عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : چهار شنبه 30 بهمن 1392
بازدید : 623
نویسنده : آوا فتوحی

نگاه کن بر این سنگِ کوچک
سینه سپر کرده بر قله ی کوه
استوار در برابرِ طوفان .
نشسته بر آن شاهینِ تیز چشم
خیره به اعماقِ عصیان ...
تا دوردست
وگرفته قلبِ من به منقار خود !

نگاه کن بر آن برگِ زرد
آویخته بر درختِ کهنسال
در ستیزِ نا برابر با باد .
نشسته بر آن کرمِ ابریشم
می جود ناله های زمین ...
زمان
و رگهای من در میانِ دندانهایش !

اینک ببین مرا
در شوکتِ شگفتِ شوقِ شاعری !
با قلبی ...
در اوجِ قله
به اهتزاز !
و رگهایی ...
جان داده بر تار و پود زندگیِ مردمان !
سوار بر بادی
در تسخیر مدامِ من !
مهرم در انتشار
و خونم همیشه در تپش !



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: امیرخیزی , شعرنو , ,
تاریخ : چهار شنبه 30 بهمن 1392
بازدید : 760
نویسنده : آوا فتوحی

تـــو در آغوش گرم آفتاب روییدی
و مــن
با هر نگاه سرد باد می رقصم

و مـــا در بـــاغ
هرگــزنفهمیدیم

درد ِریشه ی گل های زیبایی
که در گلدان
گرفتارند ...!!!



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: باغانی , شعرنو ,
تاریخ : چهار شنبه 30 بهمن 1392
بازدید : 684
نویسنده : آوا فتوحی

اینجایم
من از خاکسپاری شقایق می آیم
و
ساده تر ازاین،
نمی توانم بمیرم



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: جزایری , شعرنو ,
تاریخ : سه شنبه 29 بهمن 1392
بازدید : 735
نویسنده : آوا فتوحی

این همه آلبالو در باغ

اما

لب تو در یاد.



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: سلطانیان , شعرنو , ,
تاریخ : سه شنبه 29 بهمن 1392
بازدید : 596
نویسنده : آوا فتوحی

سخن با تو نگفتم من .... !!
سخن با تو نگفتم من ....
سخن با تو نگفتم من ...
چو میداد فکری پریشان هر لحظه آزارم ....
که در دستم چه دارم من ؟
چه سازم من ؟ چه گویم من ؟
خدایا زورقی داشتم کاشکی !!
زدریای چشمان فسونکارش .....
روم برساحل وجود نازنینش من !!!
سخن با تو نگفتم من .....
که ترسم بود زغرقیدن در اعماق نگاه تو ....
سخن با تو نگفتم من ......
سخن با تو نگفتم من .. !!



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: احتشامی راد , ,
تاریخ : دو شنبه 21 بهمن 1392
بازدید : 730
نویسنده : آوا فتوحی

كمی جلوتر
من آن طرف امروز پیاده می شوم
كمی نزدیك به پنجشنبه نگهدار
كسی از سایه های هر چه ناپیدا می آید
از آن
طرف كودكی
و نزدیك پنجشنبه به راه بعد از امروز می افتد
كمی نزدیك به پنجشنبه نگهدار
تو همان آشناترین صدای این حدودی
كه مرا میان مكث سفر
به كودك ترین سایه ها می بری
با دلم كه هوای باغ كرده است
با دلم كه پی چند قدم شب زیر ماه می گردد
و مرامی نشیند
می
نشینم و از یادمی روم
می نشینم و دنیا را فكر می كنم
آشناترین صدای این حدود پنجشنبه
كنار غربت راه و مسافران چشمخیس
دارم به ابتدای سفر می روم
به انتهای هر چه در پیش رو می رسم
گوش می كنی ؟
می خواهم از كنار همین پنجشنبه حرفی بزنم
حالا كه دارم از یاد
می روم
دارم سكوت می شوم
می خواهم آشناترین صدای این حدود تازه شوم
گوش می كنی؟
پیش روی سفر
بالای نزدیك پنجشنبه برف گرفته است
پیش روی سفر
تا نه این همه ناپیدا
تنها منم كه آشناترین صدای این حدودم
تنها منم كه آشناترین صدای هر حدودم
حالا هر چه باران است ، در من برف می شود
هر چه دریاست ، در من آبی
حالا هر چه پیری است ، در من كودك
هر چه ناپیدا ، در من پیدا
حالا هر چه هر روز و بعد از این
هر چه پیش رو
منم كه از یاد می روم ، آغاز می شوم
و پنجشنبه نزدیك من است
جهان را همین
جا نگهدار
من پیاده می شوم



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعرنو , هیوا مسیح , ,
تاریخ : شنبه 19 بهمن 1392
بازدید : 621
نویسنده : آوا فتوحی

به‌ هر كجاي‌ ببينم‌ كه‌ كار ها لنگ‌ است
‌نه‌ كار ها كه‌ به‌ هرجاي‌ كار بي‌ رنگ‌ است‌

در اين‌ زمانه‌ كه‌ عالَم‌ به‌ بي‌ خِرَديست
‌به دست‌ و پنجه‌ ي‌ هربي‌ كيان‌ وفرهنگ‌ است‌

ملول‌ و هم‌ نگران‌، مردمان‌ صاحب‌ عقل‌
خوش‌ است‌ آن‌ كه‌ به‌ كارش‌ هزار نيرنگ‌ است‌

