عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : یک شنبه 21 تير 1394
بازدید : 507
نویسنده : آوا فتوحی

بنام خداوند پروانه ها

مقدمه ای برای شروع درمان به شیوه ماتریکس

درما ن اعتیاد به شیشه تنها از طریق درمان مشاوره ای و درمان علامتی امکان پذیر است درمان مشاوره ای یعنی بیمار باید هفته ای 2 تا 3 جلسه تحت مشاوره قرار بگیرد و از این طریق هم درباره بیماری خود به اطلاعات صحیح و جامعی دست پیدا کند و هم مهارت هایی را آموزش ببیند که قبلا فاقد آنها بوده است . مجهز شدن به انواع مهارتها ی روانی، اجتماعی، به  بیمار کمک می کند تا برانگیزاننده ها و کلاٌ شرایط پر خطر را شناسایی کرده و برای جلوگیری از وسوسه راهکارهای مقابله ای را یاد بگیرد . مهارتهای جلوگیری از وسوسه و راهکارهای مقابله با وسوسه در درمان شیشه شاید از مهمترین راهکارها در درمان  باشد.

درمان علامتی شامل ، درمان علائمی است که در بیمار بعد از ترک مصرف شیشه ظاهر می شود. علائمی مانند انواع تیکها، بیقراری، اضطراب، افسردگی ، سردرد ، اختلال خواب و ...... که توسط روانپزشک با تجویز حداقل دارو  کنترل  می شود تا هم بیمار از پتانسیل خود برای استفاده نماید و هم مشکلات بیمار خللی در درمان ایجاد ننماید.

درمان به شیوه ماتریکس ، درمانی روانشناختی همراه با مداخلات ظریف و شامل جلسات متعدد مشاوره برای بیمار و خانواده است که هم بیمار و هم خانواده را در پیمودن مسیر درمان یاری می دهد . ماتریکس شامل یک تعهد درمانی برای بیمار و خانواده است که طی آن بیمار و خانواده اش متعهد می شوند که در جلسات حاضر شده و درمانهای رفتاری، شناختی، و ..... , و همینطور تستهای هفتگی را که روانشناس و روانپزشک در نظر گرفته اند را انجام دهند . جلسات ماتریکس از 12 تا 20 جلسه در نظر گرفته می شود .

دو هفته اول بعد از قطع مصرف، زمان  ظهور علایم  روانی ترک محسوب می شود  در ترک مواد محرک بویژه شیبشه  علایم بیشتر روانی است و علایم جسمانی کمتر دیده می شود . علائمی روانی مانند پرخوابی، کلافگی، بی رمقی، بی حوصلگی ، وسوسه،  تحمل پایین ، تحریک پذیری، عصبانیت و ...  را  بیمار در دو هفته  آغازین درمان   تجربه می نماید. بعد از دو هفته اول وضعیت و شرایط  عمومی بیمار بهتر  می گردد و بیمار در این مرحله واجد احساس کاذب بهبودی می شود ، حتی خانواده نیز این  تغییرات را حس کرده و گاهی در این مرحله بیمار و خانواده از روند درمان خارج می شوند و به اشتباه فکر می کنند که دیگر نیازی به ادامه ندارند. این احساس بهبودی در انتهای هفته چهارم از بین میی رود . چهار هفته اول اصطلاحاٌ مرحله ماه عسل  نامیده  می شود.

بعد از ماه اول و با شروع هفته پنجم بیمار دچار علائم ناخوشایندی می شود که این علائم بسته به مقدار مصرف و طول مدت مصرف و نوع مصرف متفاوت است این مرحله دیوار نام دارد که مدت آن تقریبا 3 تا 5 ماه طول می کشد . بیماران زیادی در این مرحله از درمان خارج شده  و بیماریشان بازگشت می کند. اما بیمارانی که مواد مصرف نکرده و به پرهیز خود ادامه داده اند به مغز خود فرصت بهبودی داده و کم کم علائم وسوسه و دیگر علائم روانی از بین می رود و حال بیمار رو به بهبودی می رود و توانا یی بیمار برای حفظ پاکی خود هر روز بیشتر می گردد.

در این جلسه که مقدمه ای است برای شروع جلسات درباره مفهوم درست اعیتاد با بیمار و خانواده صحبت می کنیم و در همین جلسه سعی می کنیم با مصاحبه انگیزشی نگرش خانواده را درباره اعتیاد، معتاد و مواد مخدر و آسیبهای وارد شده به مغز  تغییر و یا اصلاح کنیم و قرار نیست نظر شخصی خودمان  را به بیمار و خانواده اش تحمیل نماییم و در همین مرحله نخست درباره درمان به روش ماتریکس و جلسات درمان و هزینه درمان برای آنها توضیحاتی می دهیم و سپس بعد از اعلام رضایت خانواده و بیمارو امضای فرمهای مخصوص درمان ، منشی کیلینیک  برنامه جلسات مشاوره را تنظیم کرده و به رویت بیمار و خانواده می رساند. و جلسه بعدی که اولین جلسه محسوب می شود در واقع درمان قع درمان آغاز می گردد.



:: برچسب‌ها: ماتریکس , انتشارات , شبکه , شیشه , ارتباط , جهان , کشور , ترک , اعتیاد , ,
تاریخ : یک شنبه 21 تير 1394
بازدید : 533
نویسنده : آوا فتوحی

ماتریکس چیست و چگونه کار می کند ؟

چرا ماتریکس مطمئن ترین سیستم برای کسب درآمد اینترنتی است ؟

تفاوت ماتریکس با سیتم های هرمی و کلاهبرداری  ؟

آیا می توان درآمدی میلیونی از این سایت ها داشت ؟

در ابتدا باید بگویم که شما در ماتریکس تقریبا میشود گفت که شما هیچ گونه سرمایه گذاری نمی کنید .

به هیچ سایتی پول نمی دهید . پس فکر کلاهبرداری را از سرتان بیرون کنید و این مقاله را تا آخر بخوانید تا شیر فهم شوید .

ماتریکس یک سیستم زیرمجموعه گیری می باشد که درآن تمامی افرادی که عضو می شوند سود می کنند. به یک اندازه . شاید با شنیدن کلمه ی زیرمجموعه گیری  این گونه  به نظر بیاید که این سییستم همان نام جدیدی برای سیستم هرمی و کلاهبرداری می باشد . ولی اگر این مقاله را تا آخر بخوانید فرق آن ها را خواهید دانست .

اما نحوه ی کار این سیستم :

در سیستم ماتریکس لول های مختلفی وجود دارد . معمولا ماتریکس ها ۴ – ۸ لول دارند و در چندین مرحله تکرار می شوند .

