شعر "سراب" از شاعر "علی بابایی وناشی" سراب
نگاهم می کنی اما نگاهی سرد
که لبریز است از احساس یک نامرد
نگاهت میکنم ،اما نگاهت را تواز من باز می گیری
و من هم میزنم بر گوش خود یک بار دیگر سخت یک سیلی
نگفتم ننگری بر او دگر ای چشم؟اما چشم می گوید
تو گفتی ننگرم ،اما مرا مجذوب خود کرده است
ولی چندی است ،دیگر من نگاهت را نمی بینم
و از تو می کنم خواهش، که بر من یک نگاهی کن
نگاهم کن ببین در این جواب سرد و غمگینم
نشسته بغض و درد و ناله و حسرت به بالینم
تو وقتی آن نگاه سرد، اما صورت زیبای خود را باز می گیری
من اینجا سخت میگریم،واز این قطره های اشک من سیلی شود جاری
و آید سوی منزلگاه تو ،تا که آن کند ویران
ولی نه ابن خیالی بیش اما تلخ بر من نیست
:: موضوعات مرتبط:
شاعران سایت شعرنو ,
,
:: برچسبها:
شعرنو ,
,