بگير اي‌ دل‌ غافل‌ پياله‌ اي‌ و بزن‌
كه‌ تا به‌ روز قيامت‌ كُميت‌ ما لنگ‌ است‌

مكن‌ تو فكر و بزن‌ باده‌ تا چنين‌ دنياست
‌ملامت‌ دگران‌ هم‌ بگو كه‌ آهنگ‌ است‌

به‌ چشم‌ عقل‌ ببين‌ كار و بار دنيا را
كه‌ كار دست‌ چو ديوانه‌هاي‌ دل‌ سنگ‌ است‌

دلم‌ هواي‌ فراوان‌ به‌ روي‌ خوبان‌ داشت‌
ولي‌ كجا بكنم‌ رو كه‌ عاقبت‌ تنگ‌ است‌

چنين‌ بگو شده‌ قسمت‌ براي‌ ما دنيا
به‌ هر كجا كه‌ رَوي‌ زور يا كه‌ چون‌ جنگ‌ است‌

تو «فاتحا» بنگر وضع‌ آن‌ سيه‌ بختان‌
به‌ قدرتند و ولي‌ چهره‌ها پُر از ننگ‌ است‌.



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: فاتح , شعر نو ,
تاریخ : شنبه 19 بهمن 1392
بازدید : 673
نویسنده : آوا فتوحی

هر چه دل بر رخ تقدیر نوشتم غم شد
هر غم بر دل دیوانه کشیدم کم شد
هر چه تدبیر به تغییر قضا آوردم
مثل شیر و شبه سایگیِ بی دم شد
هر چه تنویر شکفت از شب مهتابی شوق
آهِ محزون دلم قسمتی از ماتم شد
دل سپردم به طربخانه عیشی تازه
شور افسونگریش معرکه عالم شد
لحن دلگش شکرستان شهودم جوشید
تا متاع سفرم سیب رخ آدم شد
رشک غمدیده یچشمم چو خم اندر خم گشت
صد ملک اشک فشان در غم آدم خم شد
.((................از این جا قافیه عوض شده))
نرسیدم که زنم بوسه به دستان سحر
گرگُ میش آمد ُ افتاد هوا از نفسم
یک جلو دار کشیده همه را سوی خطا (1)
مرگ شیطان بزند بوسه به دار قفسم
سبز شد ه سرخی دلناله ز خودآگاهی
تا سلامی برسد از نفس صبح کَسم
باز شد ه دیده ی تاریک تر از زهره ی دل
تا که نوشیده ز شهدی که رسید از عسسم
در قفا تاب و تبم شعله گر گرمی بود
تا نینداخت نقابش به خیال هو سم
طوق طوفان زده بر داشت زشبگردی ِآه
چشمکی نرم کشیده به خروش جرسم
وقت خوش باشدم آن گَه که بخواند رمزی

بزند سینه داغش نفسی بر نفسم
15/11/92

منظور از جلو دار خطا ابلیس است



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: ناصر اهورا , شعرنو , ,
تاریخ : شنبه 19 بهمن 1392
بازدید : 628
نویسنده : آوا فتوحی

طلوع :
خوش آن دمی که ز آغاز زندگی سبز است
حضور و خلوت آدم ز اختیار فراغ
نشسته است به بردار آیینه خورشید
طلوع سلسله ای نو تلالویی نو را
هنوز نبوده ام از هیچ و هیچ هیچم نیست...
هنوز نبوده است خدمت ایام در پساپیشم
کنون که جلوه ی هستی نمای خود افروخت
به شکر لطف و عطایش هزار بار سپاس
سپید بودم و الان که با سیاه و سپید...
به اختیار ، کدامش به بند خود گیرم ؟؟
ببینم و شنوم ، حضور بستانم
قدم قدم زنم و پله پله ره بگشایم
نفس نفس زنم و پر کنم نفس به قفس
نشان دهم ثمرات گوهر نهانی را
زنم نفیر به پرده سرای سفیر دنیایی
هجوم عقده ی سینه به لحظه های فراز
آه ....
زمان چه وحشیانه ز تیکش به تاک می بازد
زمین چو فرصتی است وُرا (او را) نشانه خوش سازد
به خنده و نیش و کنایه می تازد ...
به به به و چه چه کمانه می سازد
کنون که باغ وجودت هنوز خندان است
به میوه های نارس عمرت حلاوتی باران
امیر لحظه لحظه عمرت سپید و گلباران
اگر غنیمت نهی.. تو روز باران را .