لول ۱ :

خوب چون می دانم شما به دنبال کسب درآمد هستید در مورد اجناس و خدماتی که سایت در هر لول به شما می دهد حرفی نمی زنم.

در ابتدا شما با پرداخت هزینه ای معمولا ۱٫۵ دلار تا ۵ دلار  (بسته به نوع سیستم) خود را به لول یک ارتقاء می دهید .با این کار شما توانایی کسب درآمد از ۲ یا ۴ نفر بسته به نوع ماتریکس را به دست می آورید . این تنها پولی است که شما هزینه می کنید . و آن را هم به سایت نمی دهید . و معمولا در همان لول ۱ یا ۲ پول خود را برمی دارید و با سودتان ادامه خواهید داد . من در اینجا ماتریکسی را توضیح خواهم داد که محدودیت ۲ زیرمجموعه را در لول ۱ دارد . ماتریکس تیم ورک

خوب این ۲ نفر که در اول جذب کرده اید  و در لول ۱ شما قرار دارند فقط هزینه آپگرید آنها به لول ۱ را به حساب شما مستقیما واریز می کنند.  به حساب پرفکت مانی  . برای مثال هر کدام ۵ دلار  . مانند نحوه ی کار ماتریکس تیم ورک . حالا شما ۲ نفر خود را جذب کردید و ۱۰ دلار در حساب دارید . حالا دیگر شما نمی توانید زیرمجموعه مستقیم دیگری جذب کنید . هر فردی را که جذب کنید به ۲ نفر پایینی تان می رسد .یعنی زیر مجموعه ی آنها می شود. ۲ نفر زیرمجموعه ی شما ۴ نفر را جذب خواهند کرد  .این ۴ نفر در لول ۲ شما قرار می گیرند.

این چهار نفر در ابتدا مثل شما ۵ دلار را به بالا سری های خودشان می دهند و به لول ۱ خود را ارتقا می دهند. شما برای اینکه از این چهار نفر کسب درآمد کنید باید به لول ۲ آپگرید کنید . و وقتی از این ۴ نفر کسب درآمد می کنید که آنها  به لول ۲ آپگرید کنند .یعنی زمانی که مثل شما هر کدام ۲ زیرمجموعه گرفته باشند . از هرکدام ۱۰ دلار یعنی ۴۰ دلار به دست می آورید. که از این ۴۰ دلار ۲۰ دلار را برای ارتقا به لول ۳ خواهید داد . با ابن شکل همه سود می کنند و پول فقط به یک نفر نمی رسد . اما در لول ۳ شما توانایی کسب درآمد از ۸ نفری که  ۴ نفر موجود در لول ۲ شما گرفتند را پیدا می کنید  . اما چگونه .؟

این ۸ نفر در ابتدا ۵ دلار به افرادی که در لول ۲ شما هستند پرداخت می کنند .و ۱۰ دلار هم که برای ارتقا به لول ۲ به کسانی که در لول ۱ شما هستند پرداخت می دهند . و اما زمانی که آماده ارتقا به لول ۳ باشند پول واریزی آنها برای ارتقا به لول ۳ به شما می رسد . ۸ نفر نفری ۲۰ دلار که می شود ۱۶۰ دلار و از آن باید ۵۰ دلار برای ارتقا به لول ۴ بدهید .شما در هر لول که افرادی دارید فقط زمانی از آنها کسب درآمد می کنید که آنها نیز به اندازه ی شما ارتقا یافته باشند. . به همین دلیل ماتریکس هیچ شباهتی به سیستم های هرمی و کلاهبرداری ندارد. حال در لول ۴ شما زیرمجموعه های آن ۸ نفر لول ۳ خود را خواهید داشت . یعنی ۱۶ نفر . و وقتی این ۱۶ نفر نیز مثل شما توانستند به اندازه ی شما پیش رفت کنند و وقتی به لول ۴ خود ارتقا دهند از هر کدام ۵۰ دلار نصیب شما خواهد شد . یعنی ۸۰۰ دلار

آنها نیز آن ۵۰ دلار را از ۱۱۰ دلاری که سود کرده اند می دهند. یادتان باشید که شما  به این ۸۰۰ دلار بدون صرف حتی ریالی رسیده اید .

این سیستم به گونه ای است که همه وهمه با هم و برای پیشرفت هم تلاش می کنیم .و مطمئنم که گرفتن ۲ نفر برای همه با این آموزش کاملی که در این سایت گذاشته ام آسان تر از آب خوردن است .

و از طرفی من و دوستانی که سایت داریم قطعا می توانیم خیلی خلیلی بیشتر از ۲ نفر زیرمجموعه بگیریم .که طبق آنچه گفته شد این افراد بین زیرمجموعه ها تقسیم می شود.

و اما ادامه ی ماتریکس. کار اینجا تمام نمی شود  . این ماتریکس یکبار دیگر تکرار می شود.

در ماتریکس جدیدی که تکرار می شود لازم نیست اعضای جدیدی بگیرید . وقتی شما از هر چهار لول خودتان کسب درآمد کردید , ۱۰۰ دلار از آن ۸۰۰ دلار سود خود را برای ارتقا به ماتریکس بعدی خواهید داد .

در ماتریکس بعدی مانند مانند ماتریکس اولی با ۱۰۰ دلار به لول ۱ ماتریکس بعدی ارتقا می بابید . در لول ۱ خود دونفر و جود دارد . همان دو نفری که در لول ۱ ماتریکس اولی بودند. شما زمانی از این ۲ نفر کسب درآمد خواهید کرد که آنها نیز مانند شما به ماتریکس بعدی برسند و به لول یک آن ارتقا دهند. به این ترتیب افراد لول ۲ ماتریکس اولی لول ۲ ماتریکس دومی می شوند و لول ۳ به ۳ تازه و همینطور لول ۴ به لول ۴ ماتریکس های بعدی تبدیل می شود.

پس از تمام شدن تمام مراحل دو باره آنهایی که ماتریکس را یکبار تمام کرده اند ثبت نام می کنند  و زیر مجموعه ی آخری ها می شوند و باز این چرخه ادامه پیدا می کند.

اما یک سوال متداول که  از من پرسیده می شود  این است که اگر یک شاخه فعالیتش کمتر از دیگری باشد چه می شود ؟

خوب هیچی  از یکی دیرتر کسب درآمد می کنید . مثلا من الآن به ماتریکس بعدی رسیده ام و به لول ۱ آن ارتقا داده ام. خوب امکان دارد از آن دونفر یکی زود تر به این مرحله برسد و آپگرید کند و دیگری کمی دیر تر .  در این سیستم کمکاری بعضی ها با پرکاری بعضی ها مثل من  من و سایر دوستان تکمیل می شود. ساختار سایت به گونه ای است که اگر من ۲ نفر بیشتر بگیرم بین کسانی که ندارند توزیع می شود. در ضمن انتظار نداشته باشید با دست روی دست گذاشتن شما ماتریکس در یک هفته ۴ لول پیشرفت کند .  باهم تلاش می کنیم و به هم کمک می کنیم تا پیشرفت کنیم .

