ببین چگونه باغ مژگانم
خیس و خزان آلـــوده
کوچــــــــهء تنهائیم را
آب پاشی می کند !!
من ســــــردم است
و خورشید گـــــویـی
دیگر از نفس افتاه
قندیل غروبِ دلتنگی
برسقف یخ زدهء انتظار
کــوهان درد مــرا
تاول تاول می آزرد
خسته ام از ملالتِ
تکـرارعـابران یخی
آن همراهان عبوس
از دیدن پر ملال
آن دغل یاران بی سلام
آن چشمهای مـــه گرفته
این لبهای یخــی !!!
:: موضوعات مرتبط:
اشعار شاعران ,
,
:: برچسبها:
فیس بوک ,
,