 



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: امیر قربانی , شعر نو ,
تاریخ : دو شنبه 14 بهمن 1392
بازدید : 621
نویسنده : آوا فتوحی

شعر " دختر احساس گل " از شاعر "جواد رحیمی"

شب ، دختر احساس گل را دار می زد
باران به دشت غنچه ها بس زار می زد

یک خوشه مهر از کلبه ی چشمی چکاندم
باقی زمان یک جا خریده بار می زد

شمع از شعار افتاده ، خورشید از تکاپو
توفان به جانم خیمه ای از عار می زد

چشم خیال از باغ فردا ،گل هوس کرد
غم ، چانه ها بهر فروش خار می زد

روی خیال صخره ی پشت رهایی
« راحم»، جهالت ،ننگ آدم جار می زد



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعر نو , جواد رحیمی ,
تاریخ : دو شنبه 14 بهمن 1392
بازدید : 589
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "تب شعر" از شاعر "زکریا عرفانی"

بوی خون می دهد دهانت
خال
لب تو
چه تبی دارد به زخم !!!
در خواب
حکایت داغ بوسه وعشق است،؟
یا صدایت را کسی نشنید
وچراغ درباد
، به جستجو
ستاره وماه نبود ،
شب سیاه
تو می خواستی.... ............
آه
چقدر
باری
سنگین است
تنهای عشق را جستجو کردن
آدمیان
جای اشباح
حرف می زنند
سرود کبوتران چیزی دیگر است در خواب
این که کابوس است دیده ای تو!
چند فصل است که من هم می بینم
یا
،نکند این روزها
تو
هم سیگار می کشی
و
شعر می نویسی.



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: زکریا عرفانی , ,
تاریخ : دو شنبه 14 بهمن 1392
بازدید : 662
نویسنده : آوا فتوحی

 

 

 

*****

شعر "دیدم که میگم!" از شاعر "مهدی میرزاوند"

یکی عاشق شد و از کوره در رفت
آخه معشـــوقه اش با یک نفر رفت

کشید کبریت و آتش را برافروخت
خودش را کُشت در مجموع هدر رفت!

******************************

 
*****

دو چَشمت گرچه زیبا و خُمار است
قساوت های قلبـــت بیــــشمار است

به عشــــــق تو ندارم اعتــــــمادی
عسل خوردن ز دستت زهرمار است !

*************************************

یکی میگفت اشــــــعار حمــــاسی
نه جان میداد نه حتی یک پاپاسی

هزینه کردن اینگونه؟ چه راحت!
هوای گرم........غسلِ ارتــماسی

*****************************

باشد که همه مثل تو زیبا باشند
از جنسِ حریرِ نرم و دیبا باشند

هنگامه ی فقر و سختی و بی پولی
همراه شوند....حساب سیـــبا باشند

***********************

نمی گیرد کسی از ما سراغی
مگر آوایِ محــــزونِ کلاغـی

از این بغضِ سراسر غصه خَستَم
خوشا عَرعَر زدن های الاغـی!




 
 


:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: میرزاوند , ,
تاریخ : دو شنبه 14 بهمن 1392
بازدید : 906
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "گردباد" از شاعر "سهراب مظاهری"

اینجا
میانه ی یکسانی وعطش
برخط متداوم دعا وبزم
برخاست گردبادی
پیچان تنوره شد

***
غران به هرسوی می شد و
رقصان به سوی خود
میدان گردشش
نزدیک برج شهر
افزون برآن نشد .

چندی زمان گذشت
گرد و غبار نشست

آنسان فراز
کزفرودش جدا نشد
گویی کمانه کرد
قیامتی ،
کز قعودش رها نشد

زان اهتمام نا تمام
صد راز ، نهفته ماند
هرگز بیان نشد

هوا جابه جا شد ،
همین ،
آب ازآب تکان نخورد
خُردک پیامی ،
حتی ، زاَبتَری
از خاکیان نیامد و برآسمان نشد

آن خیزش وچرخش وتکرار حادثه
تاوان غفلتی است که سرمایه ای نشد
مستورِخود بماند وهرگز عیان نشد
محصول ، مکرر است
خرمن یکسانی و
عطش و
دعا و
بزم...
که هیچکس فغا ن نکرد
پیچان وپوچ آمد و
هیچ
درجهان نشد

***

گفتند شاهدان :
مخروط واژگونه ای بود
که هیچش میان نبود

سُرنای دهان گشادی
که واژگون دمیده شد

شاید که حفره ای
چون چاه ویل حرص
که قعرش عیان نشد
گردبادی بود ...!
سرگیجه بود ...!
هرگزاَمان نشد...



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: سهراب مظاهری , ,
تاریخ : دو شنبه 14 بهمن 1392
بازدید : 584
نویسنده : آوا فتوحی

شعر ""طبل های مکررندانستن..."" از شاعر "سهراب مظاهری"
چه خطوط درهمی
امروز
دست ساختِ آدمی شده است !
که همه لحظه های او ،
اینک
صَرف توجیهِ همان ابهام
چرخ و دور مداومی شده است .

این زمانه ،
هزار هزار تصویر
بر افق
خط قائمی شده است .

روح زمانه ، خود ، امروز
در گریز از تفکر و معنا
غقلت از ذات قدسی والا
کارگاه لوازمی شده است .
*****
راستی
کوبه های بلند دانستن
برطبلهایِ مکررِندانستن
برچه تقدیر
تقویت شده است ؟
هان ...
چکونه این تناقض مشهود
بارآورده
تربیت شده است ؟
بی محابا ،
ازاین گریز از خود
بی خیال ازاین فراموشی
خود،حصارتعزیت شده است .
حاصل این شلوغی ممتد
به قدوم کدام زایش نو
َوَجهِ پیغام وتهنیت شده است ؟
***
ازمشارق تا مغارب عالم
نومجالسِ مشاوره طی شد
هیچکس ،
هیچ نمی پرسد
که چراعقل آدمی،
امروز
رهزنی بَرمبانی و پِِی شد ؟
روح زخمی زمانه ،
خود ،
امروز
بی شکیب فاش می گوید :
که شتاب می نوردد اکنون، تند
کندیِ دوره هایِ دی، طی شد
جام سنت های دیرینش
خالی از سرخ فامیِ می شد .
ازاین نقیض سیاهی وسپید
شب و روز
خاکستری گردید
این چنین است که فروردین
خود ظهوردوباره ی دی شد .
***
اشک در چشمها و برگونه
راه بر قوس خنده می بندد
قهقهه درمیانه ی زاری است
آدم امروز، گریه می خندد!