و بازهم اگر سوال یا تردیدی دارید در قسمت نظرات بیان کنید تا دیگران نیز بتوانند پاسخ سوالات احتمالی خود را بیابند . ما در این سایت با ۳ سیستم ماتریکسی کار می کنیم . توصیه می کنم هرچه زودتر عضو شوید و فعالیت کنید . و اگر هم به نظر خود استادتان این سیستم را کلاهبرداری می دانید در قسمت نظرات بیان کنید تا جوابی دندان شکن بدهم .

و اینهم تصاویری از لول های ماتریکس تیم ورک

0


:: برچسب‌ها: لول , ماتریکس , زیرمجموعه , پول , سایت , اینترنت , درآمد , سیستم , تصاویر , ,
تاریخ : یک شنبه 21 تير 1394
بازدید : 518
نویسنده : آوا فتوحی

پوریا ناظمی: در سال 1999/1378 برادران واچوفسکی فیلمی را روانه پرده‌های سینما کردند که به پدیدهای سینمایی بدل شد؛ داستانی پیچیده، نمادین و سرشار از سرنخ‌ها و عناصری که قابلیت تاویل‌های متعددی را فراهم می‌کرد. در آستانه آغاز هزاره جدید، تخیل خالقان ماتریکس در حالی که سوال‌های قدیمی را دوباره تکرار می کرد مردم را به گونه‌ای جدید به تفکر درباره مسایل مهم اطرافشان دعوت می‌کرد. واقعیت چیست؟ ما کجا زندگی می‌کنیم؟ معنی زندگی چیست؟ مرز توهم و واقعیت کدام است و ... . تعداد نقدهای فلسفی، جامعه‌شناسانه و رمزگشایی‌هایی که در باره این فیلم نوشته شده است شاید از تعداد نقدهای سینمایی آن پیشی گرفته باشد.
ماتریکس به سرعت به بخشی از فرهنگ عامه بدل و حتی الهام‌بخش برخی از حرکت‌های اجتماعی شد. داستان این فیلم به شدت تحت تاثیر دیدگاه‌ها و فلسفه‌های مختلف شرق و غرب قرار داشت و از نظر سینمایی نیز نوآوری بزرگی به شمار می‌رفت. شیو‌ه‌های فیلم‌برداری در این فیلم به گونه چشم‌گیری متحول شد و جلوه‌های ویژه جدیدی برای نخستین بار بر پرده‌های سینما در مقابل چشم بینندگان قرار گرفت.
دو دنباله دیگر بر این فیلم ساخته شد و همچنین مجموعه‌ای از فیلم‌های کوتاه انیمیشن به طور مستقل داستان‌هایی در حاشیه این روایت را به تصویر کشید. اما در بین همه این‌ها اولین ماتریکس بود که موج بزرگ را ایجاد و چنان تاثیر شگفتی را خلق کرد.
داستان فیلم

داستان ماتریکس اما شاید کمتر شبیه به علمی‌تخیلی‌های رایج باشد. فیلم، داستان زندگی کارمند ساده‌ای را روایت می‌کند که زندگی دوگانه‌ای دارد. او روزها کارمند یک شرکت بزرگ و خوش‌نام است و شب‌ها تبدیل به هکری زبردست می‌شود. او در جهان زیرزمینی هکرها خبرهایی از موجودیتی به نام ماتریکس شنیده است؛ ماهیتی مرموز که بر زندگی افراد تسلط دارد. روند رویدادهای بعدی باعث می‌شود تا او با واقعیت حاکم بر جهانی که در آن زندگی می‌کند آشنا شود. شایعه‌ها درست است. همه شهروندان درون یک شبیه‌سازی رایانه‌ای زندگی می‌کنند. آن‌ها سال‌ها قبل نبردی را با ماشین‌های هوشمند باخته‌اند و اینک آن ماشین‌ها از انسان‌ها به عنوان منابع تولید انرژی الکتریکی استفاده می‌کنند. آن‌ها در شرایط نوعی خواب مصنوعی قرار دارند و ماشین‌ها از فعالیت‌های مغزی آن‌ها انرژی کسب می‌کنند و برای اینکه فعالیت مغزی آن‌ها برقرار بماند، الگوی شبیه‌سازی‌شده‌ای را در ذهن آن‌ها اجرا می‌کنند؛ واقعیتی مجازی مانند یک خواب پیوسته و دایم. در این بین گروهی از نیروهای مقاومت به دنبال ناجی وعده داده شده‌ای هستند که پیش‌بینی‌ها از توان او مبنی بر نابود کردن ماتریکس سخن گفته است و یکی از فرماندهان نیروی مقاومت اعتقاد دارد که این فرد همین هکر جوان است. آن‌ها او را از ماتریکس جدا کرده و به دنیای واقعی می‌آورند که اگرچه واقعی است اما به زیبایی و دلفریبی و چشمگیری دنیای واقعی نیست. همین دشواری دنیای واقعی است که باعث شده برخی از افراد دنیای آزاد واقعی بخواهند به همان رویای شیرین بازگردند.

