شاملو


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : سه شنبه 7 مرداد 1393
بازدید : 563
نویسنده : آوا فتوحی

 مرگ.زندگی.چاپ.روزنامه.

شعر شاملو

تقابل مرگ و زندگی و هم‌نشيني آن‌ها در يك بستر، نكته‌ای است كه شاملو در شعرش به 
مخاطب نشان می‌دهد و معتقد است مرگ حضوری دارد به قاطعيت زندگی! زيستن موقعی ارزشمند است كه دركنارش مفهوم عميقي به نام مرگ بازی مي‌كند. ستايش زندگی درواقع ستايش مرگ بايسته است چرا كه در مرگ هم زندگی است. زندگی گاهی با مرگ معنی مي‌شود بهتر است بگوييم زندگی همواره معنايش را از مرگ مي‌گيرد و مرگ نيز اعتبارش را مديون زندگی است.
از اين‌حيث شعر شاملو، شعري تأثيرگذار و قابل‌لمس است كه گاه دچار نوسان نيز مي‌شود. سرودن در فضايي با مشخصات اجتماعي كه همراه با لحني حماسي است، گاه شاعر را به ورطه‌ي شعار می‌كشاند كه شاملو نيز از اين قاعده مستثنا نيست. گاه فضاي ‍ژورناليستي با لحن پيامبرگونه‌اش دست به يكي مي‌كنند تا او شعرهايي مرتكب شود كه بيشتر به درد چاپ در روزنامه مي‌خورند:
ياران من بياييد
با دردهايتان
و بار دردتان را
در زخم قلب من بتكانيد
من زنده‌ام به رنج
مي‌سوزدم چراغ تن از درد
اين‌گونه شعرها يعني شعرهايي كه قبل‌از شعر بودن بيانه‌اند بيشتر به‌كار احزاب سياسي آن دوران مي‌آيد كـه در ميتينگ‌هايشان دستـه‌جمعي آن‌را زمزمه كنند! انگاربعضي از شعرهاي شاملو به سفارش نوشته شده‌اند. شعرهايی مانند دوشبح آواز شبانه براي كوچه ها،‌ شبانه‌ي 4 وحتي سطرها يا بندهايي از جاي‌جاي شعر او مي‌توان براي تأييد اين‌موضوع بيان‌كرد كه هيچ‌كدام از اين شعرها چيزي به شاعرانگي شاملو اضافه نمي‌كند و فاصله‌ي زيادي با شعرهاي درخشان او دارند.
در دهه‌ي سي، چهل و پنجاه نوعي از شعر سياسي رواج داشت كه مخاطب سیاسی پيشنهاد شعر مي‌داد. يعني ذائقه‌ي رايج، شاعران را بـه توليد نوعي شعر وامي‌داشت كه بيشتر وام‌دار اتفاقات و رخدادهاي پيراموني بود كه شاعر به نحوي آن را درشعر بازتاب مي‌داد و درسطح نازلی از شعر باقی می‌ماند. شاملو در شعرهاي شعارگونه‌ي خود، داناي كل نيز هست:
سه نويد، سه برادري
بر فراز مون واله ري ین واژگون گرديد
وآن هرسه
من بودم
سيزده قزباني سيزده هركول
بر درگاه معبود يونان خاكستر شد
وآن هرسه
من بودم
////
من درد بوده‌ام همه
من درد بوده‌ام
گفتي پوست واره‌اي استوار به دردي
////
اسم اعظم
آن‌چنان‌كه حافظ گفت
وكلام آخر
آن‌چنان كه من مي‌گويم
////
و نمونه‌هاي ديگري كه مي‌توان در شعر شاملو به آن‌ها اشاره‌كرد. اظهار دردمندي و رنجوري و نوعي مظلوم نمايي شعرها را از شعريت دور مي‌كند و در ساحتي ديگر اداي كلام از منظري بالا او را در كرسي ديگري مي‌نشاند كه نامش شعر روزنامه‌اي است. دراين نيم قرن اخير كمتركسي به شاعرانگي شاملو شك كرده است. او شاعري است كه روابط كلمات و تنانگي زبان را به‌خوبي مي‌شناسد و مي‌داند كه شعر در ذات شعريت خود است كه ماندگار مي‌شود اما او هم مانند هر شاعري قبل‌از آن‌كه شاعر باشد، انسان است و انسان نيز درسير شاعرانه‌ي خود، گاه تن به رفتارهايي مي‌دهد كه بيشتر به‌درد حاشيه‌هاي شعر مي‌خورد.
شعر شاملو وقتی از شعار فاصله می گیرد شعر انسان دردمند است كه داراي تاريخ است و به زبان ديگر، انسان تاريخي بخشي از شمايل خود را در شعر شاملو مي‌يابد. انساني كه با تعهد زندگي مي‌كند و درچهره‌اش زخم‌هاي فراواني است. رگ و ريشه‌ي تعهد به ضمير ناخودآگاه انسان ايراني بر مي‌گردد كه درطول تاريخ همواره معترض بوده اما كمتر به خواسته‌ي خود رسيده است. تحليل رواني اعتراض در انسان ايراني ابعاد ناشناخته‌اي دارد و هم‌چون كلاف سردرگمي است كه انگار ابتدا و انتهايش به هم وصل شده است.
سير اعتراض در انسان ايراني اغلب ماهيتي ايدئولوژيك داشته كه درشكل موفق خود منجربه تبديل قدرت از استبدادي به استبداد ديگر شده‌است و تنها در انقلاب مشروطه بود كه اين اعتراض فرايندي با تعاريف جديد پيدا كرد و مفاهيمي چون آزادي و وطن به دايره‌ي واژگاني اين اعتراض اضافه شد و اتفاقاً همين مفاهيم که وام‌دار نگرش غربي بود، شكل و سير اعتراض را تغیير داد و اگرچه انقلاب مشروطه به‌لحاظ سياسي راه به‌جايي نبرد، اما ازنظر فرهنگي تغييري اساسي در نگرش انسان ايراني ايجاد كرد كه نمونه‌اش را در شعر معاصر مي‌توان مشاهده كرد.

از کتاب بوطیقای شب(خوانشی باز بر شعر معاصر)، منتظر مجور





:: برچسب‌ها: شاملو , حماسی , نو , سپید , ژورنالیستی , قرن , قلب , زخم , ترجمه , ,

مطالب مرتبط با این پست :

می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com