شعر "دیواردلت" از شاعر "علیرضا محسنی" توبه من خندیدی
زیرلب هم گفتی
که چرا این همه دیوار دلت کوتاه است
که به دیواردلت خوب نگری،یادگار همه رهگذران پیدا است
ما کشیدیم ،به دور دل خود،برج وباروی بلند
ره نیابد بدان دوست ودشمن به کمند
من دراین فکر،که آیا ، دیوار دلم کوتاه است
لازم است تا به خشتی بلندش کنم
وبه ناگاه، دستی تکان داد به من رهگذری
اوهمان بود،که میگفت به من
که چرا این همه دیوار دلت کوتاه است.
:: موضوعات مرتبط:
شاعران سایت شعرنو ,
,
:: برچسبها:
شعرنو ,
محسنی ,