دنیای الکتروشیمیایی مغز
ایده ماتریکس و دنیای شبیه‌سازی‌شده‌ای که ما در آن اسیر هستیم آن قدر غیر واقعی به نظر می‌آید که شاید تنها راه مواجهه با آن تفسیر نمادین باشد ولی واقعیت این است که این دنیای ترسناک و عجیب و غریب چندان هم غیر واقعی نیست.
واقعیت این است که هرآنچه ما از جهان اطرافمان درک می‌کنیم، از رنگ‌ها، چهره‌ها، طعم‌ها، درد و شادی و غم و عشق و نفرت و ... خلاصه هر آنچه از جهان می‌بینیم و درک می‌کنیم تنها به واسطه عملکردهای الکتروشیمیایی موجودی شگفت‌انگیز به نام مغز است. بدن ما در واکنش با محیط اطراف نقش حسگرهایی را بازی می‌کند که داده‌هایی را به مغز می‌فرستد و مغز آن‌ها را تفسیر و معنی می‌کند. اگر به هر دلیلی تغییری در فرآیند عملکرد مغز ما رخ دهد تمام درک ما از محیط نیز تغییر می‌کند، احساسات متفاوتی را تجربه می‌کنیم و چیزهای متفاوتی را می‌بینیم که دیگران نمی‌بینند. (کسانی که داروهای توهم‌زا مصرف می‌کنند، عملا مغز خود را در چنین شرایطی قرار می‌دهند) بدین ترتیب اگر بتوان عملکرد و روش کار مغز را به طور دقیق شناخت این امکان وجود دارد که بتوان با دست‌کاری در بخش‌هایی از آن درک محیط اطراف را تغییر داد.
در سال 2006/1385 گروهی از عصب شناسان پژوهشگاه دانش‌های بنیادی (IPM) به سرپرستی دکتر استکی نتیجه تحقیقی را در مجله نیچر منتشر کردند که در برخی از رسانه‌ها از آن به عنوان دروازه‌ای به دنیای‌ ماتریکس نام برده شده بود. این گروه در تلاش برای درک نحوه عملکرد مغز برای تشخیص چهره از اشیا دیگر، میمون‌هایی را تربیت کردند که هر بار چهره‌ای به آن‌ها نشان داده می‌شد، حرکت ویژه‌ای را انجام می‌دادند (و در مقابل آن به خاطر تشخیص درستشان جایزه‌ای دریافت می‌کرند) این دانشمندان پس از تربیت کردن میمون‌ها به تحریک بخشی از مغز آن‌ها پرداختند که به نظر می‌آمد وظیفه تشخیص چهره را بر عهده دارد. در این شرایط زمانی که اشیایی غیر از چهره به آن‌ها نشان داده می‌شد آن‌ها آن را به شکل یک چهره درک می‌کردند. این تحقیق البته در آینده ممکن است باعث بروز پیشرفت‌هایی در زمینه درمان نابینایی و همچنین رشد سیستم تشخیص بینایی در روبات‌ها شود؛ اما در ذات خود، نشان از امکان‌پذیری دنیایی داشت که در آن عملکرد مغز قابلیت برنامه‌ریزی و دست کاری شدن را دارد.
گروهی از محققان حتی به طور افراطی‌تری به بررسی امکان واقعی بودن دنیایی مانند ماتریکس پرداخته‌اند و چند ماه پیش در باره امکان منطقی وجود ساختاری شبیه‌سازی شده که همه حیات را در خود گرفته باشد سخن گفته‌اند.
اما واقعیت این است که این روزها داستان ماتریکس به گونه دیگری نیز در حال واقعیت پیدا کردن است. در این فرآیند نه دست‌کاری بر مغز ما انجام شده و نه ما در شبیه‌سازی دیگران زندگی می‌کنیم بلکه این توسعه شخصی‌سازی فعالیت‌های آنلاین است که تقریبا همه حوزه‌های زندگی ما را در بر گرفته و با تحمیل روزافزون خود به ما، عملا ما را از دنیای واقعی جدا می‌کند و باعث می‌شود روایت‌های شخصی از جهان اطراف به دست بیاوریم.
در سال‌های اخیر در سراسر جهان وابستگی به شبکه‌های ارتباطی و شبکه‌های اجتماعی بیش‌تر شده است. اکنون بسیاری از مردم وقت بیش‌تری از زمان معاشرت‌های اجتماعی خود را در شبکه‌های اجتماعی می‌گذرانند. خبرها را از طریق وب‌سایت‌ها و یا اپلیکیشن‌های قابل تنظیم و یا شخصی‌سازی دنبال می‌کنند و در برخی از کشورها فرایند خرید آنلاین از خرید سنتی در حال پیشی گرفتن است. مساله اینجاست که در چنین فضایی شما اگر از صدای دیگری در شبکه‌ای اجتماعی خوشتان نیاید، وی را مسدود می‌کنید. در هنگام استفاده از اپلیکیشن‌ها و وب‌سایت‌های خبرخوان سلیقه خودتان را برای سیستم تعریف می‌کنید و سیستم به تدریح تنها خبرهایی را جمع می‌کند که شما علاقه‌مند به مطالعه آن‌ها هستید و این یعنی بخش عمده‌ای از خبرهای بیرون از دست شما در می‌رود. حتی تبلیغات هوشمند باعث می‌شود پیشنهادهایی به شما ارایه شود که با نیازها و همچنین سطح توان مالی شما سازگاری داشته باشد. بدین ترتیب به نظر می‌رسد حداقل برای برخی از مردم این داستان در حال اتفاق افتادن است که بخش عمده‌ای از زندگی خود را در جهانی شخصی‌سازی شده سپری می‌کنند و یا در آینده نه چندان دور خواهند کرد، دنیایی که اگرچه بخشی از واقعیت است اما با همه واقعیت تفاوت دارد.
فیلم ماتریکس یکی از تاثیرگذارترین فیلم‌های علمی‌تخیلی است، فیلمی که هنوز هم بعد از دیدن آن می‌توانیم مدتی طولانی به فکر فرو رویم و بهانه‌ای پیدا کنیم برای مطالعه و فکر کردن بیش‌تر درباره جهانی که در آن زندگی می‌کنیم.



:: برچسب‌ها: ماتریکس , انتشارات , شبکه , شیشه , ارتباط , جهان , کشور , ,
تاریخ : یک شنبه 21 تير 1394
بازدید : 388
نویسنده : آوا فتوحی

کشفِ معمّای ماتریکس و رازهای سربه‌مُهرش، شاید، آرزوی هر تماشاگری‌ست و همه‌ی آن‌ها که در این سال‌ها چشم به نئوی این فیلم دوخته‌اند (کیانو ریوز؛ با چشم‌هایی ریز و عینکی آفتابی بر چشم که او را به هیأتِ مردانِ دانا درمی‌آورد) ترجیح داده‌اند در هر جمله‌ی حکمیانه‌ی مورفئوس و اشاراتش (که هرچند ظاهرِ یغورش به حکیمان نمی‌خورد، امّا بیش‌تر از دیگران می‌داند) پیِ شاه‌کلیدی بگردند و قفلِ فروبسته‌ی ماتریکس را، بالأخره، بگشایند (همان پرسشِ اوّلیه‌ی نئو که می‌خواهد بداند ماتریکس، واقعاً، چیه؟) و بی‌آن‌که قرصِ قرمزی به آن‌ها تعارف شود، راهی برای سر درآوردن از این (به‌قولی) پیچیده‌ترین معمّای این سال‌ها پیدا کنند.

