷.
• بولتن تلویزیون ما، زیر نظر پریسا ساعد، شماره ۱، ۲۵ اردیبهشت ۱۳۶۹، چاپ کالیفرنیا.
• مجلهٔ زمانه، مدیر و سردبیر: خسرو قدیری، شماره ۱، مهرماه ۱۳۷۰، سن هوزه، کالیفرنیا.
• هفته‌نامه رویش، سال اول، شماره ۶، آذرماه ۱۳۷۴، چاپ اونتاریو (کانادا).
• ماهنامه دفتر هنر، صاحب امتیاز و سردبیر بیژن اسدی پور، سال چهارم، شماره ۸ و ۹، مهر و اسفند ۱۳۷۶، نیوجرسی (آمریکا).
• هفته‌نامه ساحل، ویژه کوچ شاعرانه احمد شاملو، چهارشنبه ۵ مرداد ماه ۱۳۷۹.
• ماهنامه نافه، صاحب‌امتیاز و مدیر مسئول: ناهید توسلی، سال اول، شماره ۳ و ۴، مرداد و شهریور ۱۳۷۹.
• ماهنامه تصویر، صاحب‌امتیاز و مدیر مسئول: سیف‌الله صمدیان، شماره ۳۲ تابستان ۱۳۷۹.
• دوماهنامه آفتاب، مدیر مسئول: عباس شکری، شماره ۴۳ و ۴۴، مهرماه ۱۳۷۹، چاپ اسلو (نروژ).
• ایرانشهر، تک‌شماره، بنیانگذار: بیژن خلیلی، آبان ماه ۱۳۷۹.
• ماهنامه کلک، صاحب‌امتیاز و مدیر مسئول: میرکسرا حاج‌سیدجوادی، «ویژه انقلاب مشروطیت- یادواره احمد شاملو»، شماره ۱۲۰-۱۱۷، آذرماه ۱۳۷۹.
• دو ماهنامه پایاب، شماره ۳، آبان ۱۳۷۹.
• ماهنامه دنیای سخن، ویژه احمد شاملو، هوشنگ گلشیری و نصرت رحمانی، سال شانزدهم، شماره ۹۱، پاییز ۱۳۷۹.
• چنین گوید بامداد شاعر (ویژه‌نامه بامداد به یاد احمد شاملو)، آرش، سوئد، پاییز ۱۳۷۹.
• فصل‌نامه گوهران، شماره ۹ و ۱۰، پاییز و زمستان ۱۳۸۴.
• مجموعه مقالات ششمین همایش بین المللی انجمن ترویج زبان و ادبیات فارسی، تناسب و تقابل عناصر در شعر شاملو، فریدون قدحچی پورآذر، چاپ اول، انتشارات خانه کتاب، خرداد 1390
تصویری
• فیلم Ahmad Shamlou: Master Poet of Liberty ساخته مسلم منصوری (۱۹۹۹)
• احمد شاملو به روایت تصویر، کارگردان رضا علیپور متعلم، تصویر دنیای هنر
ترجمه آثار به زبان‌های دیگر

 
تصویر روی جلد سرودهایی در عشق و امید، فرانسوی
• ۱۳۶۶ ترجمهٔ ژاپنی ابراهیم در آتش به ترجمه‌ٔ شوکو یاناگا در مجله‌ٔ (توکیو، موسسهٔ مطالعهٔ زبان‌ها و فرهنگ‌های آسیا وILCAA آفریقا).
• ۱۳۷۱ منتخبی از ۴۲ شعر به زبان ارمنی با نام من دردِ مشترکم در ایروان با ترجمه‌ٔ نُروان. ناشر: کانون فیلم ارمنستان.
• ۱۳۷۱ منتخبی از ۱۹ شعر به زبان سوئدی و فارسی با نام عشق عمومیAllom Fattande Karlik در استکهلم سوئد به ترجمه‌ٔ آذر محلوجیان. Azar Mahloujian ناشرانتشارات آرش.
• ۱۳۷۱ منتخبی از ۱۹ شعر به زبان فرانسه و فارسی با نام سرودهای در عشق و امید Hymnes damour et despoir فرانسه به ترجمه‌ٔ پرویز خضرایی: Ahmad Shamlou Version Francaise, Parviz Khazrai ناشر .Orphe La Diffrence
• ۱۳۷۱ منتخبی از ۶ شعر به زبان اسپانیایی با نام (Aurora) بامداد در مادرید، به ترجمه‌ٔ کلارا خانِس Clara Janes شاعر اسپانیایی.
• ۱۳۷۳ منتخبی از اشعار شاملو توسط جاوید مقدس صدقیانی به زبان ترکی استانبولی ترجمه گردیده و توسط انتشارات YKY در ترکیه چاپ شده است.
• ۱۳۷۷ منتخبی از ۲۸ شعر به سوئدی: Baran Forlag Stockjolm, Dikter om Natten (شعرهای شبانه) ترجمهٔ سعید مقدم و جان کرلسون Orers: Janne Carlsson & Said Moghadam
• ۱۳۷۸ منت

:: موضوعات مرتبط: زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: شاملو , ,

تاریخ : یک شنبه 28 مهر 1392
بازدید : 1330
نویسنده : آوا فتوحی

وقتی هستی
ــــــــــــــــــ

فلسفه یِ اِپیکور،
شعرِ شاملو

توانِ تحمّلِ تماشایِ تلخِ سقوطِ سرخِ ستاره گان،
در سحرگاهانِ اعدام
و شهامتِ شب شکنِ قهرمانانِ قصّه هایِ هزاران قصّه گو

همه گفتند مرا،
که از مرگ نَهَراسم

از مرگ نمی هَراسم
از نداشتنِ تو امّا،
مُدام در هَراسم

نبودنت میشِکَنَد مرا،
و من بی شباهتِ به من،
شباهتِ به شکستم میشوم

نباشی تو اگر،
من دیگر من نیستم

وقتی هستی،
هست تر از آنچه هستم میشوم!

