کمالپور


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 975
نویسنده : آوا فتوحی

احمد كمالپور –كه در شعر «كمال» تخلص مي‌كند- در سال 1297 در مشهد مقدس ديده به جهان گشود. دوران تحصيل را در مكتب «شيع موسي» و «مدرسه نظميه» -كه بعدها به نام دبيرستان ابن‌يمين ناميده شد- گذراند و تا سال 1310 كه پدرش زنده بود، روزها را به دانش‌اندوزي و شب‌ها را به شاهنامه‌خواني براي او سپري كرد. شايد همين موضوع سبب رويش جوانه شعر در ذهن جستجوگر و طبع هنردوست وي شد، به‌خصوص كه پس از فقدان پدر، در منزل دايي كه سرپرستي او را به عهده گرفته بود نيز مطالعه شاهنامه ادامه يافت. در همين ايام به حرفه كفاشي اشتغال ورزيد و مدت 16سال، ضمن كار به ورزش باستاني روي آورد. آشنايي او با انجمن ادبي مرحوم سرگرد نگارنده، افق شعر و شاعري را به رويش گشود و ارادت ديرپايش با شادروان غلامرضا قدسي و ساير دوستان را پي‌ريخت. پس از چندي به انجمن ادبي فرخ راه يافت و به‌تدريج قصيده‌سرايي را وجهه همت خود قرار داد و از محضر اساتيد شعر و ادب، شادروانان استاد نويد، استاد فرخ، دكتر رجايي و دكتر فياض، فيض‌ها برد.
در اكثر قصايد بديع و بلند كمال، ارادت بي‌شائبه و صميمانه به خاندان عصمت و طهارت(عليهم‌السلام) به‌ويژه حضرت امام علي‌بن‌موسي‌الرضا(عليه‌آلاف التحيه و الثناء) موج مي‌زند. ايمان و خلوص اعتقاد وي به اين امام همام، او را در هر صبحدم به زيارت آن بارگاه ملكوتي مي‌كشاند و اين عشق و صفا در اشعار ادبي- عرفاني‌اش به‌خوبي تجلي يافته است.‌ استاد ضمن برخورداري از خط خوش و دلپذير و گذشته از سجاياي اخلاقي و كرامت نفس، به زيور مناعت طبق و تواضع و فروتني آراسته بود و به‌راستي دفتر شعر او را مي‌توان آيينه‌دار «زيبايي كمال» و «هنر و جمال» خواند. استاد كمال،23 شهريور 1379، شعر خراسان را تنها گذاشت.
سبك خراساني، سلطنت خود را با انقلاب شيوه عراقي از دست داد و سبك هندي هم سبك عراقي را كنار زد و خود بر ذهن و ضمير شاعران به حكمراني پرداخت. با انحطاط شيوه هندي، در اوايل قرن سيزدهم هجري، بازگشت ادبي صورت گرفت و گروهي از شاعران دلزده از شيوه هندي، سبك‌هاي خراساني و عراقي را دوباره روي كار آوردند و كساني چون مشتاق و‌ هاتف و عاشق اصفهاني و آذر بيگدلي و دست بالا شاعراني چون قاآني شيرازي و سروش اصفهاني به حجم ديوان‌هاي شعر فارسي افزودند.
«بازگشت»، بازگشت بود و نتوانست ماندگار شود. زمزمه‌هاي نوجويي و نوخواهي در انجمن‌هاي ادبي و مجامع شاعران اندك‌اندك بالا گرفت و در برخي از جرايد و کتاب‌ها، گفتارهايي در اين زمينه به ثبت رسيد تا آنكه ظهور نيما راه تازه‌اي را پيش روي شاعران نوجو قرار داد.
در اين مبحث با سنت‌شكني نيمايوشيج كاري نداريم، چون از شاعري خراساني سخن خواهد رفت كه از كهن‌سرايان معاصر است و قصايد استادانه خود را بر شيوه پيشينيان می‌سراید. او استاد احمد كمال‌پور متخلص به «كمال» است كه علاوه بر قصيده‌سرايي به آزادگي و جوانمردي نيز شهرت دارد.