   کشفِ معمّای ماتریکس، آرزوی همه‌ی آن‌هاست که باور دارند ماتریکس مجموعه‌ای (دست‌چینی؟)‌ست از مهم‌ترین حقایقی‌ که رازِ هستی را در وجودِ خود دارند و آن قفلِ فروبسته اگر گشوده شود، پرده‌ها کنار می‌روند و آفتابِ عالم‌تاب، لابُد، چنان نوری بر زمین می‌گستراند که تاریکی به تاریخ می‌پیوندد. در خیلِ عُشّاقِ ماتریکس، منتقدانِ سینما تنها نیستند؛ هم فیلسوفان حاضرند، هم روان‌کاوان و الاهی‌دانان. همه‌ی‌ آن‌ها، هم‌چون نئوی کنجکاو، به‌جست‌وجوی همان راز برآمده‌اند و چُنین است که ماتریکس به فیلمی بدل‌ شده است دوران‌ساز و فرهنگ‌ساز (یک فیلمِ کالت)؛ فیلمی الگو برای آن‌ها که پیِ راهی می‌گردند برای گنجاندنِ مفاهیمِ عمیق و اشاراتِ پنهان و آشکار در سینما و توجّه‌دادنِ تماشاگران به چُنین چیزهایی.

   درعین‌حال، ماتریکس، نخستین فیلمی نیست که با تبعیّت از نظریاتِ جوزف کَمبِلْ دربابِ اسطوره (به‌خصوص در کتابِ قهرمانِ هزارچهره) و اسلوبی که او روی کاغذ آورده، سفری را برای قهرمانش تدارک می‌بیند و به‌کمکِ استاد (پیرِ دانا) او را از آستانه می‌گذراند، تا پس از آزمون‌ها، به پاداشی که پی‌اش بوده است برسد و دست‌آخر (به‌ لطفِ ترینینی) تجدیدِ حیات کند و با اِکسیر بازگردد. [کریستوفر ووگلر هم براساسِ قهرمانِ هزارچهره کتابی نوشته و شماری از فیلم‌هایی را که براساسِ این الگو ساخته شده‌اند بررسی کرده. این کتاب را محمّد گذرآبادی، به‌نامِ سفرِ نویسنده به‌فارسی ترجمه کرده و ناشرش مینوی خرد است.] آن‌چه جوزف کَمبِل نوشت، الگوی جُرج لوکاس هم در نوشتنِ جنگ‌های ستاره‌ای شد؛ لوکاس هم در این افسانه‌ی سینمایی رویکردی اسطوره‌گرا دارد و نام‌هایی که برای شخصیت‌های این افسانه‌ برگزیده (مثلاً لوک اسکای واکر؛ که قرائتی‌ست از لوقا در اِنجیل و می‌شود او را لوقای آسمان‌پیما نامید) نشان می‌دهد که به چیزی بیش از روایتِ یک داستان می‌اندیشیده است. و البته جوزف کَمبِل هم، مثل بسیاری دیگر، در شمارِ علاقه‌مندانِ جنگ‌های ستاره‌ایِ او بود (نگاه کنید به قدرتِ اسطوره‌ی کَمبِل)؛ فیلمی می‌شد که در داستانش ردِّ پای اسطوره‌ها را، آشکارا، دید؛ اسطوره‌هایی که کَمبِلِ اسطوره‌شناس می‌گفت نمُرده‌اند و در زندگیِ امروزِ آدمیان هم حاضرند. (او، اصلاً، کتابی دارد درباره‌ی اسطوره‌هایی که با آن‌ها زندگی می‌کنیم که هنوز به فارسی ترجمه نشده است.)

   پایانِ قرنِ بیستم و حُکمای قوم

   در داستانِ پُرفروشِ رمزِ داوینچی، نوشته‌ی دَن براون (که البته در ابتدای قرن بیست‌ویکم منتشر شد) آمده است (نقلِ به مضمون البته) که در پایانِ قرنِ بیستم معادلاتِ بسیاری به‌هم می‌خورند و ای‌بسا به‌هم‌خوردنِ این معادلات، بسیاری را حیرت‌زده می‌کنند. چُنین است که در این داستانِ پُرفروش و جنجال‌آفرین، با مصلحت‌اندیشیِ واتیکان، اُپوس دِئی به‌جست‌وجوی جامِ مقدّسِ حقیقی (و نه افسانه‌ای) برمی‌آید تا نگذارد ضربه‌ای به ارکانِ مسیحیت وارد شود. این است که در سال‌های پایانیِ قرنِ بیستم، ظاهراً، پرده‌برانداختن از روی حقیقتِ پنهان‌شده، به موج بدل شده بود و ماتریکس هم، به‌عنوانِ فیلمی که می‌خواست حرف‌های بزرگ بزند و جهان و هرچه در آن است را از منظری متفاوت ببیند، بخشی از همین موج بود. نکته این است که در سال‌های پایانی دهه‌ی ١٩٩٠، چیزی از جنسِ شک و تردید به جانِ سینمای امریکا افتاد؛ شک به واقعیتی که، ظاهراً، پیشِ چشمِ همگان است و انکارش عجیب به‌نظر می‌رسد. این است که جاشوآ کلووِر هم کتابِ ماتریکس‌ش را با اشاره‌ای به همین فیلم‌ها (نمایشِ ترومن، شهرِ تاریک و طبقه‌ی سیزدهم) شروع می‌کند و با توضیحی درباره‌ی آستانه‌ی دنیای مصنوع در آستانه‌ی قرنی دیگر، به‌جست‌وجوی مقوله‌ی شک به واقعیت در سینمای امریکا برمی‌آید و اشاره می‌کند که شهرِ تاریک و طبقه‌ی‌ سیزدهم، به‌هرحال، داستانی درباره‌ی گذشته دارند و «فقط ماتریکس است که ماجرایش در زمانِ حال، هم‌زمان با دورانِ تولیدِ خودِ فیلم می‌گذرد. مورفئوس که وظیفه دارد مسائل را برای نئو توضیح دهد، می‌گوید به‌گمانِ تو سالِ ١٩٩٩ است؛ درحالی‌که به ٢١٩٩ نزدیک‌تره... بنابراین، ظاهراً واهی نخواهد بود اگر امید داشته باشیم ماتریکس بتواند به این پرسش پاسخی سرراست و مستقیم بدهد که، دقیقاً، به چه دلیل این نوع داستان‌ها، در پانزده ماهِ آخرِ سده‌ی بیستم رواج یافت.» [صفحه‌های ۶ و ٧]

   درعین‌حال، پرسشِ اساسیِ جاشوآ کلووِر هم، مثلِ باقیِ عُشّاقِ ماتریکس، همانِ پرسشِ اوّلیه‌ی نئوی کنجکاو است: «ماتریکس، واقعاً، چیه؟» برای رسیدن به پاسخِ احتمالیِ این پرسش، کلووِر اوّل توضیح می‌دهد که ریشه‌ی ماتریکس به دو «باورِ رایجِ داستان‌های علمی ـ تخیّلی» می‌رسد «یکی ستیزِ میانِ انسان و ماشین و دیگری، احتمالِ این‌که واقعیت، فریبی بیش نیست. البته این کلیشه‌ها پی‌رنگِ فیلم را شکل نمی‌دهند، بلکه فقط زمینه‌ی کلّیِ آن‌را برقرار می‌سازند.» [صفحه‌ی ٧]

