فلسفه بايد حجيت تجربهي مستقيم و بيواسطه را نيز بپذيرد، ولي اين ابزار آنقدرها هم كه ممكن است به نظر رسد، كارا نيست. طبيعتاً ما نسبت به وجود هيچ ذهني مگر ذهن خودمان تجربه مستقيم نداريم. تجربهي
|
|
نبايد از اول بنا را بر اين بگذاريم كه ادعاهاي ابراز شده دربارهي حصول معرفتِ موثق و معتبر در تجارب ديني و عرفاني كه سيماي ديگري از واقعيت دارند لزوماً نادرستند، و به عنوان ناموجّه آنها را كنار نهيم، آن هم تنها به اين دليل كه با نوع خاصي از ماترياليسم، كه به هيچ وجه نه اثبات شده و نه حتي واقعاً مورد حمايت علم جديد است، تطبيق نميكند.
|
|
|
مستقيم نيز عقلاً نميتواند وجود مستقل اشياء مادي را كه (كه به نظر ميرسد مورد تجربه ما هستند) اثبات كند. اگر بپذيريم كه ما از چيزهايي آگاهي داريم كه در زندگي روزمره آگاهي نداشتن از آنها برايمان ممكن نيست، بايد فروضي بيش از آنچه تاكنون بيان شدهاند به ميان آوريم. البته از اين امر نبايد نتيجه بگيريم كه چون نميتوانيم عقيدهاي را در عقل متعارف با برهان اثبات كنيم، پس عقايد مبتني بر عقل متعارف بالضروره نادرست است. شايد اين امر نتيجه آن باشد كه ما در سطح عقل متعارف از شناخت صحيح يا عقيده حقي برخورداريم كه بديهي و بيّن است و محتاج تأييد فلسفه نيست. در اين مورد وظيفه فيلسوف اثبات صدق چنين عقيدهاي نيست، كاري كه شايد هم ناممكن باشد، بلكه وظيفهاش آن است كه تاحد ممكن بهترين بيان و توصيف از اعتقاد موردنظر و تحليل دقيق آن را ارائه دهد. اگر اصطلاح «باور فطري» (4) را براي آن اموري كه در زندگي عادي و قبل از هرگونه نقادي و تجزيه و تحليل فلسفي بديهي و واضح ميدانيم، به كار ببريم، ميتوانيم هم عقيده با راسل -كسي كه مطمئناً اتهام زودباوري به او نميچسبد- بگوييم كه دليلي براي كنار گذاشتن يك باور فطري، مادام كه با باورهاي فطري ديگر تعارض نيافته باشد، وجود ندارد.
اصولاً يكي از اهداف اساسي فلسفه، ايجاد يك نظام هماهنگ بر مبناي باورهاي فطري است كه اين باورها در جهت همسازي با انسجام و نظم منطقي كمترين اصلاح و تعديل را يافته باشند. از آنجا كه هر نظريهاي در باب شناخت تنها بر پژوهش دربارهي آن امور بالفعلي كه متعلق علم ما واقع ميشوند و طريق علم ما به آنها استوار است، ميتوان گفت كه اگر نظريه فلسفي خاصي به اين نتيجه بيانجامد كه علم به چيزهاي خاص و مشخصي كه ميدانيم براي ما ممكن نيست يا اعتقادات خاصي كه قطعاً درستند درست نيستند، اين اشكالي است بر آن نظريه نه به دانشها يا عقايدي كه اين نظريه آنها را رد ميكند. از طرف ديگر درست دانستن همهي عقايدِ مبتني بر عقل متعارف به همان صورتي كه هستند سادهلوحي است. شايد بتوان كاركرد فلسفه را اصلاح و تصحيح اين عقايد، نه دورافكندن آنها يا تغيير و تبديلشان به نحوي كه غيرقابل فهم شوند، دانست.
بخش8
:: موضوعات مرتبط:
مطالب فلسفی ,
,
:: برچسبها:
موسیقی ,
شعر ,
اجتماعی ,
فلسفی ,
,
هنر ,
ادبیات ,
,