سوزِسیلیِ دست ساختش را
با تفاخر
به چهره می خندد ؛
تا شتاب می رباید ازاوهوش
چشم ،
ناگشوده ، می بندد .
جان او مبادله گردید
پیکر،اما،
اقامه می بندد ...!



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: سهراب مظاهری , ,
تاریخ : یک شنبه 8 دی 1392
بازدید : 743
نویسنده : آوا فتوحی

شعر " بم ،غرور خفته در آوارها " از شاعر "جواد رحیمی"

حلقه زد، جاری ، سرازیر از دوچشم
اشک ، یار و همدمم از بغض و خشم
لاله ها، گل های ناز کشورم
در شبی رفتند خونین از برم
پای ذهنم مانده در بهتی سیاه
از غروب غنچه ها قبل از پگاه
من چه گویم تا نمایم شمَه ای
تا برآرم از دل و جان ذمَه ای
« بم» تو ای افسانه ی عصر جفا
ای غرور خفته در آوارها
دست تقدیرت چنین بی تاب کرد ؟
قلب و جان غنچه هایت آب کرد؟
علم و تدبیری کجا تا گل کند
غوره ی اشک یتیمان مل کند
کاسه ی قلب تو را بندی زند
بهر شادی تو لبخندی زند
دیده ی گل ها پر از اشک است آب
از غم و درد تو شد دل ها کباب
هر کسی دست وفا دارد به پیش
تا بگیرد گوشه ای از قلب ریش
صبح جمعه پنجم دی ماه بود
سال هشتاد دو «بم» از ما ربود
دست خون آلود غول زلزله
در دل مردم فکنده ولوله
از چهل قدری فزون باشد هزار
طعمه ی این زلزله این غول هار
هر که مانده در غم دلداده ای
گشته قلبش خون چنان آلاله ای
یارب این تقدیر باشد یا بلا ؟
از تو یا از جهل بی فرجام ما
سرزمین من تمامش یک« بم »است
بهر حفظش پشت تدبیرم خم است
ای بزرگان وطن ، یاری کنید
فکر بکری بهر گل کاری کنید
خار در چشم وطن ، تیری به تن
«راحم» ، آرامش ، گرفته از سخن



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعر نو , جواد رحیمی ,
تاریخ : یک شنبه 8 دی 1392
بازدید : 685
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "طلوع بیداری" از شاعر "محمد محمد رضائی(سپیده)"

به باغ سبز نگاهش گل غضب می کاشت
دلم میان کلامم برهنه بود انگار
زدم به کوچه ی صادق- پلاک تنهایی
شروع پرسشم از یک بهانه بود انگار

زبان پاسخ او نرم نرم می رقصید
"خمیده روح جوانان به حزب پوچی باد
میان شهر تو و من،جوندگان پلید
جویده اند بن سروهای دل آزاد"

و باز رفت سراغ اماکن تاریخ
به باغهای پر از میوه ی ملک آباد
جواز حاصلش از میوه های رنگارنگ
فقط به دست بزرگان و حاکمان افتاد

شکفت صحبتمان روی بستر گلها:
دو گل که قصد رسیدن به باغ هم دارند
چرا نمی شود آخر بدون خدشه ی خار
به عطر بودن هم، احترام بگذارند؟

بیان سرخ کشید از نیام اندیشه
زدود فاصله ها را به اعتبار امید
فشاند نور حقیقت به چشم باور من
تمام زمزمه های سیاه و تلخ،پرید...

"همین بس است که تقلیدشان دروغین است
بدون آنکه بسنجند با مبانی عقل
خدا نگفته مطیع و اسیر آن باشید
که الکن است به پرسیدن نشانی عقل"

زه کمان سخن را دلم دوباره کشید
نمی گذاشت که تیر ادب رها سازم!
هراس اینکه مبادا به مقصدش برسیم
گشود دست مرا تا به دل بپردازم...

نشست سادگی ام روی مخمل قلبش
شکست مرز غریبی به موج لبخندش
هزار حرف نگفته به گونه ام بارید
خزید دست خیالم به شاخ پیوندش...

در این مباحثه ها گوش و هوش با او بود
دلم به گوش دلش آیه ها تلاوت کرد
نشاند سوز غریبی به آشنایی مهر
کمی به عقل و دل خسته ام محبت کرد

سپیده قدر نگاه طلوع می داند
نهفته عشق میان طلوع بیداری
به درس عشق بیابیم، راه خانه ی عقل
سلام...ای گل پنهان: "طلوع بیداری"



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعر نو محمد رضایی ,
تاریخ : یک شنبه 8 دی 1392
بازدید : 1019
نویسنده : آوا فتوحی

 

 

 

 

شعر "آهوی زیبا(دوبیتی)" از شاعر "بهمن نوری قاضی کند

الا ای دل الا ای دل، جوانی

که مثل شیر بیشه پر توانی

به چنگت آر آن آهوی زیبا

رقیب آرد به چنگش، تو بمانی



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعرنو , بهمن نوری , ,
تاریخ : جمعه 6 دی 1392
بازدید : 655
نویسنده : آوا فتوحی

 

 

کلاغ را

سفید

باید دید

شعرم

برهنه است

همین امروز

دلم

برای همه ماندگان

                      سوخت .