   ماتریکس، به‌واسطه‌ی ظاهرِ پُرسش‌گرش، و تأکیدش روی همین نکته که واقعیت، احتمالاً، فریبی بیش نیست و، درعین‌حال، انبوه جمله‌های فلسفیِ مورفئوس (مثلاً این‌که ماتریکس دنیایی‌ست که پیشِ چشم‌های ما کشیده‌اند تا از حقیقتِ دنیا سر در نیاوریم.) یکی از محبوب‌ترین فیلم‌های عُلَمایِ علومِ انسانی شد؛ این فیلمی بود که می‌توانستند به‌واسطه‌اش حرف‌های بزرگ بزنند، نکته‌های عجیب بگویند و ساعت‌ها درباره‌ی چیزهایی حرف بزنند که هرچند نسبتِ مستقیمی با فیلمِ ماتریکس ندارند، ولی به‌هرحال جالب و سئوال‌برانگیزند. درعین‌حال، بخشِ اعظمِ تماشاگرانِ فیلم هم که بیش از همه به پاسخی برای پرسشِ «ماتریکس چیه؟» فکر می‌کنند، قاعدتاً، از چُنین حرف‌های بزرگ و نکته‌های عجیب و استنباط‌های غریبی خوش‌شان می‌آید؛ این خطّی‌ست که بینِ آن‌ها و تماشاگرانِ ناآگاه و ساده‌دلی کشیده می‌شود که فقط محوِ داستان هستند و با دیدنِ آدم‌های پرنده، یا چرخش‌های سریعِ دوربین، دل و دین از کف می‌دهند و ذوق می‌کنند.

   این است که تماشاگرانِ ظاهراً آگاه‌تر و عالِم‌تری که محوِ تماشای فیلم هستند، به‌جست‌وجوی نشانه‌ها و معناهای معنوی در ماتریکس برمی‌آیند؛ «یکی ویژگی‌های مسیحاییِ نئو؛ یعنی «آن مُنجی» که انسان‌ها را از بردگیِ ماشین نجات می‌بخشد؛ و دیگری این اندیشه لاهوت‌گرایی که می‌گوید آن‌چه انسان‌ها را از وصول به بهشت باز می‌دارد، اغوا و فریبِ نیرویی قدرت‌مند و بدسِگال است.» [صفحه‌ی ١٠] ظاهراً می‌شود از دیدنِ ویژگی‌های مسیحاییِ نئو و مُنجیبودنش، به‌زعمِ ناقدانِ الاهی‌دان، تعجّب کرد؛ امّا در خودِ فیلم هم، عینِ همین عبارت را می‌شنویم: جایی‌که نئو از خواب بیدار می‌شود و کسی درِ اتاقِ ١٠١ را می‌زند؛ چوآ، مشتری‌ِ اوست که می‌خواهد ٢٠٠٠ دلار بپردازد و آن صفحه‌ی فشرده‌ی کوچک (مینی دیسک)ی را که در کتابِ مشهورِ شباهت‌ها و شبیه‌سازی‌های ژان بودریار، فیلسوفِ فرانسوی، پنهان کرده‌اند، با خود ببرد. این‌جاست که چوآ می‌گوید «هاله‌لویا. تو مُنجیِ منی، مرد. تو مسیحِ منی.» [صفحه‌ی ٣۶] و درعین‌حال، جدابودن (و جداماندنِ) نئو از دیگران، که کلووِر در بخشِ دیگری از کتابش به آن می‌پردازد، به‌زعمِ او، ظاهری آشنا دارد: «این نوع جداییِ چشم‌گیرِ مکانی، یادآورِ سنّتِ پایدارِ نقّاشی‌های بشارتِ جبرئیل به مریم در دوره‌ی رُنسانس است که حضرتِ مریم، با دیوار، درگاه، قابِ پنجره، یا چیزهایی دیگر، از جبرئیل جدا می‌شود. این صحنه نیز، به شیوه‌ی خودش، تا اندازه‌ای، همچون بشارت عمل می‌کند؛ تو مُنجیِ منی، مرد.» [صفحه‌ی ١١۵] هرچند کلووِر توضیح می‌دهد که «در این‌جا، الاهیات و فلسفه تحلیلی، هردو به یک اندازه، جذّابیتِ وارونه دارند؛ یعنی محتوایی اخلاقی، یا آموزنده را وعده می‌دهند، ولی درواقع فقط به تأمّلی منفعل نیازمندند. اوّلی، ارجاعِ چندانی را فراهم نمی‌سازد، بلکه بیش‌تر حسّ ارجاع را رقم می‌زند؛ یعنی آن رضایتِ ناشی از دریافتِ اشاره‌ها، در همان لحظه‌ای که ارائه می‌شوند... دوّمی نیز، به‌ همین ترتیب، حسّ تفکّرِ انتزاعی را برمی‌انگیزد.» [صفحه‌ی ١٢]

   با این‌همه، ماتریکس، احتمالاً، برای کسانی که از منظرِ فلسفه، یا روان‌کاوی، به آن می‌نگرند، فرصتِ مناسبی را فراهم می‌کند تا همه‌چیز را درباره‌ی جهانِ مادّی، کذب، تقلّب در حقیقت و امرِ مجازی توضیح دهند. این است که هر چیزِ ظاهراً کوچکی، دلیلِ راهِ آن‌ها می‌شود؛ از کتابِ بودریارِ فیلسوف (شباهت‌ها و شبیه‌سازی‌ها)، که البته فقط جلدی از آن باقی مانده و به حفاظ یا روکشی برای پنهان‌کردنِ آن صفحه‌ی فشرده‌ی کوچک (مینی دیسک) بدل شده است، تا شماره‌ی اتاقِ نئو؛ یعنی ١٠١ و همین اِسلاوُی ژیژک را وامی‌دارد که بنویسد «ذخیره‌ی تجاربِ حسّیِ ما، نه فقط به واژگان، بلکه به رقم‌های صفر و یک، و به عبور، یا عدمِ عبورِ علایمِ الکتریکی کاهش می‌یابد.» [صفحه‌ی ٣۴] و درعین‌حال مفاهیمی عمیق‌تر را در فیلم جست‌وجو می‌کند و باور دارد «این یکی از معدود فیلم‌هایی‌ست که همچون آزمونِ رورشاخ عمل می‌کنند؛ مانندِ همان تصویرِ معروف از خداوند که از هر زاویه‌ای به آن بنگری، انگار، مستقیماً، به تو چشم دوخته است؛ عملاً هر دیدگاه نظری، خودش را در آن می‌بیند.» [صفحه‌ی ٣۴]

