شعر "تنهایی محض" از شاعر "بابک شهبازی" این جام
پر از بوی نفست
مانده بر کنار میز
و مدام
ذهن لحظه ها را
پر از مستی و اندوه و گریه می کند
شب
سراسر ِ خاطره را بلعیده
و نگاه روشن تو
خیال ِ شفاف و محض ِ تنهایی است
نگاه روشن تو
شب
حالا یکسر رفت و آمد ترانه و ترانه است
کلمه ها هر گوشه ی اتاق
نگاهم می کنند
و من جایی ندارم
برای پنهان شدن
برای گریختن از گفتگو!
دلم می خواهد
برایت دوباره جام را پُر کنم
همین.
دلم فقط همین را می خواهد
خستگی آرزوی آزادی
خستگی فلسفه و آن دروغ هایی
که تمام حقیقت های ساده را
اسید وار
سوزاندند
دروغ هایی که چشم دیدن ِزندگی را ندارند
و وعده های بزرگشان
کوچکترین بهانه های زیستن را
مسلول می کند
دیگر هیچ قله ی بلندی را فتح نمی کنند
چه کوچک بودم
که به وعده ای رنگین
تو را از کنارم بُردند
چه کوچک بودم
که هیچ را لمس می کردم و لذت می بُردم
و تمام حرف های شوهران ِشاهدُخت های غمگین را
پذیرفتم
و اوهام ها را با هجوم و تصاحب
قبله ام کرده اند!
چه کوچک بودم
و تو می دانستی
کوچک بودم.
دلم می خواهد
برایت دوباره جام را پُر کنم
همین
و همین
و باز این بوی نَفست
که حالا سرد و تلخ ِ تلخ است
چهره ی بی حالتم را
منقبض کند
و باز
این بوی نفست
که حالا تلخ ِتلخ است
ذره های
کوچک تنهای ام را
نوازش کند
ذره های کوچک ِ تنهایی محض را.
:: موضوعات مرتبط:
شاعران سایت شعرنو ,
,
:: برچسبها:
شعر نو ,
سایت ,
بابک ,
شب ,
ترانه ,
جام ,
,