از قهرمان تا قربانی
همیشه فاصله کوتاه است
همیشه فاصله مخدوش
هر دو همیشه امکان دارد
در جای هم قرار بگیرند
سردار یا سر دار
این چند و چون بیهوده ست
باید یکی تو باشد
تا دیگری تو نباشد
باید یکی شهید باشد
تا دیگری یزید
این چند و چون بیهوده است
بیهوده است میر مهنا اما
اما همیشه چشمانی پنهان و ژرفابین هست
که موی زال را
از ماست ترش تاریخ برکشد
که راستها و
دروغان را
در اغتشاش روایت ها روشن کند
انده مدار می رمهنا
انده مدار کوچک خان
انده مدار دلواری
انده مدار شاعر خونین دهان
تشخیص می دهند
تشخیص می دهند
که کی شهید و کی ملعون
و قهرمان و قربانی کی ست
و این حقیقت هم عریان خواهد شد که
در
فاصله ی چهار چوبه ی دار
دار شما
تنها همیشه قاتل ها و ملعونان
بر اسب کام سوارند
*
نه شهرهای ویران، نه باغهای سبز
دنیای پیش رومان برهوتیست
تا آنسوی نهایت تا...هیچ
دیگر در ما
شور گلایه هم نیست
شور گلایه از بد، دشنام با بدی
دیگر در ما شور مردن هم نیست
رود شقاوت ما جاریست
تا چشمه سار خشک شکایت تا هیچ
ما گله را سپردیم
به دره های پر گرگ
کاریز های ویران را
به فوج سوگوار کبوترها
و بافههای فربۀ جو را
به اسبهای باد سپردیم
ما راه اوفتادیم
از خشکسال فرجام،
تا چشمه بدایت،
تا... هیچ
یاران ناموافق
در چار راه خستگی از هم جدا شدند
این یک درون معبد پندار ماند
آن یک به کنج صومعه اعتکاف
و هیچیک
با آنکه هیچیک
سیمرغ را دروغ نمی انگاشت
بالا نکرد سر سوی منشور قاف
یاران ناموافق دیگر
با چاشتبند خالی چوپانی
از راهکوره های برگشت
رد قبیله های کهن بگرفتند
و انتظار حادثه را
این یک کجاوه بند لیلی شد
وان دیگری
میر آخور فسیلۀ مجنون
اما
در انحنای جاده تاریخ
ارابه ای غبار نیفشاند
از بیستون سرخ حکایت، تا ما، تا ...هیچ
ما، باز باختیم
اسب "کرند" مجنون
و ناقۀ سفید لیلا را
با تیشه کذایی استاد
در کارووانسرای دیدار
در بازگشت
یک شب، بهای نانخورشی
و مزد خوابگاهی از کاه
پرداختیم.
ما راه اوفتادیم از نو
از کاروانسرای نهایت تا ..
:: موضوعات مرتبط:
اشعار شاعران ,
,
:: برچسبها:
منوچهر آتشی ,
,