   واقعیتی به‌نام مغز در ظرفِ آزمایشگاه

جاشوآ کلووِر می‌نویسد آن «اندیشه‌ی لاهوت‌گرایی که می‌گوید آن‌چه انسان‌ها را از وصول به بهشت بازمی‌دارد، اغوا و فریبِ نیرویی قدرت‌مند و بدسِگالْ است [و] از حکایت‌های فیلیپ کی. دیک... برای طرف‌دارانِ آثارِ علمی ـ تخیّلی آشناست، با رایج‌ترین پژوهش‌های فلسفی، هماهنگیِ زیبنده‌ای دارد: همان فرضیه‌ی مغز در ظرفِ آزمایشگاه. این فرضیه به شکلِ حدسِ ساده‌ی شناخت‌شناسی‌ست که جاناتان دنسی آن‌را چنین توصیف می‌کند: انسان نمی‌داند؛ ولی درواقع شاید مغزی باشد که در ظرفی پُر از مایع، در آزمایشگاهی قرار گرفته و به رایانه‌ای وصل است که تجربه‌های کنونی‌اش را به او می‌خوراند و این جریانِ تجارب را دانشمندی نابغه کنترل می‌کند.» [صفحه‌های ١٠ و ١١] این است که در دو فیلمِ بعدی، نئو به دیدارِ معمارِ اعظمی می‌رود که، ظاهراً، ماتریکسْ ساخته و پرداخته‌ی اوست و نئو در این دیدار، به بخشی از آن‌چه می‌خواهد بفهمد، دست پیدا می‌کند.

   چندسالی بعدِ نوشتنِ این کتابِ کوچک است که ریچارد لینک‌لیتر، بالأخره، راهی برای ساختنِ یک اسکنر در تاریکی، آخرین رُمانِ فیلیپ کی. دیک پیدا کرد؛ فیلمی که هرچند بازیگران مشهوری در آن حضور دارند، ولی ظاهری زنده ندارد و بیش‌تر یک انیمیشن است تا فیلمِ زنده. شیوه‌ی روتوسکُپی، قاعدتاً، بهترین راهی بود که لینک‌لیتر برای ساختنِ فیلمی پیدا کرد که شخصیتِ اصلی‌اش، باب آرکتر، نیم‌کُره‌های مغزش کاملاً از هم مستقل می‌شوند و کم‌کم، از درکِ این نکته عاجز است که، بالأخره، مأمور پلیس است یا یک معتادِ معمولی و برای همین شروع می‌کند زاغ‌سیاهِ خودش را چوب زدن.

    مسأله‌ی اساسیِ ماتریکس هم (به‌قولی) کنترلِ واقعیت یا اصلاً سر درآوردن از چیزی‌ست که به آن حقیقت می‌گویند؛ برهوتِ خودِ واقعیتی که ژان بودریارِ فیلسوف، سال‌ها قبلِ ماتریکس درباره‌اش نوشته بود تا مورفئوس برای نئوی کنجکاو بگوید «واقعیت چیه؟ واقعیت رو چه‌طور تعریف می‌کنی؟ اگر منظورت همون چیزهایی‌ست که حس می‌کنیم، بو می‌کنیم، می‌چشیم یا می‌بینیم، پس واقعیت فقط یعنی علائمِ الکتریکی که مغز تفسیرشان می‌کند. این همون دنیایی‌ست که می‌شناسی. همون دنیایی که در پایانِ قرنِ بیستم وجود داشت، و حالا فقط جزئی از شبیه‌سازیِ عصبیِ تعاملی‌ست که ما بهش می‌گیم ماتریکس. تا حالا توی یه دنیای خیالی زندگی می‌کردی، نئو. امّا دنیای امروز اینه. به برهوتِ واقعیت خوش آمدی.» [صفحه‌ی ٣۵] و اِسلاوُی ژیژک هم همین به برهوتِ واقعیت خوش آمدی را عنوانِ یکی از مشهورترین کتاب‌هایش کرد. [این کتاب را فتّاح محمّدی به فارسی ترجمه کرده است.] و چه‌چیزی بیش از این عبارتِ برهوتِ واقعیت می‌تواند از پسِ توصیفِ دنیای ماتریکس بر بیاید؟

   جاشوآ کلووِر در پیشانیِ فصلِ سوّمِ کتابش (دیجیتالِ بد) از قولِ فوئرباخ در جوهره‌ی مسیحیت‌اش می‌نویسد «بی‌گمان، در روزگارِ کنونی که نشانه بر مدلول، رونوشت بر اصل، نمایشِ واقعیت بر خودِ واقعیت، و ظاهر بر باطن برتری دارد... توهّمْ لاهوتی‌ست و حقیقتْ ناسوتی.» و در توضیحِ این تکّه از حرف‌های فوئرباخ است که می‌نویسد «شاید [فیلمِ] ماتریکس نشانه‌ای از سرخوشیِ ناشی از امکاناتِ غوطه‌وریِ تماشاگر در لذّت‌های دیجیتال باشد، ولی ماتریکس، هراسِ ناشی از همین غوطه‌وری‌ست.» [صفحه‌ی ٣٣] درعین‌حال «دنیای دیجیتال، دقیقاً، تا جایی مربوط است که ما را به غوطه‌وریِ کامل نزدیک می‌سازد؛ ولی همین‌که به چُنین وضعیتی نزدیک می‌شویم، هراسِ غوطه‌وری تحمّل‌ناپذیر می‌شود... فن‌آوریِ دیجیتال، دست‌آخر، نوعی رسانه است و به فرد امکان می‌دهد که چشم‌اندازی فراگیر را هم تصویر و هم تصوّر کند؛ ولی آن‌چه را انتقال می‌دهد، تجربه‌ی انسان از امری چُنین فراگیر است که من آن‌را تمامیت می‌نامم، و آن‌چه دست‌آخر خاطرِ ما را مشغول می‌دارد، همین تمامیت است و هر آن‌چه که این تمامیت روا می‌دارد.» [صفحه‌ی ۴٨] امّا اگر قرار باشد این ماتریکسی که هم عنوانِ فیلم است و هم در طولِ فیلم مورفئوس و دیگران بارها از آن سخن می‌گویند و نئو می‌خواهد از آن سر در بیاورد و ما نیز مشتاقِ کشفِ رمز از آن هستیم، معمّایی حل‌ناشدنی باشد و صرفاً سرگرم‌مان کند، قاعدتاً یکی راه را اشتباه آمده است. باز از قولِ مورفئوس می‌شود نوشت که «آمده‌ام بگویم که حقیقت بسیار آشکار و بدیهی‌ست. ماتریکس چیست؟ کنترل. ماتریکس دنیایی رؤیایی و ساخته‌ی رایانه است... و برای این ساخته شده تا ما را زیرِ کنترل بگیرد، تا بتواند انسان را به این وضعیت تبدیل کند.» [صفحه‌ی ۴٨]