كمال، «كوتوال» كهنسال دژ باستاني سبك خراساني است. قلعه اي بلند كه برج و باروي آن از صخره‌هاي خرد و كلان كوه «يمگان» ساخته شده است. كمال استوارترين تركيبات و فخیم‌ترین واژه‌هاي شاعران اين سبك را چون تخته‌سنگ‌هاي تراش خورده گزين می‌کند و پلكان قصايد بلندش را با آن می‌سازد.
او قصيده‌سرايي است كه به هيچ روي از روش پيشكسوتان خويش عدول نمی‌کند و چنان در دواوين آنان غرق است كه گويي در قصايدش ناله ناصرخسرو از اعماق قرون به گوش می‌آید و مسعود سعد از فراز كوهي بلند و در ژرفاي سُمجي تنگ زبان به شكوه می‌گشاید. او بزرگان سبك خراساني را به‌راستي می‌شناسد و از آن ميان ناصرخسرو قبادياني را «خداي شعر دري» و «دليل راه» خود خطاب می‌کند و به حق، استواري قصيده‌هاي خراساني كمال و استيلاي او در اين سبك غيرقابل انكار است. او خود می‌گوید:
كسب فيض از اوستادان خراسان کرده‌ام /گر كه بيني در بيان مطلب استيلاي من(347)
كمال در اشعار شاعراني چون فرخي سيستاني، ناصرخسرو، مسعود سعدسلمان، خاقاني شرواني، سيدحسن غزنوي ملقب به اشرف و سرانجام ملك‌الشعراي بهار تتبع و تامل كرده و به نام آنان در برخي از قصايد خود اشاره كرده است.
كمال در قصيده‌اي كه براي دوست دیرینه‌اش، شاعر بزرگ مهدي اخوان ثالث، سروده ارادت خويش را به کتاب‌ها و اشعار او نشان داده است:
«آخرشاهنامه» را از ري پيش شهنامه خوان فرستادي
«اين اوستا» نديده را از لطف گفته باستان فرستادي (359)
نيست دركف كمال راجز جان، جان فرستم كه جان فرستادي (360)
او در پايان شعري كه از فرخي سيستاني استقبال كرده، می‌گوید:
كمال خراسانم و چامه‌ام را / كند شاعرسيستان رهنمايي (357)
اما همچنان كه گفته شد دليل راه او ناصرخسروست:
من در وطن غريبم و ناصر به شكوه گفت /«آزرده كردكژدم غربت جگر مرا» يمگان اگر نشست تو شد، جاي شكوه نيست/ زندان توس بوده زخردي مقر مرا (290)
كمال در شعري زادگاهش را به «حصار نايِ» مسعود مانند می‌کند:
از جهان دلخوش به زاد و بوم بودم، اي دريغ/ شدخراسان زادگاه من، حصارناي من(345)
اگر مسعود، زنداني حصار ناي بوده، كمال عمري حصاري توس بوده است:
كمال شكوه ندارد زخلق، چون مسعود/ از آن دو روزه عمري كه در حصار نشست
تمام عمر حصاري به توس بود و نداد/ زمام صبر زدست و اميدوار نشست (301)
او از ميان قصيده‌سرايان معاصر، شيفته ملك الشعراي بهار است و از آن شاعر بزرگ به نيكي نام می‌برد و شعرش را تضمين می‌کند:
آرايش اين چامه كنم بيت ملك را /تا روح دهد گفته او بر سخن من (342)
آمدم ياد زاستاد گرانمايه بهار/ كه چو او نيست كسي در خور و شايان سخن (335)
احمدكمال پور با همه آشنايي و تسلطي كه بر اوزان عروضي دارد، گاه‌گاه از وزن‌هاي عروضي اين‌گونه اظهار ملامت می‌کند:
مفعول و فاعلات و مفاعيلن/ از من گرفت درك معاني را(293)
او می‌داند كه نو آمده و كهنه، كهنه شده است. كمال، مولوي ‌وار از خود می‌پرسد كه تا چند به رسم و سنن دلبستگي داشته باشم:
شد طبع ملول از فعولن فع/ دل چند به رسم و بر سنن بندم
نوآمد و كهنه، كهنه شد تا چند/ اوقات به واژه كهن بندم(322)