 

 



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعرنو , آوا رضایی , ,
تاریخ : جمعه 6 دی 1392
بازدید : 904
نویسنده : آوا فتوحی

 

شعر "طلوع زمستان" از شاعر "فردین نوری" غروب اندیشه سرد یخی است
در بستر دریاچه ارمیده در دشت و آسمانی خالی
از پرواز پرندگان خیال
و میشکند شاخه یخ زده پاییز
زیر هجوم سرد زمستان
رقص اخرین خدا حافظی رنگ
وحضور فصلی سفید فصل یکرنگی
زمستان
طلوع میکند با رفتن یلدا
زمستان



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعرنو , فردین نوری , ,
تاریخ : جمعه 6 دی 1392
بازدید : 712
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "و آن غریبه آمد سراغ ما" از شاعر "حسین رضایی"

زمین ما را گرفته اند
کسی به دادمان نمی رسد
کسی هنوز
بعد از اینهمه سال
نیامده توی گوششان بزند
چقدر بی کسیم ما ، چه تنهاییم
زمین مان آب و خاک خوبی داشت
کنار خانواده خوش بودیم
نبود غصه ای تا که همسایه
زمین خود را به یک غریبه فروخت
و آن غریبه آمد سراغ ما
برای ما هفت تیر کشید
وگفت اینجا از ماست
نه پول میدهیم
نه مهلت
از این زمین باید بروید
کجا؟
نمیدانم رفتیم
از آن زمان تا کنون هر روز
به خانه ای میهمان هستیم

به امید آزادی قدس شریف



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعرنو , حسین رضایی , ,
تاریخ : پنج شنبه 5 دی 1392
بازدید : 807
نویسنده : آوا فتوحی

 

شعر "دیواردلت" از شاعر "علیرضا محسنی" توبه من خندیدی
زیرلب هم گفتی
که چرا این همه دیوار دلت کوتاه است
که به دیواردلت خوب نگری،یادگار همه رهگذران پیدا است
ما کشیدیم ،به دور دل خود،برج وباروی بلند
ره نیابد بدان دوست ودشمن به کمند
من دراین فکر،که آیا ، دیوار دلم کوتاه است
لازم است تا به خشتی بلندش کنم
وبه ناگاه، دستی تکان داد به من رهگذری
اوهمان بود،که میگفت به من
که چرا این همه دیوار دلت کوتاه است.



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعرنو , محسنی ,
تاریخ : چهار شنبه 13 آذر 1392
بازدید : 1105
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "دوری تو" از شاعر "محسن امیری" طوفان بپا کرد
دلم در هوای تو
شبانگاه که ماه می رقصد
ستارگان سوسو می زنند
دریا امواج موجش به ساحل می ارامد
نسیم باد زلف سیاهت ....
برگونه می رقصاند
آه: این رنج من.....
از دوری تو...
ناله سر می دهد
در ظلمت تاریکی شب



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعرنو , ,
تاریخ : چهار شنبه 13 آذر 1392
بازدید : 1100
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "عشق هی مرا خر می نمود" از شاعر "سید مهدی مرتضوی" عشق افساری است برگردنم
میکشد معشوق و من در حیرتم

میکشم گردن که او را وا کنم
تنگ تر گردد طناب بر گردنم

عشق اول جلوه گر بودوشغال
آتشی روشن به زیر مجمرم

می نابی داد به دستم دلبرم
آتشی انداخت و کرد شعله ورم

بعد کمکم هی مرا خر مینمود
بار می انداخت بر دوش و برم

بعد قلاده نمود بر گردنم
چو سگان هوهو کنان در برزنم

عشق رسوا و نمایانم نمود
و از عشق بازی ها پشیمانم نمود

ای خدایا توبه از عشق و جنون
توبه از جور و جفاها و ظلوم

یک نگاهی بر من بی چاره کن
تا که جان را از تنم بیرون کنم



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعرنو , ,
تاریخ : سه شنبه 5 آذر 1392
بازدید : 1184
نویسنده : آوا فتوحی

چشمها در دهان مبهوت

شانه های

           آوار ِ وهم

                      در سکوت ،

و زخمِ خاکستری

شعر سپیدم را

                 سیاه می کند  .

 

 



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: فیس بوک , شعرنو , ,
تاریخ : سه شنبه 5 آذر 1392
بازدید : 1628
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "سلام (نیم غزل!)" از شاعر "بهروز عسکرزاده"
سلام ای عشق دیروزی و امروزی و فردایی
هزاران بار مردم باز می میرم نمی آیی؟

ستم یک سوی و جهلی سخت دیگر سو؛ چه بیدادی!
که تا برجاست این، از آن رهایی هست رؤیایی

چه می جورند در اسطوره های اول پرگرد؟
نمی یابند در آن جز غم و خشکی و نازایی

کجا سی مرغ مرگ اندیش زا، زاییده سیمرغی؟!
نباشد سینه سینایی، کجا یابند بینایی؟

سلام ای غنچۀ پُرپَر که از صرصر شدی پَرپَر
سلام ای راد دارآویز جویای شکوفایی

...

