وسوسه ات مثل معتادي رو به بهبودي
تسخيرم كرده است
خيالت حافظيه را قدم ميزند
عطر يادت بهارنج ها را مست كرده است
تو را بدون مرز دوست دارم
تو را بدون تعصبي ناموسي
تو را بي بغض
تو را بي اندوه
تو را بي طوفاني چشمهات
تو را حتي همين حالا كه نيستي
تو را حتي همين حالا كه نميداني چقدر جايت خاليست
نگاه كن
هنوز دست هام تو را مي لرزند
شعرهام تو را مي رقصند
نگاه كن
تنها ، نگاه