شعر "وصال" از شاعر "حسین محمدی حسن باروق"
برگ ریزانِ خزان و بی تاب شدن
در گذرِ آیتِ ابواب ، شدن
زرد و نزار ، باد و تازیانه ای
تقربِ وصال و بی خواب شدن
رقص کنان رسیده بر گذر گهی
تکیده ی قدومِ احباب شدن
خشخشان زِ سودن و گسسته جان
همسفرِ خروشِ ارغاب شدن
کوچ کنان به آسمان بهر ملک
منتظرِ دستورِ ارباب شدن
ارغاب : جوی آب و رودخانه
:: موضوعات مرتبط:
شاعران سایت شعرنو ,
,
:: برچسبها:
حسن باروق ,
شعرنو ,
,