سلامی بر تو بوی جانفزای داد و آزادی
اگر روزی درین ارمانسرا پیچی به پیدایی!



:: موضوعات مرتبط: , شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعرنو , ,
تاریخ : سه شنبه 5 آذر 1392
بازدید : 853
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "غرق" از شاعر "رضا جوکار " دریا!
در شبی طوفانی
پدرم غرق چشمانت شد
من و مادر تنها ماندیم


**********
پ.ن

در کودکی
با شمارش ستارگان خوابم می برد
و اکنون با شمارش غم هایم



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعرنو , جوکار , ,
تاریخ : سه شنبه 5 آذر 1392
بازدید : 939
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "ادامه دارد.." از شاعر "محسن نوزعیم" ادامه دارد...
این بازی سترگ
در ادوار تاریک
که تو آغاز کردی اش
تکیه زده ا ی بر آن اریکه
تو سواره ی
و من پیاده.
تازیانه بدستی
و میزنی
برسینه دلم
اما
غافلی از قلمم
که گم شده در
"سپیدی خود "
غافلی از گذرگاه واژه هایم
که همچون
"کودک درون"
با من انس پیدا کرده
و بالغ می شود
.
.
"بالغ می شود"

پ.ن.
این ادوار حکایتها دارد
این "قلم" با خود زخمها دارد



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعرنو , نورعیم , ,
تاریخ : سه شنبه 5 آذر 1392
بازدید : 928
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "خزان من" از شاعر "نسیم افتخار"

دوباره فصل عاشقی، دوباره گریه ی خزان
دوباره عطر زردی و دوباره سستیِ توان

صدای ناله های مرگ، میان بهت خاطرات
پوسته های خستگی، زیر قدم های جهان

سکوت کز کرده ی شب چنگ زده به قلب من
شمع فروز و غم ببر، بلوغ شب شود نهان

بارش رشته های نور، بر فلک جلوه نما
هست گران، هست گران، هست گران

نغمه ی پژمردگی و تاول غم بر دل شب
آمدن ساغر اندوه، فغان، آه فغان، آه فغان

بوسه ی رسوایی نم به زورق زلف زمین
پیکر گم گشته ی ماه آمد و شد وقت اذان



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعرنو , نسیم افتخار , ,
تاریخ : سه شنبه 5 آذر 1392
بازدید : 929
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "بانی مرگ زلیخایت کی است ؟" از شاعر "محمد علی شیردل"

بشکفد تا غنـــــچه ی سرخ لبت
طبع شعری و شاعری گـــل می کند
ساغر لــــــــــب های عناب نگار
دفتر شعرم , پر از مُـــــل می کند

می نشـــــــــــیند تا قلم آهسته در
گرمیِ آغوشِ انگشتانِ دســـت
از شراب اشک, ناگه می شــــــود
دفتر وشعر و قلم , شــیدا و مست

دســــــــــــت در دست قلم انداختم
می روم , تا عشق را پیــــــدا کنم
رفته ای , مجبور می گــــردم که باز
با تمام غــــصه هایت , تا کنم

بس که شعر ازغصه و غم گفته ام
عالم و آدم زدســــــتم شاکی است
آآآی یوسف مُردم و معلوم نیست
بانی مرگ زلیـــخایت , کی است ؟

ای که عمری بر دل مجــــــنون من
بی محابا کدخـــــــــدائی کرده ای
آشیانم را چنین آتش مــــــــــــزن
ای که من را دل هوائی کرده ای

تو بیا تا ای مـــــــه زیبای عشق
روی ماه ِ آسمان را , کـــم کنم
خنده کن تا باز در دیوان خـــــود
جای پای عشق را محـــکم کنم



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعرنو , شیردل , ,
تاریخ : پنج شنبه 30 آبان 1392
بازدید : 1091
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "تـیـشــــه" از شاعر "صادق چکاوک" (*)

دلــــ ها

بیستـــــون شده اند

برای رسیدن به شیرین

تیشـــــه باید داشت...!

پس توآهنــــــــگر...!

بســـــــــــــــــــــــاز
و
بســــــــــــــــــــــاز
و
بســــــــــــــــــــاز
1392/08/04
******************************

 
******************
(**)
پول هایش را

درون قلک زندگی انداخت

می خواست بزرگ شد

آنها را خــرج کنـــــــد

حالا؛ تمام دارایش را میدهد

تا کودکیـــش را برگردانــــــد


:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
تاریخ : سه شنبه 28 آبان 1392
بازدید : 1159
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "چایی ، با طعم خون " از شاعر "سجاد فتوحی "

به جاده های ترک خورده حادثه ،
ایمان بیاوریم
به چشمهای پژمرده احتیاط
به راههای غریب جبر !!!
رویاهای مسلوخ ، ورم کرده از تبی گنگ ...
و خلسه های « رت » ...
*
*
*
مادرم با قند خونش چای می نوشد
و با کلسترولی هماهنگ با سی و اندی سال ،
سوغات فرنگ ، نَبَرد !!!
«جم فیبروزیل» تنش سالهاست میدرد
قلب عصیان را !!!