با اين همه در حصار سنت گرفتار است و قصيده براي او چون زنداني است كه در آن گرفتار آمده و چون دره يمگان ناصر است كه با صخره‌هاي خشن و بلند كوه‌هاي پر صلابتش الفتي ديرينه دارد. با آنكه كمال در سبك خراساني استاد مسلم است، فروتنانه از شعر خود اظهار نا خرسندي می‌کند:
هان نپنداري كه خرسندم به شعرخويشتن
هم به شعرخويش و هم بر ديگران بگريستم (315)
گفتم از الفاظ رنگين زيوري بندم به نظم
اي دريغا آسمان و ريسمان آورده‌ام(307)
بسياري از ابيات در قصايد كمال به شيوه «سهل ممتنع» سروده شده و نظمي روان است:
خدمت مولايم پيغام من كيست ز ياران كهن تا برد
بعد تحيات و سلام و درود شرح دهد محنت ايام من(340)
اندوه، در شعر او حضوري دائمي دارد و در پس پله‌هاي قصیده‌اش چون شبحي مهيب، كمين كرده است:
جدايي فتد گر ميان من و دل/ نيفتد ميان غم و دل جدايي(355)
با اين همه، شاعر در تمام عمر زمام شكيبايي را از دست نداده و اميدوار است (301) او دانه در زير خاك نهان كرده و با آرزوي رستن آن می‌زید(309) كمال اندوه را هميشگي نمی‌داند و يقين دارد كه شب يلدا به پايان خواهد رسيد و خورشيد خون‌آلود سر بر خواهد كرد(346) اندوهي كه در شعرهاي كمال موج می‌زند، به سه دليل است:
1- بي‌قراري آدمي در زندان تن (رك:ص 289و321)
2- تاثير اشعار ناصرخسرو تبعيدي و مسعود سعد زنداني بر قصايد او(301-290)
3- غم مردم نامراد كه در پيرامونش سايه‌وار می‌آیند و می‌روند و سر در گريبان دارند (361)
بنابراين كمال نه‌تنها اندوه خود، كه غم ديگران را هم بر دوش می‌کشد:
گويند لاله‌گون شود از باده روي مرد/ من چهره را به سيلي گلگون كنم كمال
گيرم كه زندگاني من بر مراد رفت/ با نامرادي دگران چون كنم كمال؟(361)
كمال مانند مقتداي خود ناصرخسرو، شعر را در خدمت عقیده‌اش قرار داده است و مداحي اهل‌بيت عصمت و طهارت(ع) را دليل شهرت خويش می‌داند. او در شعري خطاب به امام رضا(ع) می‌گوید:
نام تو شد ورد زبانم كه شد / ورد زبان همگان نام من (340)
كمال از بين رنگ‌ها بي رنگي را برمي‌گزيند(310) و به خردمندان توصيه می‌کند كه متاع صدق را از دكان تزوير و ريا نخواهند:
باز باشد هر طرف دكان تزوير و ريا، گر خردمندي، متاع صدق ازين دكان مخواه(353)
بررسی موشکافانه آثار استاد کمال، به‎ویژه در حوزه ساختاری و کاربرد آرایه‎های ادبی، مجال فراخی می‎طلبد که حال مهیا نیست. امید که باب پرداختن به مفاخر شعر و ادب خراسان کماکان باز باشد و فرصت‎ها بیشتر.
توضیح:
1- در اين گفتار، گزيده اشعار احمد كمال‌پور كه در كتاب «نسيمي از ديار خراسان» (كتابستان، مشهد،1370) انتشار يافته است، بررسي شد. اين اشعار سروده سال‎هاي 1340تا 1365است و پيداست كه تا ديوان كامل كمال چاپ نشود، نمی‌توان سخن آخر را گفت. شماره‌هاي درون پرانتز در برابر اشعار كمال و مضامين آن، صفحات كتاب «نسيمي از ديار خراسان» را نشان می‌دهد.
رضا افضلي





:: موضوعات مرتبط: زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: کمالپور ,
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com