دکتر غلامحسين ابراهيمي ديناني با برشمردن اهميت خيام در فلسفه و ادبيات و شعر، مروري داشت بر دنياي فلسفي خيام و در بخشي از سخنراني خود گفت: «خيام يک نظريهپرداز نيست و به هماهنگي ميان نظر و عمل و ضرورت آن در زندگي که فقط با صدق و راستي شکل گيرد، ميانديشد.
شک نيست که خيام يک رياضيدان برزگ بوده و در علم بر مرتبهاي بالا دست يافته است. اما خيام فيلسوفي است که اهل ادب هم بوده است. خود انتخاب وزن رباعي نشان ميدهد که خيام ميخواسته انديشههاي فلسفي و تفکراتش را در قالب يک ژانر ادبي بيان کند.
من خيام را متفکري بزرگ ميدانم. ذات او و فکر او طرح پرسش است. پرسش به قدري در پرسش مهم است که ميخواهم بگويم: نترس و بگو تفکر، يعني پرسش. کار اصلي خيام طرح پرسش است و کوشش براي يافتن پاسخ. و نتيجه هم چنين بود. او هم پرسش ميکند و پرسشگر است.»
ديناني در بخشي ديگر از سخنان خود افزود: «در آشنايي با تفکر خيامي حقارتهاي انساني شکسته ميشود. خيام حقارتها را ميشناسد؛ انسانِ نگران و انساني که در شکستهاي کوچک غوطهور است، همينجاست که ما در برابر خيام سر تعظيم فرود ميآوريم؛ چون متوجه ميشويم او چقدر بزرگتر از ماست؛ بنابراين تا زماني که دردمندي خيام از انسان نباشد، درک خيام مشکل است. خيام قاعده نيست، اصلاً در متفکران بزرگ ما نميتوانيم قاعده درست کنيم. در واقع تقليد از زندگي و اسلوب خيام خوشايند نيست؛ اما اگر کسي به دردمندي خيام مبتلا باشد، در واقع خودش يک خيام ديگر است. خيام از سر دردمندي سخن ميگفت. خيام با تمام وجود از انجماد گريزان است. او همواره در حال تفکر فکري است و در حال تفکر و در پي تفکر جلو ميرود. خيام صاحب ابتکار است، حتا اهل ابداع. به اين جهت است که تمام تاريخ و فرهنگ ايران در او دروني شده است. خيام با بيرون خودش در تعارض است. اجازه بدهيد يکي از رباعيات مهم خيام را با هم بخوانيم:
جامي است که عقل آفرين ميزندش
صد بوسه ز مهر بر جبين ميزندش
اين کوزهگر دهر ببين، کاين جام لطيف
ميسازد و باز بر زمين ميزندش
جام همان انسان است که عقل به زيبايياش آفرين ميگويد و او را بوسهباران ميکند. جام جهاننما نيز گوهر آدمي است. در واقع خيام با تعبير "کوزهگر دهر" سازنده را دهر ميداند. اين خيلي معنادار است که خيام دهر را کوزهگر ميداند که ميسازد و بر زمين ميزند. او در واقع مي پرسد که آيا اين عمل لغو نيست که دهر ميسازد و بعد ميزند و ميشکند؟ ساختن و شکستن چيست و چگونه؟»
ديناني در ادامه به تفسير فلسفي دنياي خيام پرداخت.
پس از آنبهاءالدين خرمشاهي نيز طي گفتاري به شعرهاي خيام پرداخت و «باده» را که يکي از مضامين هميشگي رباعيات خيام است، مورد بررسي قرار داد: «يکي از مضامين هميشگي رباعيات خيام، توجه و اعتناي بسيار به باده و خطابهاي مکرر به ساقي است. اگر اشارهها و مضمونسازيهاي خيام در پيرامون باده، و ستايش مستي و بيخبري در رباعيات او، به معني حقيقي گرفته شود، از خيام ژرفانديش که حکيم و رياضيداني والامقام و به احتمال بسيار شاگرد (و در غير اين صورت پيرو فلسفه) ابن سينا بوده است، چهره فردي بيمسؤوليت و لاابالي و دائمالخمر و لذتباره و ميپرست و تلفکننده وقت و عمر و کار و کارنامه ارائه ميدهد. در شعر حافظ هم اشاره به مي و مطرب و تصوير و توصيف ميخانه و خرابات بسيار است. ولي قطع نظر از اينکه اين دو بزرگ و بزرگوار دختر رز را به عقد خود درآورده باشند يا نه، از تعمق در شعرشان برميآيد که بادهاي که ميستايند و بر محور آن چه بسيار مضامين و معاني ژرف پديد ميآورند، غالباً بالصراحه باده انگوري نيست؛ بلکه به تعبير راقم اين سطور (در آثار حافظ پژوهياش) باده ادبي است؛ يعني باده مجرد و انتزاعي و زيباييشناختي و هنري و هنرآفرين.