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعرنو , ,
تاریخ : سه شنبه 28 آبان 1392
بازدید : 1221
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "" خســته " شــدم بـــی " تـــــــو "" از شاعر "مـحمـدرضــــا حـــــــلاج"

فکر نمی کردم
روزی عاشقی شوم
که نتواند از عشقش دست بردارد
و آنقدر به گیسوان سیاهت
چنگ زنم تا سپید شوند

خـستــه نشـــدی
از کشیدن گیسوان بلندت
از دستان کوتاهم ؟
مرا با تو نسبتی ست نانوشتــه
مـهــری در دل
و بغضی درمیــــان ...
من دیگر دارم می میرم
نگران توام ، دلم مال تو

پی نوشت :
از جدایی مان
برای هرکسی که گفتم ....
حق را به مـــــن داد !
اما ....
اینها نمی دانند
من حق را نمی خواهم ،
حق که برای من " تــــــو " نمی شود



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
تاریخ : سه شنبه 28 آبان 1392
بازدید : 987
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "مورچه هاپروازنمی کنند" از شاعر "امیرحسین زمان" مورچگانْ کارگرْ
تا...
مـلـکـه پروازکند
تکه های شیرین درد!بردوش
هرم هاساخته شد
وفـــرعـــون
به دست مـــــــــا
ده به یک ازکمرشکستیم
آری ماقلاده داشتیم
اما...
ازجنسِ جــــبـــــر
لشکرکه نه،غلام سیاه!
فــــرمــانــده؟
فرمان ده!
تقدیرمااین بود
این بود؟
زیرا
مورچه هاپروازنمی کنند
هـــرگـــــز.

پی نوشت؛
ده هابرابروزن خویش
جورزورکشیدیم شکستیم
تا نشکنند
خدایاشاکی ام!
شیشه هم می شکندولی صدادارد
توصــداراهم ازلشگرکمرشکسته ی مادریغ کردی
"اثری سورئال برپایه ی زندگی مورچه های برده دارومورچه ی فرعون.



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعرنو , ,
تاریخ : سه شنبه 28 آبان 1392
بازدید : 17622
نویسنده : آوا فتوحی

شعر " تاراج" از شاعر "رشیدحسینی"

تو تاراجی تویی بر باد رفته
توآن دادی بر او بیداد رفته
کسی شاید سراغ از تونگیرد
تو تنهایی تویی از یاد رفته



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعرنو , ,
تاریخ : سه شنبه 28 آبان 1392
بازدید : 1181
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "سراب" از شاعر "علی بابایی وناشی" سراب

نگاهم می کنی اما نگاهی سرد
که لبریز است از احساس یک نامرد
نگاهت میکنم ،اما نگاهت را تواز من باز می گیری
و من هم میزنم بر گوش خود یک بار دیگر سخت یک سیلی
نگفتم ننگری بر او دگر ای چشم؟اما چشم می گوید
تو گفتی ننگرم ،اما مرا مجذوب خود کرده است
ولی چندی است ،دیگر من نگاهت را نمی بینم
و از تو می کنم خواهش، که بر من یک نگاهی کن
نگاهم کن ببین در این جواب سرد و غمگینم
نشسته بغض و درد و ناله و حسرت به بالینم
تو وقتی آن نگاه سرد، اما صورت زیبای خود را باز می گیری
من اینجا سخت میگریم،واز این قطره های اشک من سیلی شود جاری
و آید سوی منزلگاه تو ،تا که آن کند ویران
ولی نه ابن خیالی بیش اما تلخ بر من نیست



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعرنو , ,
تاریخ : سه شنبه 28 آبان 1392
بازدید : 1044
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "ِمهر و حسد(1)" از شاعر "محمد امیرزاده قاسمی"

به کنار جنگلی انبوه ز لطف ودود
گلی خندان برست و دل ها ربود

گل زیبا چو چشم به دنیا گشود
بدید بر کنارش یکی درخت کبود

به قد چون سرو و به ناز چون بید
ریشه چون کوه و شاخسار چون حدید

عجب کرد هرآنکه آن کوه وار بدید
خالق را نباید پرسید این چه بود آفرید

درخت هر دم روی به سوی بادی می گشود
به یک دم دست به سوی آسمان می گشود

به الله الله و ذکر یا ذوالجلال
درهای هفت جهان به یک آن می گشود

به سبحان الله و ذکر اللهِ فرد
دل کوه و دشت در هم می فشرد

به هر ذکر به رسم ادب نه از روی خرد
آن درخت قد سروَش بر زمین تمام مفسرد

در این حال و در این روزگار
از قضا و طبع صنع پروردگار

رودی به آن کنار راه به دریا می جست
ز پروردگار نشان از آن یار می جست



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعرنو , ,
تاریخ : سه شنبه 28 آبان 1392
بازدید : 1065
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "فصل بَد اندیشی" از شاعر "ولی اله دادخواه وحید"

