شعر "قهوه ی تلخ" از شاعر "غلامحسین جمعی"
باز هم ، معرکه گیر دگری ، خوابم کرد !
الکلی ریخت به لیوان و شرفیابم کرد !
سر کمی گرم ، دهان مست ، ولی دیده خمار!
دلغَشَک زد به کمر دست و . . . چه بی تابم کرد !
دل دُمل گشت و ، به یک آتش سیگار پُکید *
عق زدم نشئگی و. . . داخل مردابم کرد !
آن که می گفت رهایت کنم از دود غلیظ
آتش افروخت . . . و با شیره به سردابم کرد !
الغرض ، نیمه عمرم ، به نگاری سپری
ریشه ی ریش در آورد ، و سرخابم کرد !
بعد از آن مغز علیلم ، به سرکار گذاشت !
صاحب شهرت استادی و القابم کرد !
کاش می شد ، بزنم قهوه ی تلخ دگری
تا ببینم چه کسی ، راهی مهتابم کرد !؟
• پُکید : یعنی ترکید ( در شیراز زیاد رایج است )
:: موضوعات مرتبط:
شاعران سایت شعرنو ,
,
:: برچسبها:
چمعی ,
شاعر ,
شهر ,
شیراز ,
شعرنو ,
,