   درواقع، همین کلمه‌ی کنترل بود که جمعی دیگر را هم به خیلِ مشتاقانِ ماتریکس اضافه کرد؛ آن‌ها که بینِ دنیای سیاست و رسانه نسبتی مستقیم می‌دیدند و بر این باور بودند که هر آن‌چه در رسانه‌ها هست، نتیجه‌ی کنترلِ سیاسی‌ست. همین بود که وقتی انقلاب‌های ماتریکس (بخشِ سوّم و پایانیِ این مجموعه) روی پرده‌ی سینماها رفت و تکلیف کاملاً روشن نشد، این‌دسته از ماتریکس‌دوستان باور کردند کنترلِ سیاسی، دنیای ماتریکس را ساخته که حقایقی دیگر، به چشم نیایند. پس، مسأله، هم‌چنان، واقعی‌بودن/ واقعی‌نبودن است؛ آن‌چه واقعی نیست؛ طوری وانمود می‌کند که انگار واقعی‌ست و به‌محضِ این‌که واقعی‌بودنش را بپذیریم و آن‌را باور کنیم، خودبه‌خود،‌ آن‌چه را واقعی‌ست، غیرواقعی می‌بینیم. درواقع، با وانمود کردن به این‌که واقعیت این است و آن‌یکی نیست، کنترلِ بسیاری چیزها (از جمله ذهنِ آدم) را در دست می‌گیرد و دیگر، مجالی برای اندیشیدن به او نمی‌دهد. این‌جاست که می‌شود به‌یادِ حرف‌های دیگرِ مورفئوس افتاد؛ جایی‌که می‌گوید «ماتریکس یه سیستمه، نئو. این سیستم دشمنِ ماست. امّا وقتی داخلِ سیستمی، به اطراف نگاه کن. چی می‌بینی؟ تاجر، معلّم، وکیل، نجّار. چیزی که می‌خواهیم نجات بدیم، ذهنِ این مردمه.» [صفحه‌ی ۶۴]

   حالا می‌شود نکته‌ای را که جاشوآ کلووِر در پنجم فصلِ کتابش (چشم‌اندازِ بد) توضیح داده نوشت؛ این‌که اگر ماشین را در ماتریکس معادلی بگیریم برای طبقه‌ی مسلّط و طبقه‌ی فرودست را به همین نام بنامیم، «آن‌گاه ماتریکس، توصیفِ صریحِ مارکسیستی از سرمایه‌داری و شرایطِ انسان در آن خواهد بود. در این‌جا فقط اسم عوض شده است و آن‌هم نه‌چندان زیاد. ماتریکس، مارکسیست؛ این دو سه حرف برای دوستان [رفقا؟] چه اهمیتی دارد؟» [صفحه‌ی ٧٠] و در یادداشت‌های پایانِ کتاب هم آمده «شاید بتوانیم Matrix را Marx + IT بدانیم؛ خب، حالا IT چیست؟ آهان، بله، فن‌آوریِ اطلاعات.» [صفحه‌ی ١١۴]

   جاشوآ کلووِر هرچند می‌نویسد که «طبقه‌ی حاکم بر آن است تا نگذارد طبقه‌ی فرودست به این استثمارِ بی‌رحمانه پی ببرد [و] چیزی بدنِ انسان‌ها رادر بند نگه داشته است [و] این‌ها آموزه‌های مارکسیسم است»، امّا اضافه می‌کند که «با این‌حال، این پی‌رنگِ فیلم نیست؛ بلکه موقعیتِ جهانی‌ست که داستان در آن شکل می‌گیرد. و البته، موتورِ محرّکه‌ی روایت نیز هست.» [صفحه‌ی ٧٠] درواقع، کلووِر پیش‌بینیِ مشهورِ مارکس را به‌ ما یادآوری می‌کند؛ این‌که «بالأخره، بحرانِ عظیمی رخ خواهد داد [امّا] ١۵٠ سال گذشته است و کارگرانِ جهان هیچ انقلابی صورت نداده‌اند.» [صفحه‌ی ٧٢] پرسشی که قاعدتاً باید به زبان بیاید، همان چرای مشهور است؛ «یا آن‌گونه که فیلم این پرسش را مطرح می‌‌سازد، ماتریکس چیست؟» [همان صفحه]

   بله، «ماتریکس همه‌جا هست. دور و برِ ما، حتّا توی این اتاق. از پنجره که به بیرون نگاه می‌کنی، یا تلویزیونت رو که روشن می‌کنی، می‌بینیش. وقتی می‌ری سرِ کار، وقتی می‌ری کلیسا، وقتی مالیات می‌دی، احساسش می‌کنی. دنیاییه که جلو چشمت کشیده‌ان تا حقیقت رو نبینی.» [صفحه ٧٨]

   حرفِ آخر

   نقطه سرِ خط. حرفِ اوّل و آخر یکی‌ست. همه‌ی این‌ها حدس‌هایی‌ست درباره‌ی ماتریکسی که، دست‌آخر، معلوم نیست چیست. ایدئولوژی؟ دنیای واسطه؟ کنترل؟ ماتریکس، ظاهراً، همه‌ی این‌هاست؛ ترکیبی از همه‌ی چیزهایی که به هیأتِ دنیایی پیشِ چشم‌هاست تا حقیقت را نبینند و همه‌چیز، ظاهراً، بستگی دارد به این‌که قرصِ قرمز را بردارند و در سرزمینِ عجایب باقی بمانند و ببینند که این لانه‌ی خرگوش تا کجاها که ادامه ندارد، یا قرصِ آبی را بردارند و داستان همان‌جا تمام شود و توی رخت‌خواب‌شان بیدار شوند و چیزهایی را باور کنند که دوست دارند باور کنند...

مشخصاتِ کتاب از این قرار است

ماتریکس [تحلیلِ فیلم]

جاشوآ کلووِر

ترجمه‌ی محمّد شهبا

انتشاراتِ هرمس ـ



:: برچسب‌ها: ماتریکس , انتشارات هرمس , ,

تعداد صفحات : 124
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 124 صفحه بعد


اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com