فصل بَد اندیشی
غروبی بس چه غمگین است..
و من تنها در این ویرانه آبادی، که می بینم ملتی را این چنین وا مانده از شادی...
و چشمان پُر از بُهت جوانان، پیرمردان، زنان و دختران، سوی اُفق...
به کام مردمان تلخی، به نام مردمان شادی، به اسم دین و آزادی؟!
و این جا سرزمین مردمان زخمیِ دست دَغَل کاران!
و مردان و زنان بی هیچ جُرمی در قفس، در حصر... زندانی...
فضا تاریکِ تاریک است و این ویرانه بی نور است و من درمانده می جویم، و می گردم...
در این ویرانه رّد پایی از امامم، نیست، خاموشی، فراموشی...
تو گویی این دَهه، فصل بَد اندیشی و کج فهمی ست!
خداوندا، خدایا، پس چه شد آن پیر روحانی... ؟
و ا ز سویی دگر، حسم پُر از...
و می بينم تو گويی رنگ پُر مغز کلامش را که می گويد: "همه با هم...
و ما جا مانده از هم ...
اماما عُذر می خواهم، از تقصیرمان بگذر، پس از تو راه را، بی راهه پیمودیم...!
درودم را پذيرا باش، ای روح خدا، ای مرجع مُطلق...
غروبی هم چنان غمگین...!
ومن تنها در این ویرانه آبادی... و جا مانده ز قربانگاه آزادی!



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعرنو , ,
تاریخ : دو شنبه 27 آبان 1392
بازدید : 1033
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "غوغای دلها" از شاعر "عبدالعلی نظافتیان"
ای خوشا به میخانه رفتن
دل بریدن،به کاشانه رفتن
می ستاندن ز ساقی خوبان
فارغ از غم به دلخانه رفتن
...
ای خوشا به دلخانه رفتن
از غم و غصه ها دل گسستن
گفتن راز مستی به پیمانه مهر
دل ستادن،دل غصه بستن
...

من چه گویم زمیخانه عشق
خانه اوست،زبیگانه رستن
از در کعبه اش چو تو آیی
نور حق دیدن ودل شکستن
...
اشک عاشق چو زمزم تراود
بوسه بر کعبه ،از خود گذشتن
گرد کعبه چو پروانه گردی
آتش عشق اوست،پر شکستن
...
ای خوشا دل از دل گسستن
دل بریدن،زبیراهه رستن
نوش می در سرای خدایی ست
دل ستادن،دل خود شکستن
...
ای خدا ،کعبه غوغای دلهاست
دل گسستن ز سودای دنیاست
ای خوشا در وادی عشق و ایمان
بوسه بر کعبه،دل را سپردن
ای خوشا به میخانه رفتن
دل بریدن،به کاشانه رفتن



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعرنو , ,
تاریخ : دو شنبه 27 آبان 1392
بازدید : 1263
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "سلام (نیم غزل!)" از شاعر "بهروز عسکرزاده"
سلام ای عشق دیروزی و امروزی و فردایی
هزاران بار مردم باز می میرم نمی آیی؟

ستم یک سوی و جهلی سخت دیگر سو؛ چه بیدادی!
که تا برجاست این، از آن رهایی هست رؤیایی

چه می جورند در اسطوره های اول پرگرد؟
نمی یابند در آن جز غم و خشکی و نازایی

کجا سی مرغ مرگ اندیش زا، زاییده سیمرغی؟!
نباشد سینه سینایی، کجا یابند بینایی؟

سلام ای غنچۀ پُرپَر که از صرصر شدی پَرپَر
سلام ای راد دارآویز جویای شکوفایی

...

سلامی بر تو بوی جانفزای داد و آزادی
اگر روزی درین ارمانسرا پیچی به پیدایی!

..........



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعر نو , سایت , ,
تاریخ : دو شنبه 27 آبان 1392
بازدید : 970
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "هـَــمینـْـــ اِمشَــبـــْـ فقطــ" از شاعر "آفرین ولی پور(نرگس)"

امشب به دست باد از هرجا عبور می کنم
امشب چراغ یاد را با اشکِ درسا، می زنم

امشب به روی آسمان، لبخندِ مستی می زنم
امشب گل و نور و صدا با خنده ام "ها" می زنم

امشب پسِ هر پرده ای نوری گذر خواهد نمود
امشب به روی بامها مهتاب، مهسا می زنم

امشب برای کودکم لالایی لالایی کنم
امشب دو زلف مخملی از شانه اش تا می زنم

امشب اگر یاری کند دست خدا، دست ولی
امشب دوباره شعر را پر شور و غوغا می زنم

امشب چراغ مهر را با دست خود روشن کنم
امشب پلی تا محضرِ عِقد ثریا می زنم

امشب خبر خواهد شدن، شبنم به روی برگ گل
امشب برای دوستیْ برگ گلی تا می زنم

امشب گل آلاله ای در سینه ام جا می دهم
امشب ز بوی عطر آن سرمست و شیدا می زنم

امشب پسِ دیوار شب غرق سرور می شوم
امشب در این کلبه گهی پنهان و پیدا می زنم

امشب کجا خواهی شدن با بغض سرد کودکی ؟
امشب من آن بغض تو را با خنده ای وا می زنم

امشب هزاران آفرین گویم به هر جنبنده ای
امشب برای مرحمت از لطف او یا می زنم

امشب ز دست حادثه آهو صفت بینی مرا
امشب از این دام بلا، دامی به هر پا می زنم

امشب اگر با من شوی، هر لحظه ات عمری شود
امشب مـــرو بــا دیــگـری، حرفِ تـمـنـــا می زنم

امشب مگر برقی در آن آوای ناز تو شکفت ؟
کز بوی خوب خاطرش عطری به دنیا می زنم



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعرنو , وب , وبسایت , وبلاگ , نرگس , آفرین ولی پور ,

تعداد صفحات : 11


اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com