پژوهندگان پيشين هم به اين حقيقت توجه داشتهاند. شادروان فروغي در جايي از اوايل مقدمهاش در همين مجموعه حاضر ميگويد کساني که از رباعيات خيام استنباط ميکنند که او شرابخواره و فاسق بوده است، اشتباه و سطحينگري ميکنند و غافلاند از اينکه "در شعر غالباً مي و معشوق به نحو مجاز و استعاره گفته ميشود. و از اين بيان مقصود آن تأويلات خنک نيست که مثلاً در شعر حافظ مي دوساله را به قرآن و محبوب چهاردهساله را به پيغمبر (ص) تأويل ميکنند؛ وليکن شک نيست که در زبان شعر غالباً شراب به معني وسيله فراغ خاطر و خوشي يا انصراف يا توجه به دقايق و مانند آن است. وقتي که خيام ميگويد دم را غنيمت بدان و شراب بخور که به عمر اعتباري نيست، مقصود اين است که قدر وقت را بشناس و عمر را بيهوده تلف مکن و خود را گرفتار آلودگيهاي کثيف دنيا مساز" و سپس ميافزايد که بزرگاني از معاصران خيام به او کمال احترام و حرمت را مينهادهاند و او را "امام" و "حجة الحق" ميخواندهاند و "هيچيک ميخوارگي و فسق و فجور يا فساد عقيده يا بيمبالاتي به او نسبت ندادهاند" و بزرگان پارسايي از معاصران مانند حاج ملاهادي سبزواري (و در اعصار جديدتر مانند علامه طباطبايي) را ميشناسيم که بيشترين فاصله را از مي و مطرب و عيش و عشرت داشتهاند؛ اما صورت ظاهر و مضامين شعرشان مانند شعر حافظ يا خيام اشاره به باده يا معشوق يا مغني و مطرب دارد.
علي دشتي در دمي با خيام همين نگرش را دارد و شأن خيام را بسي بالاتر از تبليغ فسق و فجور و ميخوارگي بيبند و بار ميداند: "نسبت دادن رباعيهايي به وي که مبناي آن صرفاً تجاهل به فسق است و يا بر تحقير مباني شرعي قرار دارد، اشتباه محض است. "در اينجا اين سؤال پيش ميآيد که چرا خيام و حافظ اگر اهل مي و معشوق و مطرب و لذتپرستي نبودهاند، در شعرشان مدام از اين عناصر سخن ميگويند و تاروپود شعرشان درهم تنيده از مي و معشوق و مطرب است؟ پاسخش اين است که اين انديشهوران هنرمند يا هنرمندان انديشهور اگر اهل فسق نبودهاند، اهل زهد و زهدفروشي هم نبودهاند و نميخواستهاند هم که مانند ناصرخسرو يا ابن يمين از پند و پارسايي سخن بگويند. اين هنرمندان به ارزش زيباييآفريني مي و معشوق و مطرب توجه داشتهاند و طرفدار نظريه هنر براي هنر بودهاند و قدر شعر را بالاتر از آن ميدانستهاند که وسيله و در خدمت مقاصد غيرهنري ـ ولو اخلاقي ـ باشد. در غير اين صورت چگونه ميتواستند بدون اين زيباييها و ظرايف، شعر زيبا و ظريف بسرايند. زيبايي مجرد هم که قابل تصور و تصوير نيست، لذا باده ادبي را دستمايه هنر والاي خود ساختهاند و در يک کلام «از خنده مي» نبايد «در طمع خام افتاد». در واقع و به تعبيري دقيقتر و معنويتر پرداختن اين انديشهوران والا به اين مضامين در حکم "کلّميني يا حميرا" و "کلّم الناس علي قدر عقولهم" است.»
:: موضوعات مرتبط:
زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان ,
,
:: برچسبها:
خیام ,
دینایی ,
فلسفه ,
بهاء الدین خرمشاهی ,
ادبیات ,
شعر ,