ــــــــــــــــــ
عباس هژیر

 

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: هژیر , عباس , فلسفه , شاملو , نو , ,
تاریخ : یک شنبه 30 تير 1392
بازدید : 1054
نویسنده : آوا فتوحی

***
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود بوسه است.
و هر انسان
برای هر انسان برادری است.
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند.
قفل
افسانه ای است
و قلب برای زندگی بس است.
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی.
روزی که آهنگ هر حرف زندگی است
تا من به خاطر آخرین شعر، رنج جست و جوی قافیه نبرم.
روزی که هر لب ترانه ای است
تا کمترین سرود، بوسه باشد.
روزی که تو بیایی
برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود.
روزی که ما دوباره برای کبوتر هایمان دانه بریزیم...
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی که دیگر نباشم. (احمد شاملو)



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: شاملو , احمد , شاعر , سپید , شعر ,
تاریخ : پنج شنبه 9 خرداد 1392
بازدید : 1196
نویسنده : آوا فتوحی

 

چگونه شعر بسرايم...؟


نويسنده: آوا رضايي (فتوحي)

شاعر شعر مي سرايد حالاچه غزل چه قصيده چه مثنوي و چه دوبيتي چه شعر آزاد و سپيد و غيره در هر قالبي كه باشد شعر مي گويد. يا ممكن است كه داستاني را به صورت شعر و يا نيمي شعر و نيمي نثر و يا به صورت آزاد ارائه دهد. به هر حال امروزه ديگر كمتر كسي پيدا مي شود كه مثنوي بگويد ولي همچنان شعرهاي سعدي، حافظ، خيام، فردوسي و... براي مخاطبان و جامعه جذابيت دارد، ضمن اينكه غزل سرايان بزرگي چون سعدي، حافظ، مولانا و... در باب هاي مختلف همه حرفها را زدند و تمام اما هنوز كساني هستند كه غزل هاي خوبي از خودشان به يادگار گذاشته اند. شعر بايد حس خوابيده خواننده و مخاطب را بيدار كند. شعر وقتي در ذهن شاعر است تصوير خود آگاهي شاعر است ولي وقتي روي كاغذ مي آيد ديگر به خوانندگان مربوط مي شود. گاهي شعر رقابت و نوعي گلاويزي ايجاد مي كند. گاهي شاعران درد زيستن را، دلبستگي هاي شان را، اضطرابهاي شان را در حجم و رقص كلمات و شبيه ها و تصاوير ذهني شان (Abestraction) شكل داده و درهم مي آميزند. گروهي از جوانان به شعر زیاد علاقه دارند و حتي اعتقاد دارند كه شعر هم بايد پس از شاعراني چون اخوان، سهراب، سلمان و... سبكي جديدتر داشته باشد به همين دليل ساختارشكني كرده اند و كلمات و حروف و حتي تكرار حروف را به صورت پلكاني و با مضموني جديدتر ارائه مي دهند. نمي شود پيش گويي كرد. قوه تخيل در شعر بسيار مهم است. عنصر حس آميزي، چشم خردبين شاعر، زندگي درويشي او و ديد عرفاني اش، انزواهايش، صلح و سازش او با هستي و گاهي عدم آشتي او با زندگي شاعران را طوري وسوسه مي كند كه در شعر پست مدرن خواننده را بين زمين و آسمان معلق مي كند. شايد شعر براي گروهي ملعبه اي باشد كه چه به صورت داستان چه طنز و شوخي و يا چه شعرهايي با وزن و بي وزن، اما مهم است كه شاعران و نويسندگان با محيط جديد آشنا شوند و ياد بگيرند همانطور که نیما با ادبیات فرانسه آشنا شد و توانست تجددی در شعر نو بوجود آورد و همینطور سهراب و شاملو .........و يا از طريق تجربيات ديگران كه اين مسير را طي كرده اند بياموزند و زياد مطالعه كنند و نكته مهم اين است كه شعر بايد اينجايي باشد طوري كه خواننده حس كند كه شعر مربوط به همين جاست.

روزنامه كيهان، شماره 19892 به تاريخ 15/1/90، صفحه 10 (ادب و هنر)



:: موضوعات مرتبط: مقاله ها ی آوا در روزنامه ها , ,
:: برچسب‌ها: شاملو , سپید , شعر نو , مقاله , روزنامه کیهان , آوا رضایی , ,

تعداد صفحات : 124
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 124 صفحه بعد


اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com