نوشتن شعر با شعر نوشتن فرق دارد.
متاسفانه در شعر امروز که دیگر نمی شود آن را در دو بخش حقیقی و مجازی مورد ارزیابی قرارداد و به گونه یی این دو فضا آمیخته گی عجیبی پیدا کرده و تعداد کمی از دوستان شاعر هستند که یا هنوز وارد فیسبوک نشده اند یا بعد از مدتی به دلیل عدم ارتباط با این فضا از فیسبوک رفته اند.
مدتی ست در مقوله ی شعر دچار بحران جدی شده ایم که البته انتشاراتی ها نیز به آن دامن زده اند برای سود بیشتر و تازه تر از هر بحران دیگری ست متاسفانه دوستان صاحب نام و صاحب قلم نیز خود را در استیصال ساده نویسی رها کرده اند و در هر صفحه یی همیشه یکی دو نفر از برجسته های ادبی حضور دارند که نه تنها شعری نوشته نشده بلکه حتا قدم های اولیه برای سرودن را هم در آن به اصلاح شعر نمی بینیم.
مایه ی تاسف است که جمع کثیری از دوستان صاحب نام در شعر خود نیز دچار بی قاعده گی و هرز رفتن شده اند تا آن جا که به راحتی روابط های پوشالی موجود را علنی و عیان اعلام می دارند اما دوستان آیا شعر نوشتن آن قدر سهل انگارانه شده که به جز لایک شما، باید به به چه چه و آفرین و... الکی بگویید، متاسفانه امروز فیسبوک را نیز یک پاتوق بزرگ می بینم و تاسف و تاثر دارد کسانی که خود را مقید به قلم و شعر می دانستند آن قدر سهل انگارانه پای هر متن و پاره متنی می روند که دیگر آن اندک دغدغه ی ادبی را نیز از میان برده اند و دوستان علنی تکدی گری نقد و یا حضور می کنند این در صورتی ست که تا سال گذشته نیز آلوده گی همه گیر نشده بود از دوستان صاحب سبک و زبان نیز مدتی ست ناامید شده ام و آن ها را نیز در این چرخه ی روزمره گی گرفتار می بینم به همین خاطر آمدن در این فضا را تا آن جا که ممکن است کم می کنم زیرا دغدغه ی اول و آخر بنده ادبیات(شعر) بوده و هست
در جمع بندی حاضر این متن فقط مختص دوستان حرفه یی شعر نوشته می شود تا تلنگری باشد بر اتفاقاتی که امروز به هر دلیلی دارد در این زمینه رقم می خورد و تنها شعر است که به زوال می رود.
بر خلاف دوستان بنده اعتقاد دارم شعر را می شود در میان شاعران تعریف کرد نه آن که بگوییم شعر چیست و در یک خط یا جمله توضیح اش بدهیم خیر اما شعر بر گرفته از تمام اتفاقاتی ست که هزار سال است برای کلمه در زبان فارسی رقم خورده است از قبل از رودکی تا امروز و متشکل از سبک ها، مکتب ها، نحله ها، جریان ها، دهه ها و... است اما امروز معظلاتی همچون ترجمه های آبکی، شعر پیامکی و همین طور ساده نویسی(تولید انبوه) باعث شد تا امروز به ساحت شعر این پاک ترین رسالت ها نیز رو به نابوی برود البته باید اضافه کنم این رشته از دنیای هنر به علت این که تنها خرجش یک کاغذ و خودکار بود موج عظیمی را به سوی خود کشاند اما آن ها شروع به نوشتن شعر کردند که هرگز حتا با چاپ ده، دوازده عنوان کتاب نیز هرگز نتوانستند به شعر نوشتن برسند چه رسد به زبان و قلم منحصر به فرد یادم می آید زمانی که من و امثال من در قطب اول شعر(خوزستان- اهواز) شروع به سرودن شعر کردیم دغدغه ی مان این بود که فقط نوبت به ما برسد شعر بخوانیم اما حالا هر کسی با سه شعر خودش را نیما و شاملو و فروغ می داند در این وانفسا تنها دوستانی را می شناسم که دغدغه ی شان شعر بود و هست و حتا در این رابطه های مجازی(وبلاگی- فیسبوکی) نیز اگر به صفحه ی شان رجوع کنی فقط شعر می بینی حتا در چت زبان آن ها هنوز پارسی ست و مودبانه و اصالت دار و البته دارای رسالت که امروزه دیگر خبری از رسالت شعری در جامعه ی هنری(شعر و ادبیات) ایران نیست و همه چیز فقط روابط و جنسیت است دوستانی که شروع به نوشتن شعر کردند حداقل از کپی برداری و یا حتا سرقت نیز فرو گذار نبودند تا آن جا که بعد از دو سال از خروج بنده از شعر اهواز هنوز دوستانی سطرهای مرا به شعر خود اضافه می کنند مایه ی تاسف است که بگویم دوستانی که نوشتن شعر را تمرین می کنند حتا به پیش شعر نوشتن نیز نزدیک نشده اند اما نمی دانم با چه جراتی چاپ کتاب سوم خود را تبلیغ می کنند امروز ادبیات با لجن کف خیابان هیچ فرقی ندارد و من با افتخار می گویم سعی می کنم برای همیشه از کنارش رد شود و هرگز حتا هم زدن آن نیز به ذهنم خطور نکند برای آن دسته از دوستان نیز که هنوز فکر می کنند رسالتی برای شعر نوشتن دارند می نویسم دوستان عزیز هیچ چیزی تغییر نخواهد کرد مگر این ادبیات بمیرد یا دوستان صاحب قلم و زبان و نام به فکر احیای شعر راستین باشند و شعر نوشتن را برای تمرین دوستان بنیان بگذارند باور کنید این شعر نیست که ما به دنبالش هستیم نوعی خود بینی و نارسیسم همراه با رابطه های پوشالی و صد البته جنسیت است مسموم ترین دوران ادبیات را در سال 1393 به عینه می شود مشاهده کرد و این یعنی عبور از هرزه گی در کلمه و صد البته شعر هنری که تو را پیامبر اجتماعت می کند نه مفسر یا روایتگر...
" علی شیخ علی چالشتری "
:: برچسبها:
چالشتری ,